This blog is about books, eBooks , my memories .

Thursday, July 31, 2014

تا دوستت دارم زمین آرام می ماند

​​​​



" من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
گل بگو ، گل بشنو
هر کسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و وفامان گردد

شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می نهم و 
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم پر رنگ " خانه ی دوستی ما این جا است ! "
تا که سهراب نپرسد دیگر
" خانه ی دوست کجاست ؟"
                         سیده فاطمه عدنانی"

سلام، عیدتون مبارک ، امیدوارم که روزهای عید بهتون خوش گذشته باشد
" در تهران می گذرانم. زیاد می نویسم ، کم انتشار می دهم و این وضع مرا از دور تنبل جلوه می دهد . نیما یوشیج ". این روزها موتور قایقم بدجوری به روغن سوزی افتاده است ، به خاطر همین ,گاهی می نویسم ، گاهی نمی نویسم ، گاهی هستم و گاهی نیستم . در هر صورت گله ای ندارم ، این وبلاگ مثل آیینه ای است که روزهای مرا نشان می دهد ، تلخ و شیرین ، افسرده و شادکام ، بیمار و خوش حال . " دوست من از من پرسید : دیگر چه چیزهایی تازه که نوشته باشی ؟ جوابی که به او دادم این بود : باید اول ببینی دیگر به چه دردهایی در زندگی خود مبتلا هستم . نیما یوشیج ."

برویم سراغ رویدادهای هفته ، خبر خاصی نبود

مهمترین و شادترین رخداد هفته ، عید سعید فطر بود . رویدادی باشکوه که چنان هفته را پوشاند که مجالی برای خودنمایی دیگر رویدادهای باقی نگذاشت. عیدتون مبارک

و البته داستان کشدار جنگ غزه ، جنگ اسرائیل و فلسطین ، یهودیها و مسلمانان ؟
و یکی از کارهای من در یک روزهای پرتنش ، لایک کردن پست های دوستان مخالف و موافق این جنگ بود . دوستی نوشته بود : تویی که شهر غزه را خاکستر می کنی ، یک ذره انصاف داشته باش ، ما باید این خرابه ها را بسازیم. راست می گفت ، ما از دردی مضاعف رنج می بریم ، از سویی طاقت دیدن اشک های زنان و کودکان غزه را نداریم و از دیگر سو ، می دانیم که ایران بانک فلسطین است ، و چشم آنان به دستان سخاوتمند ماست
و چه غم انگیز است داستان ما : با هر موشکی که بر سر مردم غزه می بارد ، شاخه گلی در سرزمینم پرپر می شود ، آه
و چه خنده دارست داستان من :  من همچون کودکی حیران وسط معرکه ایستاده ام ، چشمم به دهان مدعی هاست ، همه مظلومانه از خود دفاع می کنند و بی رحمانه دیگری را محکوم . مغزم از این همه تناقض گویی گیج گیج می شود ، به بالا نگاه می کنم

" یک تکه نخ
یک تکه کاغذ
می شود بی بال هم پرواز کرد
مثل بادبادک ها !
                               الهام فرجی "

دنباله ی بادباک را می گیرم  و بالا می روم ، تا به ته آن برسم ، به آخر خط ، نه به نوک آن ، به سطر اول ، به سرسلسله ، به نقطه ی شروع ، به چند هزار سال قبل ، به ابراهیم ، به سارا و هاجر ، به اسحاق و اسماعیل
خنده دار است ، وقتی همه الکی به جان همه افتاده اند و دعوا می کنند ، من تصمیم می گیرم از تک همسری بنویسم ، از وفاداری ، شاید توانستم جلوی جنگی را  بگیرم که قرار است چند هزار سال دیگر به وقوع بپیوندند ، هر چه باشد پیشگیری بهتر از درمان است ، فکر می کنم مقاله ی خوبی بشود  :)، تو چه فکر می کنی ؟ 

" ای دل عاشقان ، ای فسانه     ای زده نقش ها بر زمانه
ای که از چنگ خود باز کردی       نغمه های همه جاودانه
                  بوسه بوسه لب عاشقان را           نیما / افسانه "

بیشتر مقالاتی که این هفته از گوگل خواندم به گلس - عینک گوگل - اختصاص داشت . عینک گوگل ، به جای دستگاه بارکد خوان ، عینک گوگل در اپرا ، عینک گوگل در بیمارستان و ... عینک گوگل یواش یواش دارد جاپایش را در زندگی ما محکم می کند ، هر چند که هنوز در نقطه ی شروع است و قیمتش نسبتاً بالاست

" مگو که ماه من امشب تمام خواهد شد
مگو که تازه ای امروز می رســـــــــد از راه
                                              فهمیه نظری "

شوکه کننده ترین خبر هفته ، درباره ی فیس بوک و سبقت غیرمجاز مارک زاکربرگ از پسران گوگلی بود . مارک زاکربرگ حالا پانزدهمین دارای دنیا از نگاه فوربس است ، درست یک پله بالاتر از لری پیج گوگل

" تو دروغی ، دروغی دلاویز
تو غمی ، یک غم سخت زیبا
بی بها ماند عشق و دل من
می سپارم به تو عشق و دل را
که تو خود به من واگذاری   نیما "

از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است ، برسیم به قصه ی خودمان ، هفته ی بعد تولد داستانهای پارمیس است ، یک ماه قبل که به بلاگر سر زدم ، متوجه حقایق جالبی شدم ، هم غم انگیز و هم دل خوشکنک

غم انگیز : نوشته های فارسیم که بار اصلی وبلاگ بر دوش آنهاست ، خوانندگان کمی دارند ، شوکه شدم

دل خوشکنک : داستانهایم خوانندگان بیشتری دارند

وقتی با حقیقت رخ به رخ می شوی ، مدتی مات و مبهوت به نقطه ای خیره می شوی ، بعد گریه می کنی ، اما در نهایت تسلیم می شوی
با خودم گفتم ، آمارها می گویند : مغازه را تعطیل کن ، دیگر فارسی ننویس ، البته این به این معنا نیست که بد می نویسی یا نوشته هایت جالب نویس ، فقط یعنی تک افتاده ای . فکر می کنی ارزشش را دارد ؟

" نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند !                   نیما"

من چشمانم را بستم و به تمام لحظات خوشی که " نه " گفته بودم ، اندیشیدم . به فیلم ها ، سریال ها ، بازیهای کامپیوتری ، مراسم خانوادگی و ... فقط خواندم و نوشتم و تحقیق کردم . حالا می توانی این قطار را نگه داری ، بایستی و لذت ببری ، نظرت چیست ؟

می دانم که وقتی " من فکر می کنم ، هستم " ، وقتی هم که می نویسم ، هستم ، درست است که توفیقی به دست نیاورده ام ، اما می دانم در این دنیا "هیچ" معنا ندارد ، هر چه هست انرژی است و هر کاری ثمری دارد ، حاصلی دارد ، شاید الان حاصلش را نبینیم ، اما در گذر زمان ردی از خود برجا می گذارد ، هواپیمایی که در آسمان پرواز می کند ردّش را بر جا می گذارد ، من که جای خود را دارم

اما باشد قبول می کنم ، از زندگیم بیشتر لذت می برم ، می نویسم ، آن هم به فارسی ، چون عاشقش هستم ، و می نویسم در بلاگر ، باز هم چون عاشقش هستم ، اما کمتر از گذشته سخت می گیرم ، روزهایی که حوصله ندارم ، یا خسته هستم ، نمی نویسم
و اصراری ندارم که پست هایم در ساعت خاصی ، منتشر شوند ، اما به نوشتن ادامه می دهم ، درست مثل سربازی که تک و تنها در سنگرش از هویتش دفاع می کند ، و به انگلیسی می نویسم ، چون " آشنایی با زبان خارجی راه تازه را در پیش چشم من گذاشت . نیما " ، درست است راه تازه ی من داستان سرایی است ، من یک داستان نویسم

این طور شد که تصمیم گرفتم به وبلاگم بخش جدیدی بیفزایم ، حالا وبلاگ مثل سابق دو زبانه است
بخش فارسیش ، شنبه ها به ان . ال. پی ، دوشنبه ها به داستان موفقیت ، چهارشنبه ها به کتاب های من ، پنج شنبه ها به رویدادهای هفته اختصاص دارد
و بخش انگلیسش : سه شنبه ها کتاب رایگان ، معمولاً جمعه ها به داستانهای پارمیس و بیشتر روزهای هفته به بخش جدید اختصاص دارد

بخش جدید برای کمک به خودم و دیگران است ، برای تیز کردن اره ، می خواهم داستانهای بهتری بنویسم بی غلط دستوری و نگارشی ، برای همین می خواهم بیشتر یاد بگیرم

راهنمای من کتابی است که قبلاً درباره اش نوشته بودم ، کتابی که بیشتر برگه هایش از هم جدا شده و بعضی ها هم گم شده . کتابی پر از داستانهای ساده و بامزه ، هر روز یک داستان را می خوانیم ، تجزیه و تحلیلش می کنیم ، واژه های جدید می آموزیم و کمی هم گرامر یاد می گیریم ،  این طور من داستانهایم را سریعتر می نویسم ، و برای دیگرانی که مایلند به انگلیسی بنویسند ، گام مؤثری برداشته ایم
خیلی حیف است ، که این همه شاعر و نویسنده ی باذوق و با استعداد داریم ، اما آثارشان به انگلیسی ترجمه نشده است ، اگر هر یک از ما یک مترجم شویم ، می توانیم با کمک اینترنت فرهنگ خودمان را به ملل دیگر بشناسانیم ، هیچ چیز زیباتر از این نیست که بشنویم شاعر یا نویسنده ای بزرگ در آن سوی جهان ، هنر هنرمندان ما را می ستاید ، چناچه گوته درباره ی حافظ گفت : "حافظا خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست " ، اگر می خواهید درس ها به ایمیلتان ارسال شود ، یک ایمیل خالی به این آدرس برایم بفرستید

در ضمن همان طور که قول داده بودم ، از این به بعد می توانید داستان ها را به فارسی بخوانید ، البته من همچنان انگلیسی می نویسم اما ترجمه ی فارسی داستانها را به صورت پی دی اف برایتان می گذارم

" ترس های بیهوده از اتفاق های آینده را دیروز
در دشت و دمن
در میان بوی شبدر و سبزه زار
در میان علف های تازه چیده شده
در میان از پوست درآوردن غلات
آنجا که فکرهای بد میمیرند و فکرهای خوب به دنیا می آیند
فراموش کردم                               لوئیس ایمژن گواینی "

چه خوب است حالا که از داستانهایم صحبت کردم و شب پنج شنبه است  یادی داشته باشیم  از آقای عاشقی - همسایه ی مهربانمان که چند روز قبل به سرای باقی شتافت. داستان " روزی یک مازراتی خواهم خرید " را با توجه به تجربیات ایشان در پس انداز و ایجاد سرمایه ی حلال  نوشتم: از شاگردی به استادی ، از هیچ به همه چیز ، از پس انداز به سرمایه ، کار آفرینی و افتخار . هر نابلد که قدم به مغازه ی ایشان می گذاشت ، در ظرف مدت کوتاهی کاربلد و استاد می شد ، و به لطف ایشان ،  کسب و کاری برای خودش راه می انداخت و یک کارآفرین می شد. روحش شاد و یادش گرامی باد


کتاب هفته
Free eBook
______________________

با کلیک بری ، لحظه ها ، اشیا و اشخاص را در ویدیوهای یوتیوب برچسب بزنید ، آنها را لایک کنید، نظرتان را بنویسید و در فیس بوک و توییتر به اشتراک بگذارید . این یکی از افزونه ها ی موزیلا فایر فاکس است ، که البته برای گوگل کروم و آیفون هم در دسترس است

هفته ی خوبی پیش رو داشته باشید
                                                                                          M.T

 

" کسی شاعرتر است که خود را بهتر بیان می دارد . آنهایی هم که پیش از ما بوده اند و واقعاً هنری داشته اند ، همینطور بوده اند . هر کدام که بیشتر رنگ زمان خود گرفته اند ، نسبت به همکارهای  قدیمتر از خود ، خوبترند ... "
                                      نیما یوشیج


تا دوستت دارم زمین آرام می ماند
M.T

Tuesday, July 29, 2014

How to Make A Professional Speaking Portfolio ( Free eBook)

 
 

Image: Hubspot
______________________________________________
 
 

Pixabay,cc

Creating A Professional Speaking Portfolio


In order for one to be hired for better paying jobs you need to market yourself in a successful manner. You can start out doing this buy creating your very own promotional kit. Many speakers feel underpaid or lack frequent employment opportunities simply because they don't market their services effectively. A well made promotional kit will greatly add to your demand and therefore will result in a higher number of well paying jobs.

While selecting a professional speaker, certain criteria are used by the respective meeting planners and speaker bureaus in order to verify if you meet their standards. Among the information they seek is:

  1.  your content sheet
  2.  a demo ( audio and/or video)
  3.  a list of products
  4.  a sample client list
  5.  testimonials and reviews
  6.  a personal biography
  7.  contact information
 
 


Additionally, you can write a personal letter stating your reason for interest in the particular engagement and why you would be a great choice for them.

The content sheet is a means for a professional speaker to outline the material that he will be presenting. In this case emphasize on themes that are relevant to the seminar or discussion that will be taking place.

 You can compile a short professional video showing your ability and talent s well as feel of what the prospective employer will get in return for hiring you. The content of the video should relate to the subject or material that you wish to speak on.

If you have any books, CDs or DVDs that you produce, you should include them here if they are related to the topic of interest. Make sure the prices are clearly indicated . Furthermore, you can also list any other types of speaking jobs that you undertake as well as their respective costs.

A list of clients for whom you've worked for can be shown. It is important to note that a number of clients will snub your feedback requests. Either they haven't taken the time to fill out a review form or are simply not interested in doing so. It is still advisable to keep a list of clients who you have worked for.

Reviews and testimonials are a great way for prospective employers to gauge your credibility. Reviews focus on the experiences of others who have worked with you of seen your work. Reviews can be received after jobs have been completed by requesting for feedback. This can be free or paid for.

Your personal biography is a way for you to flaunt your personal qualifications. It should be short and precise and give whoever reads it enough information to so that they may have a brief background on you as well as be in a better position to select you as a professional speaker. Your biography should include any certifications that you may have acquired . It may come off as a personal ad and as such can be used to advertise the seminar at hand. It is recommended to attach your picture to the biography.

after going through trouble of marketing yourself, it is  important that prospective employers can contact you. Your contact information should therefore be easy to access in case they desire to contact you.

A professionally made portfolio will help market you successfully and get your enroute to becoming a thriving professional speaker. The importance of well done marketing will thus become evident.



 
 
​All-free-download, zcool​



Brought To You By
​WINGS OF SUCCESS​



M.TEmoji

Saturday, July 26, 2014

استفاده ی خلّاق از پریشانی

اریکسون و همکارش می خواستند آزمایشی مشترک را انجام دهند . هنگامیکه داشتند لوازم آزمایش را بین خودشان پخش می کردند ، اریکسون در یک لحظه ی غافلگیر کننده ، گفت : " اون پرستو اولش به سمت راست پرواز کرد ، بعدش به غرب . سپس اوج گرفت و بالا رفت. من اصلاً نفهمیدم  کجا رفت و چی به سرش اومد." همکار اریکسون بهت زده او را نگاه می کرد ، و اریکسون وسایل آزمایش مورد نظرش را برمی داشت ، همکار هم به ناچار باقی وسایل را برداشت

اواخر آزمایش بود که همکار تازه فهمید چه بر سرش آمده است ، او کاری را انجام می داد که دوست نداشت
اریکسون حواسش را پرت کرده بود و او را به کاری که باب میلش نبود ، واداشته بود

میلتون اریکسون به این شیوه ( استفاده ی خلاق از پریشانی ) در سال 1923 دست یافت . او بعدها این شیوه را با پیشنهادهای تلویحی و آشکار ترکیب کرد ، تا نتیجه ی مطلوبش را به دست آورد
بر طبق تحقیقات اریکسون ، زمانی که شخص در حال گیجی و پریشانی به سر می برد ، به نخستین فرمان داده شده ، واکنش مثبت نشان می دهد

گاهی در میان بحث ، مخاطب از حرفمان سر در نمی آورد ، گیج و بی حواس می شود ، در این دقایق او درست شبیه کسی است که دارد غرق می شود ، و برای زنده ماندن هر کمکی را می پذیرد ، در این وضعیت ما گفتگو را اداره می کنیم ، پیشنهادمان را می گوییم ، چون می دانیم هر پیشنهاد و دستورالعملی ، به آسانی و بی هیچ مقاومتی مورد پذیرشش قرار می گیرد



حرف آخر

لحظاتی که دیگران سرگشته و مبهوت می شوند ، با دستورالعمل واضح و قاطع وارد عمل شوید ، تا کنترل امور را به دست بگیرید. مأموران امداد : پلیس ، آتش نشانی و هلال احمر در هنگام حوادث غیر مترقبه ، شورش و طغیان با همین روش جمعیت وحشت زده و سردرگم را کنترل و هدایت می کنند

معجزه ی ارتباط و ان. ال. پی : جری ریچاردسون
​                                                                                                  M.T​







M.T

Friday, July 25, 2014

To Be or Not To Be, Embarrassing!!

The weather looks fine, but a little hot. I look fine, but a bit bored. It's already 7 , and you are waiting for my story. The seconds pass, and I drive you crazy; I know , I know, it's so embarrassing, and you can not bear me.

You ask me :" what are you doing ? what's happen? You don't like Google , or writing ? Are you tired , or maybe fall in another love."
I reply: " Nothing, I do nothing. but I'm fine, and I'm just like past."
You think that I don't respect you, ignore your feelings, and I don't know time, and its importance.

Yeah, you're right, and I'm truly embarrassed, but I think that I've been honest with you, and tell the truth, then please Listen to me:

Because I'm going to report an accident, looking up a special word in the dictionary for expressing my feeling, but I find nothing.  

I still love Google, Mozilla,Facebook, reading and writing. Nothing has changed for me, but I'm a bit crazy, sometimes I wanted to try something different.

I've stayed up for about 28 days, I know it's foolish,You think : she's really crazy." but I just wanted to have a different experiment, I've stayed up for blessing, reading , writing, thinking and so on. That's why these mornings I looks so depressed , tired and confused, even this morning , I wrote my story in Persian, I usually don't do it, but some people tell me : Write in Persian .
After ending it, I should write it in English, but I fell in sleep, and as I woke up, I was so bored.
Maybe I should not write these, but I think you should know the truth.

I'm so embarrassed, please forgive me, but it will change in few days.

​I like You, Thank you
All the Best
M.T​


M.T

Thursday, July 24, 2014

روزی که غیرتی شدم

--------------------------------------------------
​" قصه ام سر می رسد ، دارم به منزل می رسم
شـــــــهرزاد من ! کلاغ داســــتان لنگ تو نیست "​

پارمیس جان ، سلام

امروز از همه ی رویدادهای هفته ، شعرها و سخنان زیبا می گذرم و یک راست می روم سر اصل مطلب ، فقط جالب ترین اخبار هفته



قصه ای که به سر رسید

خوشبختانه ، پرونده ی هسته ای ایران ، پایان موقتی خوشی داشت ، قرار است ایران و آمریکا به تعهداتشان پایبند باشند ، تا دوباره در سپتامبر ، دور جدید هم نشینی و هم اندیشی شروع شود. خدا را شکر


قصه ای که به سر نرسید

متأسفانه ، جنگ غزه همچنان ادامه دارد ، عدد 220= 1 به 669 = 35 تبدیل شده است ، البته شاید تا الان این آمار بالاتر رفته باشد. تأسف بارتر این که بیشتر قربانیان : غیرنظامیان ، به ویژه کودکان هستند ، جان کری و بان کی مون در غزه هستند ، تا شاید طرفین را آشتی دهند ، البته رهبر معظم انقلاب خواستار تشکیل یک گروه ضربت در منطقه ی غزه برای یاری به مردم بی پناه غزه است ، فردا هم روز قدس است. من که امیدوارم صلح و آشتی هر چه زودتر در منطقه برقرار شود
_____________________________________


​Pixabay,cc
گوگل و غیرت؟؟؟

" از نظر بازی بپرهیزید که بذر شهوت می کارد ." حضرت عیسی علیه السلام

جالب ترین خبر هفته ، که البته مربوط به آخر هفته ی قبل است ، درباره ی رابطه ی غیرت  و جداسازی مردان و زنان است

 به موجب بخشنامه ی جدید شهرداری تهران استخدام خانم های اپراتور ، منشی دفتر ، تایپیست و ... ممنوع است ، ظاهر خبر بسیار غم انگیز ، ناعادلانه و طالبانی ست

اما جناب قالیباف شهردار محترم تهران نظر دیگری دارند ، ایشان می گویند این طرح برای حفظ کیان خانواده و پاسداری از ارزش های اسلامی و اخلاقی است . شهردار تهران می گوید ما غیرت دینی داریم ، معنا ندارد که یک خانمی بیشتر از همسر و فرزندانش ، مردهای نامحرم را ببیند و با آن ها در ارتباط باشد

آقای شهردار حق دارند ، همه ی ما نگران سست شدن بنیان خانواده هستیم ، فقط کافی است کمی به آهنگ های رپ فارسی گوش دهید : "دختر نیستن ماشین حسابن" ، آره ، ما همه دغدغه ی مشترکی داریم ، چون  ارزش های خانوادگی و اخلاقی دارند یواش ، یواش از بین می روند

" هر وقت اخلاق قومی از دست رفت ،
 آن قوم را بایستی منقرض شده دانست ." اسمایلز

راستش را بخواهید ، فکر می کنم نسل جوان حتی بیشتر از نسل قبل از انقلاب این مسئله را درک می کنند ، هر چه باشد آنها بیشتر در جامعه می چرخند و حقایق را می بینند ، اما هنگام حل مشکل دو نسل رویکرد متفاوتی دارند: ما جداسازی را هیچ وقت نمی پذیریم و آن را راه حل درست و اصولی نمی دانیم
اما شما همچنان به جداسازی ادامه می دهید : مردا این ور ، زنها اون ور : مدارس پسرانه  و دخترانه ، اتوبوس های دو قسمته ، ورزشگاه های تک جنسیتی ، دانشگاه های دو قسمته ، دانشگاههای تک جنسیتی  ، پارک های تک جنسیتی و حالا اداره های دو قسمتی ، در آینده خیابانهای دو قسمتی

من هم پارک های بانوان را دوست دارم ، ایده ی خوبی است . خوب است که تعداد اندکی از کلوب ها ، باشگاهها ، پارک ها ، و حتی رستوران ها  تک جنسیتی باشند ، اما خانواده اساس و پایه ی یک جامعه است . از طرفی می گویید در فکر حفظ کیان خانواده هستید ، از سوی دیگر خانواده ها را از هم دور می کنید ، خواهرها ، برادرها ، پدر و مادر را . ما نسلی از هم گسیخته و جدا هستیم ،  این مسائل را می بینیم و فقط غصه می خوریم .  شما مرد عمل هستید ، کتاب خدا را زیرورو می کنید ، هر قسمتی را که به نفعتان است بر می دارید و قانون می سازید

شما می توانید به جداسازی ادامه دهید :شیرخوارگاه ها، کودکستان ها ، پیش دبستانی ها ، پارک ها ، شبکه ها و خلاصه جدا کنید هر مکانی را  که به ذهنتان رسید ، به پاکسازی و پالایش جامعه ادامه دهید

 اما می ترسم  یک روز چشم باز کنید و ببینید اوضاع اخلاقی جامعه رو به وخامت رفته ، آن وقت دیگر از دست هیچ شخص و مقامی کاری ساخته نیست


​pixabay,cc

کاش به جای جداسازی ها ، واقعاً به خانواده ها فکر می کردید ، کاش کاری می کردید که پدران مجبور نباشند روزی 16 ، 17 ساعت کار کنند تا هزینه ی زندگی خانواده شان را تأمین کنند ، مردی که خسته و کوفته به خانه می آید دیگر شور و شوقی برای همسر و فرزندانش ندارد . کاش درک می کردید که تعریف خانواده سالهاست که عوض شده است ، دیگر خانواده کارکرد گذشته ی خود را از دست داده، شاید در گذشته خانواده فقط برای تداوم نسل تشکیل می شد ، اما الان مرد و زن فقط برای عشق و محبت زیر یک سقف می روند ، عشق و محبتی که نمی دانند چگونه آن را ابراز کنند ، چون آن را نیاموخته اند ، اینجا کسی مسئولیت آموزش عشق و محبت که زیر بنای یک زندگیست را ندارد ، این جا همه مواظب هستند ، که عشق و محبتی ابراز نشود ،حتی  شعرها و رمان ها و فیلم ها را هم سانسور می کنند ، اینجا عشق ممنوع است ، با این وجود توقع داریم یک خانواده ی مستحکم و آسمانی داشته باشیم ، چه توقعی
" وقتی عشق می آید ، کسی نمی بیند
اما وقتی می رود ، همه می بینند." دوسیون

آقای شهردار ، نگرانی شما بی اساس نیست ، اگر واکسینه بودیم ، از بیماری نمی ترسیدیم ؛ اگر به یکدیگر اعتماد داشتیم  ، از صحبت همسرمان با یک غریبه نمی ترسیدیم ، چون به عشقمان ، به خودمان ایمان داشتیم ، اما وقتی اعتمادی نیست ، وقتی عشقی نیست ، ترس هم طبیعی است ، " وقتی عشق به میدان می آید ، ترس فرار می کند "

از نظر من این بخش نامه ، طرح غیرت  یا مصوبه ، هر چه که اسمش را می گذارید  طالبانی ست ، زنان و دختران در پیروزی انقلاب اسلامی نقشی تعیین کننده داشتند ، اما پس از انقلاب به بهانه ی حفظ کیان خانواده به حاشیه رانده شدند .انصاف نیست  هر وقت به حضور زنان و دختران نیاز هست ، بازار پاچه خواری هم داغ است : زنان آینده ساز ، امید آفرین ، با غیرت ، نجیب ، فرشته ، شجاع و ... ، وقتی --- از پل گذشت ،هزار دلیل ، مدرک و سند و مطالعات روانشناسی و جامعه شناسی و .. می آورید که  زنان بهتر است در خانه بنشینند و به شوهر و فرزندانشان رسیدگی کنند ، اکنون نوبت مردان است که شجاع ، باغیرت ، آینده ساز و امیدآفرین شوند . آفرین به غیرت شما

مردان غیرتمند ایرانی ، امیدوارم در اجرای طرح غیرت مندی موفق باشید ، دست خدا به همراهتان. وقتی روز شنبه این خبر را خواندم ، خنده ام گرفت ، چون متوجه شدم با این تعریف گوگل و بسیاری از شرکت های غول دنیا ، غیرتمندتر از شما هستند ، حتماً نهاد خانواده شان هم بسیار مستحکم است ، آخر گوگل سالهاست که ارتباطاتش آن لاین است، مدیران شرکت با ویدیو کنفرانس با یکدیگر در تماس هستند ، اگر شهردار تهران هم سیستم آنلاین را تست کرده بود ، الان نه تنها به طالبانی بودن ، متهم نمی شد ، همه  خوش فکریش را می ستودند ، وای گوگل با غیرت است ؟نمی دانستم

__________________________________

​pixabay,cc

بدترین خبر هفته

همین چند ساعت پیش خواندم ، دوباره عده ای از فیس بوکی ها دستگیر و به 127 سال زندان محکوم شده اند . "چه بگویم با تو ؟! دلم از سنگ که نیست ، گریه در خلوت دل ننگ که نیست ، دل من می شکند "
_________________________



شیرین ترین خبر هفته

میکر پارتی ، درست یک هفته قبل راه افتاد ، از 15 ژوئیه تا 15 سپتامبر ، بعداً بیشتر درباره اش می نویسم، مرسی موزیلا فایرفاکس

__________________________________




خب ، با کتاب هفته

خبرهای هفته را به پایان می بریم


نوشته ها قدرتمند هستند ، باور ندارید؟ با دانلود این کتاب الکترونیکی و فراگرفتن تکنیک های آن ، با نوشتارتان یک ماشین بازاریابی بسازید


اوه ، راستی یادم رفت ، اگر لپ تاپ دارید و سیستم عاملتان ویندوز است  و مرورگر کروم را دوست دارید ، از ویندوز هشت و بالاتر از آن استفاده کنید ،
 و اگر ویندوزتان ایکس پی یا سون است ، از مرورگر فایر فاکس یا IE استفاده کنید ، چون مرورگر کروم + ویندوز پایین تر از هشت = تمام شدن باتری لپ تاپ
 ، البته گوگل کروم قول داده که به زودی این مشکل را برطرف کند ، تا آن زمان یا مرورگرتان را عوض کنید و یا ویندوزتان را ارتقا دهید


لحظات شیرین و سبزی پیش رو داشته باشید
                                                                                         M.T
اشعار از فائزه امینی ، مهدی سهیلی
________________________________________________

بدبختی به ما می آموزد که خوشبخت باشیم
                           حجازی ​
_______________________________________________


M.T

Wednesday, July 23, 2014

روی ماه خدا را ببوس و به رویاهایت بیندیش


Image: pixabay,cc
______________________________________________

دیروز بالاخره روی ماه خدا را بوسیدم ؛ هر بار که بی تفاوت از کنارش رد می شدم ، معصومانه به من زل می زد ،تا دست نوازشی بر سرش بکشم ، به او  می گفتم : " حالا نه! " ، گوشه ای کز می کرد و می گفت : " پس کی ؟" ، دیروز بالاخره تسلیم معصومیت کودکانه اش شدم ، با او نشستم ، آن قدر روی ماهش را بوسیدم ، تا به واژه ی آخر رسیدم ، به خداوند


pixabay,cc​

دیدار در فرودگاه ، سقوط آزاد از طبقه ی هشتم

پس از نه سال دوری از وطن ، مهرداد - دوست یونس - دل شکسته و افسرده به ایران باز می گردد، او می گوید که همسرش جولیا مبتلا به سرطان پیشرفته است و آمده تا مادرش را به فلوریدا ببرد ، تا مراقب دختر خردسالش باشد

اوضاع یونس هم چندان رو به راه نیست ، تمام زندگیش و آینده اش در چند سطر خلاصه شده : " محسن پارسا - سی و چهار ساله - فارغ التحصیل دکترای تخصصی از دانشگاه پریستون آمریکا در رشته ی فیزیک کوانتم ، با سابقه ی چهار سال تدریس در دانشگاههای داخل کشور ، با استعدادی فوق العاده و نبوغی عالی در تحلیل ریاضی مسائل فیزیکی . بسیار منظم ، اصولی و تا حدودی سخت گیر "
مردی که دو سال قبل ، در یک بعد از ظهر پاییزی ، از طبقه ی هشتم یک ساختمان بیست و شش طبقه  خود را به پایین پرت می کند و می میرد

یونس پژوهشگری است که ظاهراً در جست و جوی علل و انگیزه ی خودکشی استاد پارساست ، اما به واقع او در جست و جوی نشانی خداست ! در جست و جوی یاهو

" دو کارشناس علوم کامپیوتر دانشگاه استنفورد آمریکا موفق به نوشتن برنامه ی جست و جوگری برای اینترنت شده اند که قادر است ظرف چند ثانیه بدون داشتن نشانی الکترونیکی ، هر روزنامه ، نشریه ، خبرگزاری و یا کتاب را جست و جو کند و برای مطالعه روی صفحه ی مونیتور بیاورد. براساس گزارش این دو کارشناس جوان برای نوشتن این برنامه که" یاهو Yahoo"  نام گذاری شده است ، چهار ماه وقت صرف کرده اند و بابت آن هر کدام مبلغ یک صد و پنجاه میلیون دلار دستمزد گرفته اند. " مسیر نگاهش روی دو تا یاهویی است که روی شل گیرهای لاستیکی چرخ های عقب کامیون نوشته شده اند ." راستی خدایی هست ؟ این سؤالی است که ذهن یونس را به خود مشغول کرده است

اما ذهن سایه ، نامزد یونس ، روی " مکالمات خداوند و موسی (ع) " قفل شده است ، سایه می پرسد : چرا پروردگار هنگام تجلیبر موسی ، از او خواست تا کفش هایش را دربیاورد ؟ آیا کفش مفهوم نمادین دارد ؟ شاید چون کفش وسیله ی سفر  و رسیدن است و در آن لحظه موسی (ع) به خدا رسید؟؟

یونس جواب را نمی داند ، او حتی دیگر به این که خدایی هم باشد ،باور ندارد ، چه برسد به این که به مکالمات خدا و موسی (ع) بیندیشد؛ ماهها کار بر روی پایان نامه و نبش قبر پارسا کلافه و سردرگمش کرده ، پرونده ی دکتر را چند بار مرور کرده ، با تمام شاگردانش به جز دو نفر ، مادر، دوستان ، همکاران و حتی روانشناس پارسا حرف زده ، اما هیچ ردّ و سرنخی از خودکشی او به دست نیاورده است . تنها امیدش دو شاگرد باقیمانده هستند ، شاید آنها بتوانند او در کشف حقیقت یاری دهند


شهره که پس از خودکشی استاد به دانشگاه دیگری منتقل شده ، راز استاد را فاش  و معما را حل می کند: استادِ منظم ، دقیق و منطقی عاشق شاگردش ، مهتاب شد

" کاش اصلاً دل نداشتم کاش اصلاً نبودم ، کاش نبودی، کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد . آخ مهتاب ! نه ،کاش دست هات بودم ، کاش چشم هات بودم ، کاش دلت بودم . نه ، کاش ریه هایت بودم ، تا نفس هات را در من فرو بری ، و از من بیرون بیایی ، کاش من تو بودم ، کاش تو من بودی ، کاش ما یکی بودم ، یک نفر دوتایی ! "

 اما او که عادت داشت روابط انسانی را با نمودارها ، منحنی ها و توابع بسنجد ، از تحلیل و توضیح عشق عاجز ماند، عشق رازی پیچیده و مبهم و خارج از درکش بود ، برای همین دلش گیجِ گیج شد ، آن قدر که خودش را 

" علی برایم نوشته است : نوشته های پارسا را خواندم ، گمان می کنم او عاشق شده بود . اما فکر نمی کنم خودکشی او ربطی به معشوقش داشته باشد . احتمالاً او خودکشی کرد ، چون درکش کوتاهتر از ارتفاع عشق بود، او به جای کنترل عشق ، مغلوب مفهومی شد که برای او تازگی داشت . او نه از معشوق که از عشق به شدت شکست خورد

حتی چنین به نظر می رسد که معشوقش کوشیده بود تا او را در فهم عشق یاری دهد . اما ذهن پارسا نتوانسته بود ، همه ی ابعاد و پیچیدگی های معنای عشق را درک کند ، گویی عشق چنان غریب بر پارسا تابیده بود که با خط کش های او اندازه نمی شد و به همین سبب او قادر نبود آن را در کنار بقیه ی چیزها در آن کتاب دست نویسش بچیند

همچنان که یونس ، تو نمی توانی معنای خداوند را در کنار بقیه ی معناهای زندگیت بچینی . وقتی خداوند در معصومیت کودکان مثل برف زمستانی می درخشد ، تو کجایی یونس ؟ واقعاً تو کجایی؟ شاید خداوند درهیچ جای دیگر هستی مثل معصومیت کودکی خودش را این گونه آشکار نکرده باشد

من گاهی از شدت وضوح خداوند در کودکان پر از هراس می شوم و دلم شروع می کند به تپیدن ، دلم آن قدر بلند بلند می تپد که بهت زده می دوم تا از لای انگشتان کودکان خداوند را برگیرم . کجایی یونس؟ صدای مرا می شنوی ؟ ...... به آسمان نگاه می کنم ، به جایی که بادبادک رسیده است ، به خداوند "

کتاب را که می بندم ، نگاهم مدت ها درمیان شاخسار سبز درخت حیاط ، کتابهای روی هم تلنبار شده ، عروسک های بی گناه ، کاغذهای پراکنده ، صفحه ی خاموش مانیتور و عکس های روی دیوار پرسه می زند ، تا به قلبم می رسد
و از قلبم می پرسد : راستی تو خدا را می بینی ؟ حضورش را حس می کنی ؟ روی ماهش را می بوسی ؟ خدایت چقدر بزرگ است؟ سقف آرزوهایت تا کجاست ؟ فکر می کنم و فکر می کنم ... مادرم همیشه می گفت: از خدا کم نخواه . حالا معنای حرف هایش را می فهم : " خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود." ، خدای من بی انتهاست ، بی کران است . روی ماهش را می بوسم و به آرزوهای بزرگ می اندیشم و به وسعت قلبش

روی ماه خدا را ببوس ، نویسنده : مصطفی مستور
نشر : مرکز
                                                                                              M.T
                                                                    
 

"هر کس روزنه ای است به سوی خداوند ،
 اگر اندوهناک شود
اگر به شدت اندوهناک شود "




M.T

Monday, July 21, 2014

How To Become A Successful Public Speaker (Free eBook)


​Image from: All-free-download, zcool_
____________________________________

10 Tips for Professional Speakers

Do you know why many people are afraid for delivering a public speech? When people know that they are the center of everyone's attention, they become cautious that they want to deliver the best and don't want to make a feel of themselves. At times, they succeed in delivering a quality as well as an excellent speech;  however, not always . So, how is it possible to give an infallible speech every time. Simple.. just follow the tips I've highlighted here and I'm sure people will long to hear your speech.
 

​All-free-download, zcool

  1. Take some time and decide on the topic you are going to speak about. Prepare well. Why do you think you will have to take some time for preparation? It is because preparation will boost your confidence level. You might also understand the mistakes that you commit and can refine them.
  2. Be punctual as coming late is unprofessional. It also signals the audience that you don't value time. As how you start the speech on time, end it one time. Manage your time efficiently.
  3. Gather information about your audience like their income levels, gender, etc. Only when you know who they are, you can actually relate your audience.
  4. Choose your attire according to the audience. It is not necessary or a norm that you will have to dress up only in a business suit when delivering a public speech. People will relate you with them when you are inline with them.
  5. Are you going to use any kind of visual aids during presentation? If yes, ensure that there is a backup. The main idea of creating visual aids is to help get the message across easily. However, you might encounter situations wherein you might not get enough space to keep your laptop or your laptop might suddenly stop working, etc. Therefore, it is always advisable to have a backup plan.
  6. Give as much information as possible about the topic you are presenting. However, ensure that you are not stuffing too much of information as this might make the audience to loose interest in your speech.
  7. It is always a good ideal to use humor or crack jokes. However, you have to make sure that the situation warrants for one else people will simply walk away.
  8. Like how you animate your presentation, you will have vary your tones too. Using a monotonous voice is not going to make you reach your goal . This will make the audience to loose interest in your speech.
  9. Rather than boasting about yourself, talk more about the topic. The information that you give should be in such a way the audience can relate then to the topic.
  10. Use statistics, demonstrations, etc. to support your idea. Don't give vague information.

Everyone makes mistakes. One who rectifies the mistakes goes up the ladder. Try to minimize your mistakes each time. You can be rest assured that people will throng to hear your speech if you follow these guidelines sincerely.

Already geared and charged up to deliver your speech, excellent!!!

                  Download to Learn More

​All-free-download, zcool​

Brought To You By
​WINGS OF SUCCESS​


M.T

Saturday, July 19, 2014

چطور دیگران را به صحبت تشویق کنیم ؟

 
 __________________________________________________________

​ ظهر امروز ، طبق عادت معمول با ذوق و شوق به وبلاگ سر زدی ، و انتظار داشتی که مقاله ی جدید ان. ال. پی را بخوانی ، تا هوش اجتماعیت را بالاتر ببری ؛ اما هیچ خبری از مقاله ای جدید نبود، چند لحظه مات و مبهوت به صفحه نمایش خیره شدی ، با عصبانیت زیر لب به نویسنده بد و بیراه گفتی ، تا این که بالاخره به خودت آمدی ، صفحه را بستی و به سراغ کارهایت رفتی

درست مثل وقتی که خسته و بی رمق روی پله برقی می ایستیم ، و انتظار داریم حرکت کند و ما را بالا ببرد ، اما ظاهراً پله امروز اعتصاب کرده ، نه پایین می رود و نه بالا می آید؛ چند دقیقه درمانده روی پله می ایستیم ، نگاهمان از رهگذران که با پوزخند از کنارمان رد می شوند ، به پله ی ساکتِ لجباز می لغزد ، شاید حتی پایمان هم بلرزد ، اما تصمیم می گیریم ، بیش از این خود را مضحکه ی دیگران نکنیم ، گام اول را بر می داریم ، چند پله که بالا رفتیم ، به خودمان می آییم ، و با جریان زندگی هماهنگ می شویم

چرا این اتفاق می افتد ؟ زیرا ذهن ما عاشق امور سازمان یافته و منظم است ، تمایل دارد در اطرافمان به دنبال نظم و ترتیب ، هارمونی و ارتباط بگردد ، و حتی امور به ظاهر بی ربط را  به گونه ای با هم مرتبط می کند

یک ، دو ، سه ، پنج و هنگامی که این ترتیب به هم می ریزد ، برای لحظاتی کوتاه مستأصل می شود ، و به اصطلاح هنگ می کند

خب ، این موضوع چه ربطی به موضوع بحثمان ، یعنی تشویق دیگران به صحبت دارد ؟ روانشناسان ان. ال. پی معتقدند که می توان از یأس و درماندگی برآورده نشدن انتظار در برخورد با دیگران استفاده کرد


روش اول: استفاده از اهرم درماندگی

در حقیقت درماندگی اهرم تشویق دیگران به گفتگوست : اتوبوس از یک پیچ دیگر می گذرد ، نگاهم  از کوههای پر برف به چهره ی مسافر کنار دستی ، کتاب به دست می لغزد ، آن قدر غرق مطالعه است ، که به نظر نمی رسد  تمایلی به گفتگو داشته باشد ،با خودم می گویم : " چرا اهرم گفتگو را امتحان نکنم ؟ "
می پرسم : " اسم شما چیه؟ چند سالتونه ؟ اهل کدوم شهر هستید ؟ متأهلید یا مجرد ؟ تنها سفر می کنید ؟ بچه دارید ؟" یک لحظه مکث می کنم ، تا طرف دهانش را باز می کند که حرفی بزند  ، دوباره باران سؤالاتم را بر سرش می بارم ، سکوت می کنم ، اما فقط چند ثانیه تا کنار دستیم نتواند به سؤالاتم جواب بدهد ، به سراغ مجموعه سؤالات بعدی می روم
بنده ی خدا هاج و واج به من نگاه می کند ، یک کمی عصبی شده ، بالاخره طاقتش تمام می شود و فریاد می زند : " می شه بس کنید و بگذارید من هم کمی صحبت کنم ..."

با این روش جالب و مؤثر می توانیم ساکت ترین اشخاص را هم به صحبت کردن راغب کنیم . میلتون اریکسون این روش را " ایجاد انتظار " نامید ، بندلر و گریندر هم اصطلاح " روی هم انباشتن " را برای این شیوه به کار می برند

 
 
​pixabay,cc

روش دوم : ترکیب درماندگی و پیشنهاد تلویحی

روش دیگری هم برای ترغیب اشخاص به گفتگو وجود دارد که مشابه روش اول است ، یعنی به مخاطب اجازه ی صحبت کردن نمی دهیم  و همزمان با پیشنهادهای تلویحی آنها را به صحبت تشویق می کنیم . قبلاً درباره ی قدرت فوق العاده ی پیشنهادهای تلویحی نوشته بودم

پیشنهاد تلویحی یک پیشنهاد پنهان است ، که همه ی ما در زندگی روزمره  فراوان از آن استفاده می کنیم، درست یا نادرست

به عنوان مثال : هنگامی که به دخترتان می گویید : صد بار گفتم در خیابان ندو ، شاید ماشین بهت بزنه

نیت تان خوب است ، به فکر سلامتی دخترتان هست ، اما پیشنهاد تلویحی تان می گوید : در خیابان بدو  و


ما همین روش را  برای تشویق دیگران به گفتگو به کار می بریم : دوستمان نمی خواهد از مشکلاتش برایمان بگوید ، به او می گوییم : " لازم نیست آن چه را دوست نداری ، به من بگویی . فقط مطلبی را که باهاش راحتی ، به من بگو ، مسائلی رو به من بگو ، تا تو رو بیشتر درک کنم ."

سه بار به طور غیر مستقیم به او دستور دادیم : " به من بگو " ، اما همزمان مخاطب را آزاد گذاشتیم تا به شیوه ی دلخواهش رفتار کند . به نظرتان این روش غیر اخلاقی است ؟ اما  خودتان هر روز هزاران بار از این شیوه استفاده می کنید

معجزه ی ارتباط و ان . ال. پی : جری ریچارد سون
                                           M.T
M.TEmoji


M.TEmoji

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com