« تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی»
پارمیس جان سلام،
امیدوارم حالت خوب باشه، خودم خوبم اما پریشان. هفته خوبی نداشتم و در عرض دو روز شاهد حذف سه تا از تیمهای محبوبم از لیگ قهرمانان اروپا بودم. رئال، پاریسن ژرمن و رم به طرز شگفتآوری از دور رقابتها کنار رفتند. نتیجه بازی استقلال ناراحتم کرد اما نه ناامید. همانطور که در یادداشت قبلی نوشته بودم برای استقلال بازی برگشتی وجود دارد و میتواند سرنوشتش را دگرگون کند، اما برای رئال، پیاسجی و رم لیگ قهرمانان امسال تموم شده.
حیرتآورترین نتیجه در مسابقهی پیاس جی رقم خورد، آنها تمام مدت بازی را تحت کنترل خودشون داشتند و بدبینترین بیننده هم تصور نمیکرد که بازی رو ببازند. اما سوت دقیقهی نود ورق را برای پیاسجی برگرداند. یک سناریوی تکراری برای بوفون. او که سال قبل با پنالتی دقایق پایانی و اخراج از بازی نظارهگر حذف تیمش از گردونهی رقابتها بود این بار هم مغلوب تصمیم اشتباه داور شد. با خودم فکر کردم مظلومتر از بوفون هم پیدا میشه؟ سالها بهترین دروازهبان دنیا باشی و بانامردی اجازه ندهند که به فینال برسی!
خوبه VAR اختراع شد، وگرنه چطور پاریسن ژرمن رو حذف میکردند؟ تو بازی رئال هم توپی را که از زمین بیرون رفته بود و گل شده بود را با VAR بیرون نرفته فرض کردند! درسته که اشتباهات داوری بخشی از فوتباله، اما عجیبه که تکنولوژی به جای اینکه داوری را راحتتر کند آن را بحثبرانگیزتر کرده و همه میپرسند راستی کمک داور ویدیویی به چه دردی میخورد؟ گل پاریسنژرمن آفسایده و خطای ظاهراً هند پیاسجی جریمهاش یک پنالتیه!
بعد از این نتایج غمانگیز و حوادث تأسفبار اصلن اشک نریختمــــ تازه بارسلونا هم تو فینال سوپر کاپ کاتالونیا به جیرجیرکها باخته بودـــبرای ژیرونا هم یک پنالتی گرفتندـــــ و آنها را به عنوان سرنوشت پذیرفتم. دلم شکست و غصه خوردم اما از یادداشت قبلم و ابراز ناراحتی برای استقلال پشیمان نشدم. بعد بازی احساس واقعیام همان بود، ناراحتی. یعنی باید احساساتم رو نادیده میگرفتم و مینوشتم بیخیال فوتبال همینه دیگه، محکمتر از قبل برمیگردیم. البته این جملهی باحالیه اما وقتی کارد بهت بزنن خونت درنمیاد نمیتونی این جمله رو بنویسی. احساسم همون بود وگرنه کینه، دشمنی یا کدورتی از قطریها ندارم. فوتبال با برد و باخت معنا پیدا میکند سالها استقلال قطریها را به سادگی میبرد، اما امسال دو بار از آنها باختیم. اما تا آخر دنیا فرصت داریم که آنها را ببریم. خوبی فوتبال همینه، امکان جبران در روزها، ماهها و سالهای آتی میسر است. اگر خودمان را از قبل بازنده ندانیم. شاید اگر آن یادداشت رو ننوشته بودم الآن پاریس، رم و رئال سرنوشت زیباتری داشتند. اما این فقط در حد یک اگره و با اگر اگر نمیشه زندگی کرد. نتایج مسابقات آسیا ربطی به مسابقات اروپا یا آمریکا ندارد. هر مسابقهای یه نبرد تازه است با امکان برد، باخت و مساوی.
آرزویم برد پاریسنژرمن، برد رئال و برد رم بود، به آرزویم نرسیدم اما از بیان احساساتم پشیمان نیستم. ما با احساساتمان زندگی میکنیم، با احساساتمان تصمیم میگیریم، خرید میکنیم، زندگی تشکیل میدهیم و حتی با احساساتمان رأی میدهیم. بیان احساسات خطری ندارد. و آنهایی که فکر میکنند اگر احساساتمان را پنهان کنیم و مرموز باشیم و یک کتابنخوانده برای دیگران همیشه موفق هستیم در اشتباهند. آنها همان آدمهایی هستند که از نردبان ترقی پله پله بالا میروند اما شبها با قرص خواب میخوابند و نمیتوانند ارتباط صمیمانهای با دیگران برقرار کنند.
بعد آن یادداشت با برادرم حرفم شد، بعد چهارتا مسابقه رو باختیم، اما میدانم سکوت مرهمی بر دردهایم نبوده و نیست. سال قبل بردهای زیادی را تجربه کردم و فهمیدم شادی هر برد یک روزه. اما دردهای زندگی هر روزه و نمیتوانیم با بردهای فوتبالی بر روی حقایق تلخ اجتماعی سرپوش بگذاریم. شاید نوشتههایم مشکلی را حل نکند اما حداقل دل خودم را آرام میکند و پیش وجدانم نمیگویم منم یکی از آنها بودم. یکی مثل بقیه که ساکت بود و حرفی نزد.
یادمه دبیرستان که بودیم یکی از دوستانم به نقل از خواهرش گفت: تو یکی از میدانهای اصلی شهر تجمع کرده بودیم برای اعتراض به وضعیت دانشگاهمان. چند نفراز مردم عادی که از کنارمون رد میشدند میگفتند برای این گرونی تظاهرات میکنید آفرین! شما راه بیفتید ما پشتتون هستیم. ما میخندیدیم و میگفتیم اینا چه زرنگن. ما رو جلو میاندازن و خودشون هیچ کاری نمیکنند.
آره، اگر همه از این وضعیت ناراضی هستند باید سکوتو بشکنن، شاید حکومت کمی به فکر بیفتد.
حرف را باید زد
درد را باید گفت
برادرم میگوید: فقط احمقها میشینن دربارهی مشکلاتشون با غریبهها صحبت میکنن. این نظر شخصی برادرمه و برایم محترمه، به هرحال من نظر دیگری دارم، من حرف زدن و بیان احساسات و افکارم را دوست دارم، حتی وقتی دیگران از آن حرفها به سود خودشان و به ضرر خودم استفاده میکنند. (و اغلب آنها چنین کاری رو انجام میدهند حرفهایم به سود آنها و به ضرر خودم.)
این وبلاگ را با درد و غصه شروع کردم. سپیدهدمی که این وبلاگ کلید خورد، خبر بستریشدن برادرم در بیمارستان رو شنیده بودم و از این همه حوادث تأسفبار به ستوه آمده بودم. میخواستم بنویسم بلکه از بار غمهایم کم کنم و آیا تأثیری داشت؟ بله، برای چند سال مؤثر بود. قبل از وبلاگم هر چند ماه یکبار بلایی سر یکی از برادرهام میآمد، به نظر میرسید شخصی عمداً قصد ضربهزدن به خانوادهام را دارد. وقتی شروع به نوشتن کردم هنوز آزارها وجود داشت اما میزانش کم شده بود. برای همین هروقت برادرم دیر میکرد منتظر تماس تلفنی از بیمارستان نبودیم، فکر میکردم حتماً اضافهکاری داره. از سه سال قبل دوباره موج حوادث شدت گرفت. اول برادر چهارمم بیکار شد، یک ماه بعد به شدت تصادف کرد، رانندهای وسط خیابان در سمت مسافر را باز کرده بود و موجب سرنگونی برادرم از موتورسیکلتش شده بود، پای برادرم به شدت آسیب دید و حدود یک سال تحت مداوا بود. سرانجام در یک هایپر استخدام شد. هنوز مدتی از استخدامش نگذشته بود که برادر دومم شرکت و زندگیش رو از دست داد و بیکار شد. اعصابش به حدی ضعیف شده بود که تو خونه مدام جنجال به پا میکرد. بیکاری و اعصاب متشنج برادرم کم بود، هزینههای بالای زندگی مزید بر علت شد تا خواهرم تصمیم انقلابی بگیرد. او بعد از دوازده تا چهارده ساعت کار بیوقفه در شرکت به آرامش نیاز داشت و میدید تورم مدتهاست که از حقوقش جلو زده، پس مادرم رو راضی به ترک خونه کرد. تأمین یک زندگی سه نفره راحتتر از زندگی در یک خانوادهی نه نفره بود. بعد از آن ما هر روز تو خونه سر خرج و مخارج با هم مشاجره داریم. برادر بزرگم از ما خواسته تا حد امکان صرفهجویی پیشه کنیم. بچه که نیستیم چرا خودمونو فریب بدهیم هر قدر هم صرفهجویی کنیم و بعضی از اقلام ضروری رو از زندگیمون حذف کنیم از گرونی عقبتر هستیم، مگر اینکه راهی برای افزایش درآمدمون پیدا کنیم که تا حالا پیدا نکردیم.
برادر سومم میگوید این فقط خانوادهی ما نیست که بعد از چند برابر شدن قیمت کالاها چند پاره شده است، دیگران نیز وضعیتی مشابه ما دارند؛ یکی از همکارانش به او گفته: ما چندتا برادر بودیم که با پدر و مادرمون زندگی میکردیم تا قبل تابستون بخشی از درآمدمون به عنوان کمک خرج به خانواده پرداخت میشد. اما وقتی قیمتها سرسامآور بالا رفت، مادرم گفت از سر برج نفری پانصدتومان باید به خانه کمک کنید. پانصد تومان برای ما خیلی زور داشت مگر حقوقمون چقدر بود: به زور یه میلیون و دویست. ماه اول همه پرداخت کردند. ماه دوم یکی از برادرهام سر زندگیش رفت و خودش را معاف کرد. برادرهای دیگرم هم کمکم به فکر رفتن از خانه افتادند.
شاعر گفته: حرف را باید زد/ درد را باید گفت. این حرفها باید گفته بشود، اگر سکوت کنیم تا مسائل جامعه خودبهخود حل بشوند که نمیشوند. اگر قرار به حل بود این همه وقت سکوت کردم مسئلهای حل شد؟ تورم فروکش کرد یا روزبهروز شدیدتر شد؟ من دوست دارم پیک خوش خبر باشم و هر هفته دربارهی حال خوش مردم، خودم و خانوادهام بنویسم. اما از طرف دیگر دوست ندارم چشمم رو به روی حقایق موجود ببندم و وضع بد معیشتی مردم یکی از آن حقیقتهاست. این روزها فروشندگان مردم را به خرید بیشتر ترغیب میکنند با این تهدید که اگر الآن نخرید بعد عید چند برابر شده.
شاید اگر در کشور دیگری زندگی میکردیم، کشوری که همدلی و اتحاد بیشتری بین مردم بود، الآن وضعیت مطلوبتری داشتیم. هر ایرانی به این نکته واقفه که خرید کالا به هر قیمتی به معنای تأیید و تشویق گرونی است. سایر کشورهای دنیا هنگامی که در شرایطی مشابه شرایط ما قرار میگیرند با تعطیل خرید اعتراض خودشان را به گوش دولت میرسانند.
حرفهایم رو کوتاه کنم، تا حوصلهات سر نرفته. از اعتراض فوتبالی شروع کردم و به اعتراض اجتماعی رسیدم. شکستهای فوتبالی جبرانپذیرند و اشتباهات داوری هم گاهی به سود ماست و گاهی به زیان ما. اما شکستهای اجتماعی اغلب جبرانناپذیرند و تصمیمهای اشتباه تأثیر عمیقی بر پیکر جامعه وارد میآورند. پس به امید تدبیر کابینهی دکتر روحانی و نخبگان و اندیشمندان
هفته بسیار خوبی داشته باشی
M.T :)
پ. ن. این شعر تو برای وصل کردن آمدی/ نی برای فصل کردن آمدی: برای بوفون، نیمار و امباپهاست که قرار بود سه تایی پیاسجی رو به کاپ چمپیونزلیگ وصل کنند اما ازش جدا شدند. در ضمن باید الآن به برادرم کجکی لبخند بزنم و بگم دیدی پدر برای پسر هیچ کاری نکرد. اما مادر برای دختر فداکاری کرد، دیدی رئال چطوری فدا شد. طفلک هر تا تعویضشون با چشم گریان زمین را ترک کردند. خدا کند امشب حداقل شب خوبی باشد.