Sunday, June 25, 2017
Wednesday, June 21, 2017
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم
بسم الله الرحمن الرحیم
من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش میدهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و میبینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است.
من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش میدهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و میبینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است.
درد
دل آدمی را بیدار میکند، روح را صفا میدهد، غرور و خودخواهی را نابود
میکند. نخوت و فراموشی را از بین میبرد، انسان را متوجه وجود خود میکند.
انسان گاهگاهی خود را فراموش میکند، فراموش میکند که بدن دارد، بدنی
ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است،
فراموش میکند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش میکند
که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس
ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت میکند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای
دور و دراز خود، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود، به پیش
میتازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود
میآورد، حقیقت وجود او را به آدمی میفهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را
درک میکند و دست از غرور کبریایی برمیدارد، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی
و غرور را میفهمد و آن را توجه نمی کند.
خدایا تو را شکر میکنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم. خدایا هدایتم کن زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا میدانم ظلم چه گناه نابخشودنی است. خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم. خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند. خدایا من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم. به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم...
خدایا تو را شکر میکنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم. خدایا هدایتم کن زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا میدانم ظلم چه گناه نابخشودنی است. خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم. خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند. خدایا من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم. به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم...
به گمانم این اولین باریه که مطلب یک سایت را کپی کردم :)))))) ماه رمضونه دیگر :)))
Monday, June 19, 2017
وقتی دچار تردید هستید یک مهمانی به راه بیندازید
کارت دعوتی به شانس
ریچی نخستین کارمند شرکت تبلیغاتیام بود. انتخاب درستی بود؛ به راستی همان مردی است که میگوید: «چرا من نه؟». اما جوان بلندپرواز، اهداف والاتری داشت، پس از دو سال شرکت ما را ترک کرد و به شرکت «جی. والتر تامسون» پیوست و تقریباً بیدرنگ آژانسی تبلیغاتی با همکاری همان شرکت به راه انداخت.
از شهامت رقیب تازهکار به خنده افتادم. من از این مرد جسور که آن زمان فقط بیست و شش هفت ساله بود و هیچ تجربهای نداشت، خوشم آمد.
پس از مدتی که نامش به عنوان «آقای تبلیغات ماه» در رسانهها خودنمایی کرد، دانستم اگر میخواهید پرآوازه باشید، باید وارد میدان شوید و بگویید «چرا من نه؟»
ریچی به سرعت نردبان موفقیت را پیمود و هم اکنون در صدر یک شرکت تبلیغاتی معتبر است. شاید فکر کنید چه مرد خوششانسی، در صورتیکه این طور نیست. او خوششانس نبود، اما برای خوششانسی کارت دعوت میفرستاد، این راز موفقیت ریچی است.
زمانی که شرکت تبلیغاتیش نوپا بود و در جست و جوی مشتری. ریچی نسخهای از کتاب «جری دلافمینا» را با نام «از جانب افراد برجستهای که پرل هاربر را به تو دادهاند» خرید.
دلافمینا این کتاب را زمانی نوشته بود که در ورطهی ورشکستگی بود. پس آخرین تلاشش را به خرج داد و یک مهمانی ترتیب داد. نتیجه: او مشتریان تازهای پیدا کرد و نه تنها از ورشکستگی نجات یافت، بلکه به صورت افسانهای در عالم تبلیغات نیز درآمد. ریچی هم فکر کرد بهتر است چنین تلاشی به خرج دهد.
او برای نوشتن فهرست مهمانانش به تمام افراد معروف و برجستهای که او را نمیشناختند فکر کرد. «چرا نباید آنها را دعوت کنم، حتی اگر در این مهمانی شرکت هم نکنند احتمالاً نام مرا به خاطر خواهند سپرد.» او حتی خبرنگاران و فیلمبرداران را نیزـ با این تصور که غذا و مشروب رایگان آنان را به این مهمانی جذب خواهد کردـ دعوت کرد.
من در آن مهمانی بودم و میتوانم بگویم که بسیار موفقیتآمیز بود. او با این عمل، خود و شرکت تبلیغاتیاش را بر سر زبانها انداخت. بله، بعضی از افراد معروف هم در آن مهمانی شرکت کردند و از جمله مشتریان آیندهاش شدند.
توصیهی ریچارد: «در حالی که عدهای تصور میکنند مهمانی دادن نیازمند انرژی و هزینهی زیادی است، اما توصیهی من، با الگویی از دلافمینا، این است: هر زمان دچار تردید هستید، یک مهمانی به راه بیندازید. ما امسال سالگرد بیستمین سال فعالیتمان را با سیصد کارمند و دوست و خویشاوند جشن گرفتیم. تمام کسانی که در نخستین جشن ما شرکت کرده بودند، در این مهمانی نیز شرکت کردند، با این حال، من کارت دعوتی هم برای شاهزاده چارلز و کامیلا فرستادم، زیرا آدم نمیداند چه اتفاقی ممکن است بیفتد.»
فکر بزرگ: دانی دویچ
Saturday, June 17, 2017
Wednesday, June 14, 2017
دیشب سحر، پیشانی عدل و عدالت را شکستند
مسجد کوفه مگر مســـجدالاقصایی تو
که از محراب تو تا عرش سفر کرد علی؟
اینک که در سوگ از دستدادن مولای متقیان، امیرمؤمنان نشستهایم، چه نیکوست از باغنامهی سی و یکم نهجالبلاغه گلهایی ماندگار بچینیم.
فرازهایی از نامه ۳۱ نهجالبلاغه
از پدری سالخورده به فرزندی آرزومند دستنایافتنیها
دودمان خویش را بزرگ دار که آنان بال پرواز، دژ پناه و دست کامبخش تو هستند.
دودمان خویش را بزرگ دار که آنان بال پرواز، دژ پناه و دست کامبخش تو هستند.
دودمان خویش را بزرگ دار که آنان بال پرواز، دژ پناه و دست کامبخش تو هستند.
اکنون که به آستان قدس ربوبی ره یافتی و «نمی» از «یم» لطف او را دریافتی، پس با کرانهی دیگری از بیکران دریای رحمت او آشنا باش. خداوند با اجازه درخواست از وجودش کلید گنجهایش را در دست تو قرار داده که هرگاه خواستی، با آن درهای نعمت وی را بگشایی و باران رحمتش را طلب کنی.
پس
هرگز مباد که «تأخیر پاسخ» دلسردت کند که آن، از «نقص نیت» توست نه از
قصور بخشش او. و ای بسا که این تأخیر موجب پاداش بزرگتر خواهنده و عطای
بیشتر او گردد.
و
چه بسیار که از او چیزی خواهی ولی ترا ندهد، چون بهتر از آن را ـدراین سرا
یا دیگر سراـ به تو داده است و یا خواهد داد. و چه بسا چیزی از او طلب کنی
که اگر بدان رسی دینت تباه گردد.
پس
زیبنده نیست که تنها برای نیستشوندهها، دست نیاز برآری بلکه سزاوار
آنکه از خدای عزیز «خیر ماندگار» و بیرنج خواهی که نه مال برای تو ماند و
نه تو برای آن.
*******
به پیشباز فرصتها شتاب کن! پیش از آنکه از دستشدن آنها غمناکت سازد.
چنین نیست که هر «جویندهای» «یابنده» باشد، و هرچه ناپدید شد دوباره پدید آید.
********
چه بسا بیگانه که از «تبار» نزدیکتر است و خویشاوندی که بیگانهتر از هر بیگانهای است.
غریب کسی است که از دوست محروم باشد.
آنکه از مرز حق درگذرد، راه خویش دشوار سازد. آنکه اندازه نگه دارد پایدارتر است.
محکمتر دستاویزی که بدان چنگ میزنی دستاویز الهی است.
کسی که تو را در غرقاب بلا ببیند و دستی برنیارد، دشمن تو است.
گاه، نومیدی و محرومیت: برخورداری و نعمت است، همانطور که طبیعتِ «آز» هلاکت است.
چنین نیست که هر عیبی هویدا گردد و استفاده از هر فرصتی بهنجار باشد. ای بسا «بینا» که به خطا رود و «نابینا» به مقصد رسد.
غریب کسی است که از دوست محروم باشد.
آنکه از مرز حق درگذرد، راه خویش دشوار سازد. آنکه اندازه نگه دارد پایدارتر است.
محکمتر دستاویزی که بدان چنگ میزنی دستاویز الهی است.
کسی که تو را در غرقاب بلا ببیند و دستی برنیارد، دشمن تو است.
گاه، نومیدی و محرومیت: برخورداری و نعمت است، همانطور که طبیعتِ «آز» هلاکت است.
چنین نیست که هر عیبی هویدا گردد و استفاده از هر فرصتی بهنجار باشد. ای بسا «بینا» که به خطا رود و «نابینا» به مقصد رسد.
*******
از مضحکهگویی بپرهیز، گرچه نقل قول دیگران باشد.
*******
خداوند
با اجازه درخواست از وجودش کلید گنجهایش را در دست تو قرار داده که هرگاه
خواستی، با آن درهای نعمت وی را بگشایی و باران رحمتش را طلب کنی.
خداوند
با اجازه درخواست از وجودش کلید گنجهایش را در دست تو قرار داده که هرگاه
خواستی، با آن درهای نعمت وی را بگشایی و باران رحمتش را طلب کنی.
خداوند
با اجازه درخواست از وجودش کلید گنجهایش را در دست تو قرار داده که هرگاه
خواستی، با آن درهای نعمت وی را بگشایی و باران رحمتش را طلب کنی.
Monday, June 12, 2017
Subscribe to:
Posts (Atom)