کارت دعوتی به شانس
ریچی نخستین کارمند شرکت تبلیغاتیام بود. انتخاب درستی بود؛ به راستی همان مردی است که میگوید: «چرا من نه؟». اما جوان بلندپرواز، اهداف والاتری داشت، پس از دو سال شرکت ما را ترک کرد و به شرکت «جی. والتر تامسون» پیوست و تقریباً بیدرنگ آژانسی تبلیغاتی با همکاری همان شرکت به راه انداخت.
از شهامت رقیب تازهکار به خنده افتادم. من از این مرد جسور که آن زمان فقط بیست و شش هفت ساله بود و هیچ تجربهای نداشت، خوشم آمد.
پس از مدتی که نامش به عنوان «آقای تبلیغات ماه» در رسانهها خودنمایی کرد، دانستم اگر میخواهید پرآوازه باشید، باید وارد میدان شوید و بگویید «چرا من نه؟»
ریچی به سرعت نردبان موفقیت را پیمود و هم اکنون در صدر یک شرکت تبلیغاتی معتبر است. شاید فکر کنید چه مرد خوششانسی، در صورتیکه این طور نیست. او خوششانس نبود، اما برای خوششانسی کارت دعوت میفرستاد، این راز موفقیت ریچی است.
زمانی که شرکت تبلیغاتیش نوپا بود و در جست و جوی مشتری. ریچی نسخهای از کتاب «جری دلافمینا» را با نام «از جانب افراد برجستهای که پرل هاربر را به تو دادهاند» خرید.
دلافمینا این کتاب را زمانی نوشته بود که در ورطهی ورشکستگی بود. پس آخرین تلاشش را به خرج داد و یک مهمانی ترتیب داد. نتیجه: او مشتریان تازهای پیدا کرد و نه تنها از ورشکستگی نجات یافت، بلکه به صورت افسانهای در عالم تبلیغات نیز درآمد. ریچی هم فکر کرد بهتر است چنین تلاشی به خرج دهد.
او برای نوشتن فهرست مهمانانش به تمام افراد معروف و برجستهای که او را نمیشناختند فکر کرد. «چرا نباید آنها را دعوت کنم، حتی اگر در این مهمانی شرکت هم نکنند احتمالاً نام مرا به خاطر خواهند سپرد.» او حتی خبرنگاران و فیلمبرداران را نیزـ با این تصور که غذا و مشروب رایگان آنان را به این مهمانی جذب خواهد کردـ دعوت کرد.
من در آن مهمانی بودم و میتوانم بگویم که بسیار موفقیتآمیز بود. او با این عمل، خود و شرکت تبلیغاتیاش را بر سر زبانها انداخت. بله، بعضی از افراد معروف هم در آن مهمانی شرکت کردند و از جمله مشتریان آیندهاش شدند.
توصیهی ریچارد: «در حالی که عدهای تصور میکنند مهمانی دادن نیازمند انرژی و هزینهی زیادی است، اما توصیهی من، با الگویی از دلافمینا، این است: هر زمان دچار تردید هستید، یک مهمانی به راه بیندازید. ما امسال سالگرد بیستمین سال فعالیتمان را با سیصد کارمند و دوست و خویشاوند جشن گرفتیم. تمام کسانی که در نخستین جشن ما شرکت کرده بودند، در این مهمانی نیز شرکت کردند، با این حال، من کارت دعوتی هم برای شاهزاده چارلز و کامیلا فرستادم، زیرا آدم نمیداند چه اتفاقی ممکن است بیفتد.»
فکر بزرگ: دانی دویچ
0 comments:
Post a Comment