This blog is about books, eBooks , my memories .

Friday, March 31, 2017

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی



آنچه گذشت...

ز​کوی یار می‌آید نســـــــــــیم باد نـــوروزی
ازین باد ار مدد خواهی چراغ دل بر‌افروزی
پارمیس جان سلام،ضمن تبریک نوروز نود و شش، سالی سراسر شادی و کامیابی برایت آرزومندم. در این غروب بهاری، من و تقویم و خودکار در چند مسئله با هم توافق داریم: سیزده روز از تعطیلات سوخت، یازده روز از بهار رفت و قلب تعطیلات تا پنجاه و چند ساعت دیگر خواهد تپید. از این رو شایسته است دست‌ها را بالا برده و پرودگار یکتا را سپاس گوییم که «پیک نوروزی» نداریم تا از غم نوشتن تکالیف عید، تعطیلات به کام‌ مان تلخ و با اجاره پیک‌شادی‌نویس تتمه‌ی عید‌ی‌هایمان خرج شود.

تنها هزار غصه داریم که عبارتند از: پایان سفرهای نوروزی، دید و بازدیدهای نوروزی، خوراکی‌های نوروزی، چتربازی‌های نوروزی( به‌خصوص از نوع وای‌فایی) و سریال‌های جذاب نوروزی و بالاخره، شروع سال کاری جدید است:«ندانم نوحه‌ی قمری بطرف جویباران چیست/ مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی»  

خلاصه الآن با تقویم و خودکار نشستم و مانند دانش‌آموزی که ناچار است انشایی بنویسد راجع به «تعطیلات عید چطور گذشت»، یادداشتی بنویسم. و باور کن زیاد هم آسان نیست، مثل آن دانش‌آموز احساس می‌کنم حرف مهمی برای نوشتن ندارم. نومیدانه، تقویم را ورق می‌زنم تا روزهای رفته را به یاد آورم. اوه، بهتر است از یک هفته قبل از نوروز شروع کنم، چون کم پیدا شده بودم.


چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قـــــارون را غلطــــها داد ســــودای زراندوزی

سرگرم خانه‌تکانی بودم، دقیق‌تر بگویم مشغول اتاق‌تکانی. برغم سالهای گذشته که اتاق‌تکانی را به لحظات پایانی سال موکول می‌کردم، سال نود و پنج وقت بیشتری برای بازسازی، ترمیم، تغییر و پاکیزگی اتاق‌( که دفترکارم نیز هست) اختصاص دادم، به امید اینکه سال نود و شش سال کاری پربارتر و زیباتری باشد. 

به یاد حادثه پلاسکو، برای اولین بار چهارشنبه‌سوری هم برگزار کردم. یک آتش کوچولو در حیاط خانه برپا کردم، چند بار از روش پریدم، چند تا سیب‌زمینی هم تنوری کردم. جای شما خالی، خیلی خوش گذشت!
خاموش‌کردن آتش زمان زیادی برد و من متوجه شدم آتش‌نشانی عجب شغل سختی است و آتش‌نشانان فداکار در آن روزهای ناگوار چه زجری را تحمل کردند. البته وقتی مجری رادیو گفت خیلی ممنون از اینکه به احترام آتش‌نشانان فداکار آتشی نیفروختید، دو زاریم افت
اد که باید به یاد حادثه‌ی پلاسکو آتش روشن نمی‌کردیم. امسال که گذشت، شاید سال دیگر!ــگفته‌باشم هیچ قولی نمی‌دم.

سبزه هم سبز کردم، این‌بار دیگر نگران رشد سبزه‌ها نبودم، چون وقت عکس‌گرفتن نداشتم. سبزه‌ها هم زودتر از پارسال رشد کردند و تا هنگام تحویل سال حسابی قد کشیدند.  

یک روز مانده به عید، به گل‌فروشی منصف محله، همانی که سال پیش عکس‌هایش را دیدی، نیز سر زدم. گلستان شده بود. نه تنها سبزه و سنبل داشت به مناسبت میلاد حضرت زهرا(س) و روز مادر آراسته به سبدهای رز، شاخه‌‌های گل و گلدان‌های صدهزار تومانی و بیشتر نیز بود. راستی، روز مادر مبارک!



زجام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست
که زد بر چرخ فیــــــروزه صفیر تخت فیروزی
روز بعد، حدود دو دقیقه مانده به ساعت دو بعد‌ازظهر نشستیم پای سفره‌ی هفت‌سین و سال تحویل شد. بعد بازار تبریکات داغ شد و دیگر نشد که بشود پیام‌های نوروزی رهبر معظم و رئیس‌جمهور محترم را ببینیم و بشنویم. من فقط به پنج شش جمله‌ی آخر پیام رئیس‌جمهور رسیدم که درباره‌ی صادرات بود و از صادرکنندگان داخلی تشکر می‌کردند. به‌هرحال، از آرم گوشه‌ی تلویزیون متوجه شدم که امسال دوباره‌ سال اقتصاد مقاومتی است با تأکید بر تولید و اشتغال جوانان.( ناگفته نماند که متن کامل پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب را همین امروز در اینترنت خواندم)
 

 از اعضای خانواده که عیدی گرفتیم، کنار هفت‌سین عکس‌ یادگاری گرفتیم و بعد پرتقال خوردیم. خبر ندارم ایرانی بود یا خارجی. فقط تو رادیو شنیدم مسئولان محترم کلی پرتقال از مصر و... وارد کردند تا نگرانی نبود پرتقال بر دیگر نگرانی‌های مردم اضافه نشود.




بصحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
بگلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیــــاموزی

یادت هست، سال‌های گذشته می‌گفتم: لحظه‌ی تحویل سال مسابقه‌ی پیامکی برگزار می‌شود و مردم سعی می‌کنند در تبریک پیامکی از یکدیگر پیشی بگیرند؟ حالا، با وجود تلگرام این قصه کاملاً متفاوت شده است. برای کل خانواده و اقوام و دوستان فقط و فقط یک تبریک تلگرامی کفایت می‌کند. برای همین من امسال فقط دو پیامک نوروزی داشتم، یکی از طرف رئیس‌جمهور روحانی و دیگری هم از همراه اول.
البته خودم به تمام اعضای خانواده و یکی از دوستانم پیامک زدم و سال نو را تبریک گفتم و آنها هم بازتبریک را فرستادند. و حسرت آن سالهایی را خوردم که از دریافت یک پیامک اختصاصی چقدر ذوق‌زده می‌شدم. خلاصه، شبکه‌های اجتماعی زندگی ما را زیر و رو کردند و به قول بعضی دوستان، راحت‌تر و ساده‌تر.

شاید همراه اول متوجه این غفلت پیامکی شد و با یک سورپرایز(عیدی همراه اول) مشترکانش را به ارتباط با دیگران تشویق کرد.

با وجود این که قبل از آگاهی از هدیه همراه، پیامک‌هایم را فرستاده بودم، از هدیه‌ی زیبایش بسیار خرسند شدم. چون سیم‌کارت دیگرم شارژ نداشت و توانستم با آن هم برای دوستان همراه‌اولی‌ها پیامک بفرستم.
 کاش سال بعد این عیدی کامل‌تر شود، یعنی بشود با مشترکان خارج از شبکه هم ارتباط برقرار کرد. به‌هرحال، همراه اول، دمت گرم! برای اولین بار یک کار مفید انجام دادی، خدا یک عالمه در دنیا یکی در آخرت به شما عنایت فرماید!



چو امکان خلود ایدل درین فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان بفیــــروزی و بهروزی

باقی عید به استراحت، خوابیدن تا لنگ ظهر و خوردن میوه و آجیل و شیرینی و تماشای فیلم‌های سینمایی و گاه ویدیوهای یوتیوب سپری شد. چه عید خوبی بود!شهر در خواب بود و لبریز از سکوت؛ دیگران خطر کردند و به سفر رفتند و متأسفانه گروهی نیز دیگر برنگشتند. چه آرامشی، چه سکوتی! از وقتی معمارها به محله هجوم آورده‌‌اند، دیگر تصور سکوت محض حتی در نیمه‌های شب رویایی دور از دسترس به نظر می‌رسید.

بله، چه آرامشی! بیشتر از سکوتی لذت بردم که در مواقعی با نغمه‌ی دلنشین پرندگان همراه می‌شد. سکوتی که جان می‌داد برای نوشتن. افسوس و صد حیف که در این سکوت فقط چشم‌ها را بستم و برای روزهای پیش‌رو برنامه ریختم.
ناگفته نماند گاهی به سرم می‌زد قلم بردارم و یک یادداشت بنویسم، اما ناگهان سکوت سحر‌انگیز تهران بهاری شکسته می‌شد، کارگرها پیدایشان می‌شد، خودروها تند‌تند از خیابان می‌گذشتند، صدای آهنگ همسایه اوج می‌گرفت و سر و صدا در جویبار لحظه‌ها جاری می‌شد. شاید به همین سبب بود که تصمیم گرفتم عطای نوشتن را به لقای سکوت ببخشم و از سکوت سرشار، سرشار شوم.


نه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشـاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی

جالب‌تر آن‌که، هر روز مقاله‌ی جدیدی از جف گوین می‌خواندم. انگار نه انگار که تعطیلات ماست، این‌طور به نظر می‌رسید که تعطیلات آنها است، چون جف پرکارتر از همیشه شده بود و تند تند می‌نوشت و مصاحبه می‌کرد. من هم تندتند می‌خواندم و لذت می‌بردم، به خصوص از آن پادکست فوق‌العاده‌ای که درباره‌ی اهمیت خواب بر روی سلامتی و خلاقیت بود.
 خب، همش همین بود.




 جنابش پارســـایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح‌خیزان راست روز فتح و فیـروزی ​

امسال را سال هماهنگی نامگذاری کردم و امیدوارم هماهنگ‌تر، سحرخیز‌تر، کامیاب‌تر، قدرشناس‌تر، آبی‌تر، کوشاتر، شادتر، متمرکزتر، هماهنگ‌تر، هماهنگ‌تر و هماهنگ‌تر باشم. چرا که موفقیت بدون هماهنگی پندار، گفتار و رفتار میسر نیست.

با صمیمانه‌ترین تبریکات بهاری، به امید سالی طلایی
M.T☺


توضیح خبر: شهروندان آمریکایی از این پس می‌توانند در باشگاه و کلاس‌های تناسب‌اندام با گوگل‌مپس ثبت‌نام کنند.​ با جستجو در گوگل‌مپس باشگاه‌های اطراف منزلتان را پیدا کرده، سپس در باشگاه مورد پسندتان، جا رزو کنید.



 

M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com