Friday, July 27, 2018
Monday, July 23, 2018
او بهتر از تمام جهان میدوید
موفقیت هزینه دارد
شاید نام ویلما رادلف را شنیده باشید. ویلما در هنگام تولد، نوزاد نارسی بود و بیستمین فرزند از بیست و دو فرزند یک خانوادهی فقیر بود که بعد از رکود بزرگ اقتصادی آمریکا جان سالم به در برده بودند.
او علاوه بر ابتلا به تب مخملک و التهاب هر دو ریه در دوران نوزادی، از زمان تولد مبتلا به نوعی فلجاطفال بود که باید، هفتهای دو بار، پنجاه مایل را تا رسیدن به یک بیمارستان مخصوص سیاهپوستان طی کرده تا درمانهای لازم را دریافت کند. بهعلاوه، مادرش مجبور بود سالهای سال، پاهای او را روزی چهار بار ماساژ دهد.
زمانی دکترها به او گفتند که دیگر هرگز نمیتواند راه برود، اما او اشتباه آنها را اثبات کرد؛ چرا که با کمک چوبدستیاش تا سن نه سالگی با تلاش زیاد راه میرفت و زمانی که دوازده ساله شد نیز سرانجام توانست به طور عادی راه برود. بعد از گذشت چهار سال، در سن شانزده سالگی، در المپیاد ۱۹۶۰ رم، او مدالهای طلا را در سه رشتهی ورزشی دریافت کرد و به یک چهرهی سرشناس بینالمللی تبدیل شد.
دختر کوچکی که میگفتند هرگز نمیتواند راه برود، سرانجام یاد گرفت که چطور بدود. او بهتر از تمام زنان جهان میدوید. اما او این پیروزی را بدون درد، بدون فداکاری، بدون انضباط و بدون پرداخت هزینه به دست نیاورده بود. او میخواست برآورده شدن آرزوهایش را ببیند و همانطور هم شد، چرا که او هرگز تسلیم نمیشد.
از کتاب هرگز رها مکن
نویســـنده جویس مایـــــر
Tuesday, July 17, 2018
زمانی برای نوشتن
پایانی خوش
ماجراجویی ۲۰۱۸ پریشب تمام شد؛ ماجراجویی که با شرکت سی و دو تیم و میلیاردها تماشاچی و تشویقکننده از پنج قاره جهان شروع شد، با شور، شیرینی، تلخی ، اشک و لبخند و آه ادامه پیدا کرد و با بوسه بر جام زرین پایان یافت.
هوای فوتبال
هیجان تمام شد. قهرمانان به خانه برگشتند اما هنوز تو حسش هستیم؛ اشک میریزیم، میخندیم، راجع بهاش حرف میزنیم، لحظههای باشکوهش را مرور میکنیم، از بعضی قضاوتها ایراد میگیریم، برای فرصتهای از دسترفته حرص میخوریم و با حاشیههای عجیب و بامزهاش خوشیم، خلاصه هنوز با جام ۲۰۱۸ زندگی میکنیم. تا کی؟ اطلاعی ندارم.
این داستان تکراری جام جهانی است؛ چهار سال یکبار هیجان تکرار میشود. با علامت سؤال در چهرهای خندان ماجراجویان را دنبال میکنیم و بعضاً با علامت تعجب در چهرهای مغموم به برنده تبریک میگوییم. از احساساتمان انتظار بزرگشدن نداریم؛ لذت تماشای فوتبال به جیغ و خنده ، بغض و کینه و گریههای های های و بیامانشه. احساسات، خالص و ناب بمانند بهتر است.
جام جهانی تمام شد، فرانسه قهرمان جام را به خانه برد، دو ستاره هم شد. راستی چه تیم خوبیه این تیم فرانسه! حالا چی؟ خب، تجربهام میگوید کمکم باید برگردیم سر زندگی سابقمون: کار، مطالعه، تعطیلات و خانواده. خودم که برای مطالعه در روزهای گرم تابستان، یک فهرست کتاب در دست دارم. اگر ارادهام کش بیاید و به بلندی روزهای تابستانیم بشه، موفق به خواندنشان می شم. البته اگر بشه از فوتبال جدا شد. که نمیشه؛ یعنی سخته. بدجوری معتادشم، هنوز دو روز نگذشته دلتنگش شدم، به قول شاعر «نمک در نمکدان شوری ندارد/ دل من طاقت دوری ندارد.»
چهار سال دلتنگی
خداحافظی همیشه سخته، بهخصوص وقتی دلت سخت دلبسته. بعد جام جهانی برای ما فوتبالدوستان اتفاق خاصی نمیافته جز یک عالمه دلتنگی. اما برای فوتبالیستها اتفاقات خوشتری رخ میدهد، شانس به آنها سلام میکند و با پیشنهادات وسوسهانگیزی مواجه میشوند و رفتن را به ماندن ترجیح میدهند. شانسی که به سراغ چهرههای معروف استقلال هم آمده است.
خب، درسته که پیشرفت حق مسلم و طبیعی آنهاست و ما که عاشقشونیم امیدواریم هر جا میروند موفق باشند، اما این وسط سرنوشت استقلال و جام باشگاههای آسیا و قهرمانی لیگ برتر چی میشود؟
چه داستانی دارد این استقلال!
دو سه فصلی است که استقلال وضع غریبی دارد: تو گرمای اواخر بهار به مانند یک بستنی یخی عالیس که به دل هوادار هلاک قهرمانی میچسبد. فکر میکنی فصل بعد دیگه رفتیم برای قهرمانی، با جذب چند بازیکن عالی میشود یک کوه یخیِ شناور، نابودگرِ همهی کشتیهای لیگ برتر. اما به وسط تابستان نرسیده میبینی بستنی آب شده؛ رفیقان یک به یک رفتهاند و قراردادی هم بسته نشده و استقلال شده یک تیم خستهی دست و پا بسته با هواداران دلشکسته.
بگو که میمانی
این از استقلال، آن هم از رئال؛ زیدان که رفت، رونالدو هم که نغمهی جدایی سر داده. این را دیگه کجای دلمون بگذاریم؟ رئال بدون رونالدو مثل دسته سرباز بدون فرمانده است. بیشوخی تصور رئال بدون رونالدو محاله.
میگویند این تصمیم از اثرات جام جهانی ۲۰۱۸ و بازی مقابل ایران است. آن همه ایرانی مشتاق با پرچمهای سبز و سفید و قرمز رونالدو را شدیداً تحتتأثیر قرار دادند، به طوری که ایتالیا را برای ادامهی دوران فوتبالش انتخاب کرد. امیدوارم این خبر فقط یک دروغ سیزده باشد و رونالدو در خانهی خودش رئال باقی بماند. بیرانوند که گفته تو پرسپولیس میمانم. راستی نایب قهرمانی کروواسی را به کرواتهای دوستداشتنی به ویژه سرمربی محبوب تیم پرسپولیس تبریک میگویم.
M.T :)
آن قدر افسرده شدهام که فقط باید بنویسم، الآن دیگر زمان نوشتنه.
ماجراجویی ۲۰۱۸ پریشب تمام شد؛ ماجراجویی که با شرکت سی و دو تیم و میلیاردها تماشاچی و تشویقکننده از پنج قاره جهان شروع شد، با شور، شیرینی، تلخی ، اشک و لبخند و آه ادامه پیدا کرد و با بوسه بر جام زرین پایان یافت.
هیجان تمام شد. قهرمانان به خانه برگشتند اما هنوز تو حسش هستیم؛ اشک میریزیم، میخندیم، راجع بهاش حرف میزنیم، لحظههای باشکوهش را مرور میکنیم، از بعضی قضاوتها ایراد میگیریم، برای فرصتهای از دسترفته حرص میخوریم و با حاشیههای عجیب و بامزهاش خوشیم، خلاصه هنوز با جام ۲۰۱۸ زندگی میکنیم. تا کی؟ اطلاعی ندارم.
خداحافظی همیشه سخته، بهخصوص وقتی دلت سخت دلبسته. بعد جام جهانی برای ما فوتبالدوستان اتفاق خاصی نمیافته جز یک عالمه دلتنگی. اما برای فوتبالیستها اتفاقات خوشتری رخ میدهد، شانس به آنها سلام میکند و با پیشنهادات وسوسهانگیزی مواجه میشوند و رفتن را به ماندن ترجیح میدهند. شانسی که به سراغ چهرههای معروف استقلال هم آمده است.
خب، درسته که پیشرفت حق مسلم و طبیعی آنهاست و ما که عاشقشونیم امیدواریم هر جا میروند موفق باشند، اما این وسط سرنوشت استقلال و جام باشگاههای آسیا و قهرمانی لیگ برتر چی میشود؟
دو سه فصلی است که استقلال وضع غریبی دارد: تو گرمای اواخر بهار به مانند یک بستنی یخی عالیس که به دل هوادار هلاک قهرمانی میچسبد. فکر میکنی فصل بعد دیگه رفتیم برای قهرمانی، با جذب چند بازیکن عالی میشود یک کوه یخیِ شناور، نابودگرِ همهی کشتیهای لیگ برتر. اما به وسط تابستان نرسیده میبینی بستنی آب شده؛ رفیقان یک به یک رفتهاند و قراردادی هم بسته نشده و استقلال شده یک تیم خستهی دست و پا بسته با هواداران دلشکسته.
بگو که میمانی
این از استقلال، آن هم از رئال؛ زیدان که رفت، رونالدو هم که نغمهی جدایی سر داده. این را دیگه کجای دلمون بگذاریم؟ رئال بدون رونالدو مثل دسته سرباز بدون فرمانده است. بیشوخی تصور رئال بدون رونالدو محاله.
M.T :)
آن قدر افسرده شدهام که فقط باید بنویسم، الآن دیگر زمان نوشتنه.
Tuesday, July 3, 2018
Monday, July 2, 2018
Subscribe to:
Posts (Atom)