انتقاد
میگویند انتقاد بسان چاقوی جراحی است، گاه درمانگر است و زمانی نابودگر. پس شایسته است هنگام قضاوت حسابی محتاط باشیم، مبادا دلی را بشکنیم یا ذوقی را کور کنیم! اما امروز قصد ندارم دربارهی خوبی و بدیِ نقد و داوری صحبت کنم، بلکه میخواهم درباره رهایی از واکنشهای شدید و افراطی نسبت به داوری دیگران حرف بزنم.
آری گرفتن
در دروازه را میشود بست، در دهان مردم را نمیشود بست ، کارتون پیرمرد، نوه و الاغشان را به یادم می آورد، پیرمرد و نوهاش هر کاری کردند تا دل مردم را بهدست آورند، ولی موفق نشدند، که نشدند. در نهایت، الاغ نگون بخت را به دریا انداختند، به این امید که حرف و حدیث ها تمام شود، دریغ و صد افسوس! حالا دیگر آوازه ی حماقتشان به گوش آسمانها نیز رسیده بود!
کاش این فقط یک داستان بود! بپذیریم که آری گرفتن شیوه زندگی ماست: چه بسیار نوجوانانی که بیراهه نمی روند تنها به سبب جلب رضایت دوستان، چه خانوادههایی که از هم نمیپاشند فقط برای رهایی از دست داوری دیگران، چه ایدههایی که اجرایی نمیشوند تنها به دلیل تمسخرهای منفیبافان!
ما هر کاری انجام می دهیم تا نظر مساعد دیگران را جلب نماییم، و جوری رفتار میکنیم که مورد پسند اکثریت است، برای همین است که تاب هیچ انتقادی را نداریم. در صورتی که مردم همواره ما را نقد می کنند، این یک حقیقت است، چه خوشمان بیاید، چه بدمان. بی اغراق، اگر دنبال رأی آری و کسب تأیید دیگران باشیم، حسابی به دردسر میفتیم و زیادی آسیبپذیر می شویم. رک بگویم، می شویم بازیچهای در دست دیگران؛ وقتی سایرین اعمال و رفتار ما را ستایش می کنند، احساس خوبی داریم و زمانی که بر ما خرده می گیرند، خشمگین، سرخورده و شدیداً آزردهخاطر می شویم. بهتر است خودمان را همانطور که هستیم، بپذیریم؛ همرنگی با جماعت را کنار بگذاریم و به مردم عکس روتوش خودمان را نشان ندهیم :) «گر که خواهی نیکبخت باشی/ یکدل و یک رنگ باش. قالی از چند رنگ بودن/ زیر پا افتاده است».
در دروازه را میشود بست، در دهان مردم را نمیشود بست ، کارتون پیرمرد، نوه و الاغشان را به یادم می آورد، پیرمرد و نوهاش هر کاری کردند تا دل مردم را بهدست آورند، ولی موفق نشدند، که نشدند. در نهایت، الاغ نگون بخت را به دریا انداختند، به این امید که حرف و حدیث ها تمام شود، دریغ و صد افسوس! حالا دیگر آوازه ی حماقتشان به گوش آسمانها نیز رسیده بود!
کاش این فقط یک داستان بود! بپذیریم که آری گرفتن شیوه زندگی ماست: چه بسیار نوجوانانی که بیراهه نمی روند تنها به سبب جلب رضایت دوستان، چه خانوادههایی که از هم نمیپاشند فقط برای رهایی از دست داوری دیگران، چه ایدههایی که اجرایی نمیشوند تنها به دلیل تمسخرهای منفیبافان!
ما هر کاری انجام می دهیم تا نظر مساعد دیگران را جلب نماییم، و جوری رفتار میکنیم که مورد پسند اکثریت است، برای همین است که تاب هیچ انتقادی را نداریم. در صورتی که مردم همواره ما را نقد می کنند، این یک حقیقت است، چه خوشمان بیاید، چه بدمان. بی اغراق، اگر دنبال رأی آری و کسب تأیید دیگران باشیم، حسابی به دردسر میفتیم و زیادی آسیبپذیر می شویم. رک بگویم، می شویم بازیچهای در دست دیگران؛ وقتی سایرین اعمال و رفتار ما را ستایش می کنند، احساس خوبی داریم و زمانی که بر ما خرده می گیرند، خشمگین، سرخورده و شدیداً آزردهخاطر می شویم. بهتر است خودمان را همانطور که هستیم، بپذیریم؛ همرنگی با جماعت را کنار بگذاریم و به مردم عکس روتوش خودمان را نشان ندهیم :) «گر که خواهی نیکبخت باشی/ یکدل و یک رنگ باش. قالی از چند رنگ بودن/ زیر پا افتاده است».
برای برخورد مناسب با انتقادات، باید غرور بی جا کنار گذاشته شود، یعنی آن تصویری که دوست دارید از خودتان به دیگران نشان دهید. آنچه هستید و جایگاهی را که دارید بپذیرید، نیازی نیست نسبت به هر انتقادی واکنش نشان دهید. این فقط یک پیشنهاد به شماست و این شمایید که تصمیم می گیرید آن را بپذیرید یا نه.
برخورد مناسب با انتقاد
حال که انتقاد، واقعیت اجتماعی ماست، پرسشی که مطرح می شود این است در برابر انتقاد چه باید کرد؟ خشم، مقاومت، توجیه یا انتقام و تلافی؟
گرچه این رفتارها، طبیعی ترین واکنش ها نسبت به انتقاد است، مناسب ترین واکنش نسبت به یک پیشنهاد نیست. پیشنهاد؟ درست است، ما انتقاد را یک پیشنهاد در نظر میگیریم، نه سوء نیت، نه یک رأی خصمانه، نه جوابی منفی. وقتی به انتقاد این طوری نگاه کنیم، اصلاً کل ماجرا عوض می شود، نه؟ دیگر لازم نیست در برابرش جبهه بگیریم، صدایمان را بالا ببریم، با نیرنگ و فریب آن را بپوشانیم یا توجیهش کنیم، کافی است که آن را بررسی کنیم تا درستی یا نادرستیش مشخص شود، بعلاوه دست ما برای رد یا پذیرش پیشنهاد کاملاً باز است.
این جاست که شناخت از خویشتن به دادمان می رسد، هر چه شناخت ما از خودمان عمیقتر باشد، واکنش مان نسبت به پیشنهادهای وارده معقولانهتر و سنجیدهتر است و طبیعتاً تشخیص انتقادات بجا از انتقادات نابجا سادهتر است.
با این نگرش انتقاد مغرضانه معنا ندارد: انتقادات یا بجا هستند یا نابجا. اگر بجا هستند باید از منتقد سپاسگزار باشیم، که از کنار اشتباه ما سرسری نگذشته است و با یادآوری خطا فرصت تصحیح آن را برای ما فراهم کرده است، و اگر نابجاست، پس منتقد اشتباه کرده است، و از آن جایی که بشر جایزالخطاست، باید او را بخشید و از خطایش گذشت، حتی می شود از او هم سپاسگزار بود، برای آن که اعتماد به نفست را محک زده است.
اصولاً نقد فقط یک سری اطلاعات است که منتقد دربارهی ما کشف کرده است، این ما هستیم که تصمیم می گیریم چه اهمیتی برای اطلاعات قائل شویم، آیا اطلاعات مهم و با ارزشی هستند؟ لازم است بابت آنها خودمان را نگران کنیم؟ یا باید آنها را دور بریزیم؟ تصمیم نهایی با ما است؛ صرف نظر از این که اطلاعات درست باشند یا نادرست. بهتر است به ندای قلبمان گوش بسپاریم، ببینیم انتقاد ما را به چه کاری فرا میخواند؟ تصحیح رفتار یا تکرار رفتار. اگر از وضعیت وجود راضی هستیم، ضرورتی ندارد برای جلب نظر دیگران خودمان را تغییر دهیم.
گرچه این رفتارها، طبیعی ترین واکنش ها نسبت به انتقاد است، مناسب ترین واکنش نسبت به یک پیشنهاد نیست. پیشنهاد؟ درست است، ما انتقاد را یک پیشنهاد در نظر میگیریم، نه سوء نیت، نه یک رأی خصمانه، نه جوابی منفی. وقتی به انتقاد این طوری نگاه کنیم، اصلاً کل ماجرا عوض می شود، نه؟ دیگر لازم نیست در برابرش جبهه بگیریم، صدایمان را بالا ببریم، با نیرنگ و فریب آن را بپوشانیم یا توجیهش کنیم، کافی است که آن را بررسی کنیم تا درستی یا نادرستیش مشخص شود، بعلاوه دست ما برای رد یا پذیرش پیشنهاد کاملاً باز است.
این جاست که شناخت از خویشتن به دادمان می رسد، هر چه شناخت ما از خودمان عمیقتر باشد، واکنش مان نسبت به پیشنهادهای وارده معقولانهتر و سنجیدهتر است و طبیعتاً تشخیص انتقادات بجا از انتقادات نابجا سادهتر است.
چیزی که در پس نیرنگ پنهان شده باشد، رسوا خواهد شد و کسی که اشتباهات را رنگ و لعاب بزند، با تحقیر و تمسخر رسوا می شود
"شاه لیر، ویلیام شکسپیر"
با این نگرش انتقاد مغرضانه معنا ندارد: انتقادات یا بجا هستند یا نابجا. اگر بجا هستند باید از منتقد سپاسگزار باشیم، که از کنار اشتباه ما سرسری نگذشته است و با یادآوری خطا فرصت تصحیح آن را برای ما فراهم کرده است، و اگر نابجاست، پس منتقد اشتباه کرده است، و از آن جایی که بشر جایزالخطاست، باید او را بخشید و از خطایش گذشت، حتی می شود از او هم سپاسگزار بود، برای آن که اعتماد به نفست را محک زده است.
اصولاً نقد فقط یک سری اطلاعات است که منتقد دربارهی ما کشف کرده است، این ما هستیم که تصمیم می گیریم چه اهمیتی برای اطلاعات قائل شویم، آیا اطلاعات مهم و با ارزشی هستند؟ لازم است بابت آنها خودمان را نگران کنیم؟ یا باید آنها را دور بریزیم؟ تصمیم نهایی با ما است؛ صرف نظر از این که اطلاعات درست باشند یا نادرست. بهتر است به ندای قلبمان گوش بسپاریم، ببینیم انتقاد ما را به چه کاری فرا میخواند؟ تصحیح رفتار یا تکرار رفتار. اگر از وضعیت وجود راضی هستیم، ضرورتی ندارد برای جلب نظر دیگران خودمان را تغییر دهیم.
مثال: شما و همسرتان سر رفتن به نماز جمعه با هم اختلاف دارید، همسرتان فکر میکند دورهی نماز جمعه گذشته و شما زیادی سنتی هستید. لازم نیست جنگ مذهبی راه بیندازید، بهتر است پای صحبتهایش بنشینید و پیشنهاداتش را با ذهن باز بشنوید، بعد دربارهی نگرش خودتان صحبت کنید. سپس در سکوت تصمیم خود را بگیرید، بدون این که از بالا به وی نگاه کنید، یا او را برتر از خودتان بدانید، تصمیمتان را عملی کنید. اگر به نماز جمعه علاقه دارید، به خاطر شماتتها و سرزنشهای او روی خودتان پا نگذارید، خشم و عصبانیتش را درک کنید و خطر از دست دادن عشق و محبتش را به جان بخرید، به همسرتان بگویید:«نظرت برایم خیلی محترم است، ولی من به کارم عمیقاً اعتقاد دارم.» اگر عاشقتان باشد شما را همین جوری می پذیرد و اگرنه، شما را ترک میکند. به هرحال لازم نیست همیشه بله بگویید، کاری را که با وجودتان هماهنگ است انجام دهید و از قلب تان پیروی کنید.
روش دیگری که پیشنهاد می شود، «تغییر میدان درک» است، اگر یکی از نزدیکان زیاد سرزنشمان می کند، می توانیم از این روش بهره بگیریم. وقتی او انتقاد را آغاز کرد، توجهمان را به شخصیت واقعیش و لحظات زیبایی که با هم گذراندیم معطوف کرده، به این ترتیب دیگر او را یک غول وحشتناک نمی بینیم و برداشتمان نسبت به آن شخص به کل عوض می شود و خود نیز احساس بهتری داریم.
احترام به عقاید دیگران
انتقاد هدیه ای است که می توان آن را پذیرفت یا پس فرستاد، نیازی نیست به هر انتقادی واکنش نشان دهیم، اگر انتقادی خونمان را به جوش آورد، بهتر است دقایقی راه برویم تا آرام شویم، به جنگل برویم چوب بشکنیم یا با صدای بلند فریاد بزنیم تا خودمان را خالی کنیم. سعی کنیم در لحظات خشم و عصبانیت جملاتی بر زبان نیاوریم که بعدها پشیمان شویم، به خاطر بسپریم که جملات توهین آمیز تهدید جدی برای یک رابطه محسوب می شوند. پیشنهاد می شود هنگام عصبانیت قدم بزنیم و به اُورتورِ اگمونت بتهوون گوش بسپاریم. با این موسیقی احساس می کنیم خشم به اوج می رسد، و به یکباره متعادل میشود. بیایید، با انتقادات استادانهتر برخورد کنیم، به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم و به هم عشق بورزیم.
زندگی در اینجا و اکنون: پروفسور کورت تپرواین
M.T
M.T