دوستم پارمیس سلام
مدتهاست برات ننوشتم، چون خبر نابی نداشتم. آنقدر صبر کردم تا اینکه بعد نه سال استقلال قهرمان شد. زمان درازی بود، هرگز اتفاق نیفتاده بود که اینقدر منتظر بشیم. اما نمیدانم چرا اینبار اینقدر طولانی شد.
چقدر منتظر این خرداد بودم، دلم میخواست تو ورزشگاه بودم و از نزدیک جشن قهرمانی استقلال را می دیدم، نشد. جامون خالی نبود، پسران آبی استادیوم آزادی را پر کرده بودند، جای سوزن انداختن نبود. چه جمعیتی! پای تلویزیون نشسته بودم و تماشا میکردم.
دوست استقلالیم، باید اعتراف کنم، آن روز کمی عصبانی بودم، از روزی که قهرمانی استقلال قطعی شد و قهرمانی استقلال را تبریک گفتم، باران کلمات سرزنشبار شروع شد و به رگبار رسید.
من مفهوم کلمه عدالت را به خوبی متوجه شدم. دانستم که پنج سال قهرمانی رقیب مطلوب و دوست دارن که با جشن، پایکوبی و تبریک باشه ولی برای دیگران نه. چرا؟
چرا دوست داشتن استقلال جرم است؟ چرا نباید بگویم استقلال را دوست دارم و اگر استقلال را نمی شناختم هیچ وقت با مستطیل سبز و توپ گردش آشنا نمی شدم.
کاش به سلایق دیگران احترام میگذاشتیم. عشق جرم نیست. چطور شما میتوانید با تبانی یک تیم را چند سال قهرمان کنید، اما بر ما روا ندارید که حتی یک روز هم خوشحال باشیم و قهرمانیمان را تبریک بگوئیم.
تا زنده هستم از عشق خسته نمی شوم حتی اگر جرم باشد
دوست استقلالی تو
M.T