This blog is about books, eBooks , my memories .

Tuesday, June 30, 2015

هنگامی که موفق شدید



صبح بخیر، خوبید؟

« هنگامی که موفق شدید خداوند را در درون قلبتان تقدیس کنید، او را همه جا خواهید دید.
                                                                             سوامی شیواناندا »✌👏

وای ! از دیدن شکلک های جی میل حسابی غافلگیر شدم، اینها را دوست دارم همون شکلک های چت هستند ولی شکلک های قبلی خیلی زیاد بودند و من بهشون انس گرفته بودم ، به هر حال سفر بخیر شکلک های قبلی . راستی کجا رفتید؟ دلم براتون خیلی تنگ می شه. 😌 در ضمن هوا وحشتناک گرمه، چه خوب شد که ماه رمضان امسال زودتر شروع شد! این جمله ای است که این اواخر زیاد با خودم تکرار می کنم.😰

_______________________________________


3rd October Dear Daddy-Long-Legs,

Back at college and a Senior-- also editor of the Monthly. It doesn't seem possible, does it, that so sophisticated a person, just four years ago, was an inmate of the John Grier Home? We do arrive fast in America!

What do you think of this? A note from Master Jervie directed to Lock Willow and forwarded here. He's sorry, but he finds that he can't get up there this autumn; he has accepted an invitation to go yachting with some friends. Hopes I've had a nice summer and am enjoying the country.

And he knew all the time that I was with the McBrides, for Julia told him so! You men ought to leave intrigue to women; you haven't a light enough touch.
Julia has a trunkful of the most ravishing new clothes-- an evening gown of rainbow Liberty crepe that would be fitting raiment for the angels in Paradise.

And I thought that my own clothes this year were unprecedentedly ( is there such a word?) beautiful. I copied Mrs. Paterson's wardrobe with the aid of a cheap dressmaker, and though the gowns didn't turn out quite twins of the originals, I was entirely happy until Julia unpacked. But now--I live to see Paris!

اسم
inmate  ساکن، اهل، زندانی
crepe  کرپ

صفت
sophisticated  خبره و ماهر، مشکل و پیچیده، در سطح بالا

فعل
intrigue  دسیسه کردن، توطئه چیدن
ravish مسحور کردن، از خود بیخود شدن


ماه اکتبر
بابا لنگ دراز عزیز

در سال آخر دانشکده ، من یک بار دیگر مدیر مجله ماهانه دانشکده هستم. باور کردنی نیست که این دختر شیطان بلا چهار سال قبل در پرورشگاه جان گریر بوده است
ما در آمریکا خیلی زود ترقی می کنیم

نظرتان چه هست؟ آقای جروی در یادداشتی که به لاک ویلو فرستاده و آنها هم از آنجا یادداشت او را برای من فرستاده اند نوشته است به خاطر این که بنا به دعوت تعدادی از دوستانش به گردش دریا می رود، متأسف است که نمی تواند به لک ویلو بیاید و امیدوار است که در این تابستان در ییلاق به من خوش گذشته باشد

حال آن که آقای جروی می دانست که من با خانواده ی مک براید هستم . چون جولیا این موضوع را به او گفته بود. همان بهتر که شما مردها این حقه ها را به عهده ی زن ها بگذارید. چون مهارت زنها را ندارید

جولیا یک چمدان پر از لباس نو با خود آورده است. یکی از لباس هایش لباس شب است که از کرپ می باشد و نقش رنگین کمان دارد و مخصوص فرشتگان بهشت است. فکر می کنم لباسهای تازه من هم قشنگ هستند. من از روی لباسهای خانم پاترسون به یاری یک خیاط ارزان قیمت تعدادی لباس دوختم. خوب هر چند که مثل اصلش نشد. اما ای... بد نیست. من به خاطر لباس هایم خیلی افاده می کنم
 
اما حالا زنده ام به خاطر این که یک روز پاریس را ببینم


_______________________________________



M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com