دو نوع خدا وجود دارد: خدایی که معلمین ما به ما آموزش می دهند و خدایی که خود به ما آموزش می دهد. خدایی که افراد معمولاً عادت دارند تا دربارهی آن گفتگو کنند و خدایی که خود با ما صحبت میکند. خدایی که یاد میگیریم تا از آن بترسیم و خدایی که با ما از رحمت و بخشایش صحبت میکند.
دو نوع خدا وجود دارد: خدایی که در ارتفاعات و بلندیها وجود داشته و خدایی که در زندگی روزانه ما مشارکت دارد. خدایی که از ما وصول کرده و خدایی که وامها و بدهیهای ما را میبخشد. خدایی که ما را با مجازاتهای جهنمی تهدید کرده و خدایی که بهترین راه را به ما نشان میدهد.
دو نوع خدا وجود دارد: خدایی که ما را با گناههایمان شکست داده و خرد میکند و خدایی که با عشقش ما را آزاد میکند.
یکبار از میکل آنژ نقاش و مجسمهساز معروف ایتالیایی پرسیدند که چگونه آثاری به این زیبایی را خلق میکند.
میکل آنژ گفت: خیلی ساده، هر بار که به یک تکه سنگ مرمر نگاه میکنم، مجسمه را درون آن میبینم و تمام کاری که باید انجام دهم تراشیدن آن میباشد.
استاد میگوید: «یک اثر وجود دارد که خلق آن برای ما مقدر شده است و نقطه عطف زندگی ما محسوب میشودــ هرچقدر هم که سعی در گول زدن خودمان بکنیم ــــ میدانیم که تا چه حد برای خوشبختی ما مهم میباشد. معمولاً این اثر توسط سالها ترس و وحشت، اشتباه و نقص و شکها پوشانده شده است.
اما اگر تصمیم بر تراشیدن این پوستهها گرفته و اگر نسبت به قابلیتهایمان شک نکنیم، در آن صورت قادر به جلو راندن رسالتی که به عهدهی ما گذاشته شده است خواهیم بود. و این همان راه زندگی با افتخار و باشکوه میباشد.
مکتوب: پائولو کوئلیو
0 comments:
Post a Comment