This blog is about books, eBooks , my memories .

Friday, July 3, 2015

فردا روشن است



سلام، به امید هفته ی سرشار از موفقیت ✌

« وقتی به آینده نگاه می کنم، آن چنان درخشان است که چشمانم را می سوزاند.
                                                                       اپرا وینفری »
☀🗽🎶
______________________________
_________



17th November Dear Daddy-Long-Legs.

Such a blight has fallen over my literary career. I don't know whether to tell you or not, but I would like some sympathy--silent sympathy, please; don't re-open the wound by referring to it in your next letter.

I've been writing a book, all last winter in the evenings, and all the summer when I wasn't teaching Latin and sent it to a publisher. He kept it two months, and I was certain he was going to take it; but yesterday morning an express parcel came( thirty cents due) and there it was back again with a letter from the publisher, a very nice, fatherly letter-- but frank! He said he saw from the address that I was still at college, and if I would accept some advice, he would suggest that I put all of my energy into my lessons and wait until I graduated before beginning to write. He enclosed his reader's opinion. Here it is:

'Plot highly improbable. Characterization exaggerated. Conversation unnatural. A good deal of humor but not always in the best of taste. Tell her to keep on trying, and in time she may produce a real book.'

اسم
blight  زنگار، زنگ زدگی ، افت
due بدهی، حق ، پرداختنی
Characterization توصیف شخصیت، شخصیت پردازی

صفت
frank صمیمی ، صریح ، رک
improbable غیر محتمل


فعل
enclose به پیوست فرستادن، در میان گذاشتن
exaggerate مبالغه گویی کردن در، گزافه گویی کردن


17
ماه نوامبر
بابا لنگ دراز عزیز

پیشرفت ادبی من با مانع بزرگی مواجه شده است. نمی دانم برایتان تعریف کنم یا نه؟ اما خیلی به تسلی شما احتیاج دارم. بدون حرف تسلی واقعی . خواهش می کنم در نامه ی خودتان از آن حرفی نزنید و مرا بیشتر ناراحت نکنید

تمام زمستان گذشته، در شبها و تمام تابستان در همان مواقعی که به شاگرد های تنبل درس نمی دادم ، کتابی نوشتم و پیش از باز شدن دانشکده آن را تمام کردم و برای ناشری فرستادم. ناشر دو ماه آن را نگاهداشت . من مطمئن شدم که آن را قبول کرده است. اما دیروز صبح با پست سریع السیر بسته ای برای من رسید ( 35 سنت کسر تمبر هم داشت) جناب ناشر ، کتاب مرا پس فرستاده و نامه ای پدرانه هم به من نوشته ، خیلی رک و پوست کنده ، که از آدرس من استنباط می شود که من هنوز در دانشکده هستم و اگر به حرف او گوش کنم. پیشنهاد کرده که وقت و نیروی خودم را صرف درس خواندن کنم تا روزی که فارغ التحصیل شدم آن وقت شروع به نوشتن بکنم.
نظریه ای که در مورد کتاب به پیوست فرستاده بود به شرح زیر است

 طرح داستان غیر واقعی است . ویژگیهای روحی افراد داستان مبالغه آمیز و حرف ها همه غیر طبیعی است. مقداری لطیفه گویی شده ، اما در کمال بی سلیقگی ، به نویسنده باید متذکر شد که نا امید نشود و به کوشش خود همچنان ادامه بدهد. شاید در آینده بتواند یک کتاب مناسب بنویسد

_______________________________________



M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com