This blog is about books, eBooks , my memories .

Monday, March 3, 2014

تو می توانی بهترین باشی ، فقط کافیست بخواهی



سالهایی که آتش جنگ جهانی دوم در قلب اروپا زبانه می کشید ، هنگامی که بسیاری از مردم برای تهیه ی خواربار روزانه شان با سختی و مشقت رو به رو بودند ، بی شک سالهای شیرینی برای عاشقان و دوستداران شکلات نبود؛ کاکائو کمیاب و گران بود و فقط درصد کمی از مردم می توانستند از طعم خوشمزه و بی نظیر شکلات لذت ببرند

اما روزهای تلخ و تاریک اروپا با ایده ی جالب شیرینی پز جوان ایتالیایی شیرین تر از گذشته شد ؛ " پتر فررو" فکر کرد که چگونه می تواند شکلات را از یک خوراکی لوکس و تجملی به یک خوراکی ارزان و در دسترس عموم تبدیل کند . فندق ! ناگهان فکری در ذهن فرروی جوان درخشید . او کاکائو را با فندق برشته شده ، روغن گیاهی و روغن کاکائو مخلوط کرد و یک کرم شکلاتی تهیه کرد



استقبال از شکلات دلپذیر فررو بیش از حد انتظار او بود، چرا که خیلی زود خوراکی خوشمزه ی او که به نام " سوپر کرم جون روجا " معروف شده بود ، در تمامی سوپر مارکت های ایتالیا فروخته می شد . هر روز کودکان ایتالیایی تکه ای نان در دست با شوقی وصف ناپذیر به سوپر مارکت محله می رفتند تا مقداری کرم شکلاتی جون روجا بر روی نانشان مالیده شود، سپس با لذت هر چه تمامتر نان شکلاتیشان را می خورند


و این تازه شروع داستان فررو بود .... در سال 1964 شکلات صبحانه ی فررو که  « نوتلا» نام گرفته بود ، روانه ی بازار اروپا شد ، تا همه ی اروپاییان را افسون و شیدای خود کند و البته موفق هم شد. کارخانه های فررو یکی پس از دیگری در شهرهای اروپایی تأسیس  شدند و  از آن زمان تاکنون ، نوتلا محبوب ترین خوراکی صبحانه در آلمان و دوست داشتنی ترین عصرانه ی دانش آموزان فرانسوی است

میشل فررو ، پسر پتر فررو هم راه پدر را ادامه داد و در سال 2002 کارخانه ی شکلات سازی « Ferrero SPA» که یکی ازبزرگترین کارخانه های شکلات سازی در اروپاست را خریداری کردو با عرضه ی شکلات های متنوع نام خود را در فهرست میلیاردهای دنیا ثبت کرد

اگرچه ایده ی  فررو در آغاز به نیت خوش حالی مردم و برای  پاسخگویی به نیاز آنان طراحی شد ، اما دانه ی محبتی که او کاشت ،  حاصلش درخت شکوهمند موفقیت و ثروت برای او و خانواده اش شد

کتاب : سرگذشت مشهورترین میلیاردهای جهان : علی محمد نجاتی
                                                                    M.T



 
کسانی که دست به کارهای ارزشمند زده اند ، زندگی شان را با چیزی بیش از آن چه تو داری آغاز نکرده اند
                                           ادگار.ا. گست





 شما تخم مرغ شانسی خورده اید ؟ می دانستید که آقای تخم مرغ شانسی کسی نیست جز " میشل فررو" . او در سال 1974 تخم مرغ شانسی ( Egge Kinder )  را روانه ی بازار کرد و از این طریق میلیاردر شد. اسباب بازی های Egge Kinder  که شما را ترغیب به خریدن تخم مرغ شانسی های بیشتری می کند ساخته ی شرکت کوچکی در تورین ایتالیاست


لپ لپ بخرید ، جایزه ببرید

از کودکی عاشق تخم مرغ شانسی بودم . آن وقت ها تخم مرغ شانسی همه جا نبود ، تخم مرغ های کاکائویی که در داخل زرورق طلایی پیچیده شده بودند ، طعم فوق العاده مطبوعی داشتند ، اگر خوش شانس بودی وسط این تخم مرغ های شکلاتی یک انگشتر بدلی پیدا می کردی ، گاهی هم تخم مرغ ها پوچ بودند. تا این که چند سال قبل لپ لپ به بازار آمد ، ما ( من و خواهرها و برادرهایم ) کلی لپ لپ خریدیم ، چون داخلش اسباب بازی های بامزه ای بود . البته آن موقع که تب لپ لپ ایران را گرفته بود ، تخم مرغ شانسی های زیادی با مارک های مختلف در سوپر مارکت ها عرضه می شدند ، بعضی تخم مرغ ها بزرگ ، بعضی متوسط و دسته ای نیز کوچک بودند ، تخم مرغ های بزرگتر گرانتر بودند و اسباب بازی هایشان هم بزرگتر بود ،  این ماشین قرمز  که ماشین محبوب  من است در دل یک تخم مرغ شانسی بزرگ بود و البته مارکش را یادم نیست



ما کلکسیونی از اسباب بازیهای شانسی جمع کردیم ، از آن مجموعه فقط این چند تا باقی مانده است



یک ابتکار جالب ؟؟


هدیه دادن تخم مرغ شانسی ، کار بامزه ای است ، اما دردسر ساز است . به نظرم امتحانش نکنید بهتر است، چون خبر ندارید که داخل تخم مرغ چه اسباب بازی قرار دارد

چند سال پیش ، یک بار از دست یکی از همکارانم که آدم خیلی شوخ و بذله گویی بود ، عصبانی شدم و با او قهر کردم . چند روزی که گذشت دیدم قهر کردن در محیط کاری صورت خوشی ندارد ، چون کار کردن در محیط سرد و کسل کننده ، با چهره ای درهم و اخمو زجر آور است ، بنابراین تصمیم به آشتی گرفتم  . به سوپر مارکت محله رفتم و یک تخم مرغ شانسی برداشتم ، فکر کردم برای یک آدم فانتزی و با نمکی مثل او تخم مرغ شانسی هدیه ی جالب و خنده داریست

وقت استراحت ، همه دور میز نشسته بودند و با هم گپ می زدند که من با لبخند به نزد همکار آزرده خاطرم رفتم ، از او معذرت خواهی کردم ، سپس از توی جیبم تخم مرغ شانسی را در آوردم  و به او گفتم : « برای آشتی کنان  این تخم مرغ شانسی را برایت خریدم ، امیدوارم که از آن خوشت بیاید . »  او با چشمان گرد شده از تعجب به من خیره شد ،سپس تخم مرغ شانسی را گرفت و تشکر کرد


خب ، ایده هدیه دادن تخم مرغ شانسی ، ایده ی واقعاً مزخرفی بود ، چون رابطه ی ما بهتر که نشد ، هیچ سردتر هم شد. من که نمی دانستم داخل تخم مرغ شانسی یک سگ بامزه است ،  همکارم  هر چند هیچی نگفت ولی به تصور این که من عمداً آن سگ را به او هدیه داده ام سعی می کرد زیاد سر به سر من نگذارد ، بعد از مدتی هم شرکت را ترک کرد و به خارج رفت
 


                                                                                                 M.T


M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com