تولد، تولد، تولدت مبارک
پارمیس جان،
دوست گلم، تولدت مبارک! چندتا بهار را پشت سر گذاشتی؟ ...راستی! حالا برای شمارش بهارهای زندگانیت دستانم، انگشت کم میآورند:)
آری، اینک بیش از یک دهه از معجزهی طلوعت گذشته است. اوه، چه زود گذشت!
مسافر
کوچولو، درست در چنین شب فرخندهای در آسمان تاریک قلب درخشیدی، با لبخند
دلنوازت چراغهای معبد جان را افروختی و زندگی راکد و یکنواخت را معنایی
دوباره بخشیدی. ستاره کوچولوی دنبالهدار، سپاس که شور و سرور ما را
دنبالهدار کردی!
روزهای هفته با فکر هدیهای مناسب برای تو سپری شد. یک هفته با خود کلنجار رفتم که چه هدیهای درخور پارمیس دوستداشتنی است؟ بالاخره از کلافگی به یک داستان پارمیسی رسیدم. شک نداشتم که پارمیس عاشق قصه و داستان است، البته او تصاویر را هم دوست دارد، اما پس از دسته گلی که اخیراً به آب داده بودم، صلاح ندیدم که فعلاً تصویر پرچالش دیگری بسازم ـــ خب، بهتر است این روزها تا میتوانم از حاشیهها فاصله بگیرم.
محتوای غیر مرتبط ممنوع!
لابد قصهی آن تصویر پرحاشیه را میدانی، اگر نه بگذار مختصر و مفید ماوقع را برایت شرح دهم:
هفتهی پیش به مناسب میلاد فرخندهی برادرم، نگارهای در وبلاگ منتشر کردم با این مضمون: یک دسته گل لاله با قطعه شعری از سهراب سپهری که گویا با تصویر همخوانی نداشت.
این تضاد آشکار، که البته عمدی نبود، مشکلساز شد. متأسفانه، من زیادی به حس ششم متکی هستم. آن شعر را هم با تفأل به گزیدهی اشعار سپهری بزرگ برگزیدم و بدون کمترین توجهی به معنا و مفهوم عمیق عرفانی شعر، آن را در تصویر درج نمودم.
همین که تصویر ارسال شد، متوجه غلطم شدم. با توجه به این حقیقت که نیمهشب بود؛ میشد تصویر را با یک کلیک حذف کرد. اما حس شوخطبعی بار دیگر بر من غلبه کرد و تنها به اقرار تضاد آشکار متن و تصویر بسنده کردم.
روز بعد، تصویر و نوشته را بار دیگر مرور کردم و از این که شب قبل شتابزده حذفش نکرده بودم، بسیار مشعوف شدم.
واقعیت
این است همانقدر گُل و زندگی را دوست دارم که گِل و مرگ را. و با
«استیو جابز» که فرموده: «مرگ اختراع خوبی است...» کاملاً موافقم. مرگ و
زندگی از یک نژادند، اگر مرگ نبود، زندگی این قدر شیرین و باارزش نبود.
یادآوری مرگ به من خاطرنشان میکند که برای اثرگذاری زمان کمی دارم. با
همین یادآوری بوده که برخی از داستانهایم را تکمیل کردهام، زیرا خوش
نداشتم که مرگ از راه برسد، در حالیکه آنها ناتمامند.
گِل دوستی، بدین معنی نیست که از مرگ واهمهای ندارم، بلکه به این معناست که حقیقت مرگ را پذیرفتهام و میدانم خواه ناخواه روزی از راه میرسد.
خلاصه، چند روز سپری شد. حال و هوای تصویر پاک از سرم پریده بود و فقط و فقط در فکر داستانی بودم که در ذهنم پرسه میزد. اما با گشتی در اینترنت دریافتم که دوستان دربارهی تصویر برداشت متفاوتی دارند، پنداری تصویر را توهینی آشکار به خود میدانستند.
مسلماً قصد نداشتم، چنین مفهومی را در ذهن دیگران القا کنم. با خود اندیشیدم: البته خدا میداند که نیتت از ایجاد تصویر خوب بوده است. اما مردم که خدا نیستند، ایشان با نیت تو کاری ندارند، عملت را میبینند. در نتیجه خطا از توست.
برای همین، بلادرنگ تصویر را از صفحهی اینترنت محو کردم و برای خویش نگاه داشتم. تولد حضرت علی(ع) نزدیک بود، بنابراین تصمیم گرفتم این بار به توصیهی امیرالمومنین که فرمودند:« هرچه برای خود میپسندی،
برای دیگران بپسند و آنچه برای خویشتن نمیپسندی برای دیگران مپسند.» عمل
نکنم و آنچه را برای خود میپسندیدم خودخواهانه برای خویش نگاه دارم، شاید به این طریق غبار رنجش از خاطر آزردهی رفقا بزدایم.
امید است که توضیحات نه زیاد مختصرم، موجب شفافیت اذهان همهی بزرگواران و سروران گرامی شده باشد.
پر واضح است که حذف تصویر، همهی دوستان را راضی نکرد، شماری از عزیزان توقع یک معذرتخواهی درست و حسابی را داشتند. از خود پرسیدم آیا عذرخواهی واقعاً لازم است یا خیر؟ شعر که اشتباهی نداشت، تصویر هم که چشمنواز بود، آیا برای عدم توافق شعر و تصویر باید بیانیهای صادر میکردم و مراتب عذرخواهی خود را به دنیای وب اعلام میکردم؟ دریغ و صد افسوس که نتوانستم از پس نفس سرکش خویش برآیم و خود را به عذرخواهی راضی نمایم.
خوب میدانی، از روز اول نوشتم که انگلیسیام قوی نیست و اشتباه زیاد دارم. این موضوع را به کرّات در یادداشتهای نخستین ذکر کردم، بنابراین چشم خوانندهی وفادار به غلطهای املایی و گاهاً گرامری آشناست.
و چون وبلاگنویس در ادارهی وبلاگ دست تنهاست و از سعادت داشتن ویراستاری حرفهای بیبهره است، یادداشتهایش از خطا مبرا نیست. برای همین است که امروز و فردا و فرداهای دیگر به سنت ایام قدیم بابت تمام خطاهای نگارشی گذشته، حال و آینده از خوانندگان محترم از صمیم قلب معذرت میخواهم، امیدوارم بنده را عفو فرمایید.
و خدمت همهی آن دلواپسان و نگرانانی که اشتباهات و خطاهای تایپی، نگارشی و علامتگذاری اینجانب اسباب کدورت خاطرشان را فراهم آورده است، عرض میکنم بخشش لازم نیست، اعدامم کنید: فقط کافی است خطاها را تذکر دهید تا نسبت به رفع آنها اقدام کنم ــ اعتراف میکنم که در این چهار سال و اندی حتی یک مورد اشتباه به من گزارش نشده است:)
نیک میدانم که عذرخواهی به تنهایی کافی نیست و عمل و اقدام بایسته است. از همین رو همواره اهتمام این جوجه نویسنده در جهت بهبود و ارتقا و رفع مشکلات املایی، نگارشی و علامتگذاری بوده و خواهد بود.
ذکر این نکته ضروری است که عذرخواهی فقط بابت خطاهای املایی و دستوری و نگارشی است و نه بابت خطای دید. شرمندهی آن دسته از عزیزانی هستم که با نظرات و عقایدم مخالف هستند. خوشبختانه، نمیتوانم برای خشنودی و رضای گروهی نگرش و طرز فکرم را تغییر دهم.
*****
حتماً با خود میگویی ای آدم زماننشناس! آخر در این برههی زمانی چه وقت این مهملات است؟ انتظار داشتم از اخبار داغ روز بنویسی، از انتخابات ریاست جمهوری، حملات موشکی و جامهای فوتبالی.
حرف حساب جواب ندارد. بهتر است اول از آخری شروع کنم یعنی فوتبال. شما که غریبه نیستید، برای تعقیب لیگ اروپا فرصت چندانی ندارم، اما از نتیجه مسابقات مطلعم. تلخترین رویداد فوتبالی هفته شکست سخت بارسا برابر یووه بود.
مسابقات جام آسیا را با اشتیاق دنبال میکنم. تیمهای ایرانی در حال حاضر اوضاع مطلوبی دارند؛ چشم به راه روزهای خوش آینده هستیم.
دربارهی حملات موشکی آمریکا حرف خاصی ندارم جز اینکه آمریکا بار دیگر شتابزده تصمیم گرفت و ما را حسابی به فکر انداخت.
و در مورد انتخابات... باید بگویم، همگی خوش آمدید، خوش آمدید!
با نزدیک شدن به زمان انتخابات(۲۹ اردیبهشت) تنور انتخابات داغتر شده است و احساس میهنپرستی، مسئولیتپذیری و مردمدوستی در شماری از مردم سرزمین پاکم ایران، از کودک خردسال گرفته تا پیرمردی نود ساله، گل کرده است. به همین سبب است که این روزها در ستاد انتخابات کشور جای سوزنانداختن نیست؛ تاکنون بیش از ششصد و سی و هشت نفر داوطلب ریاستجمهوری ثبتنام کردهاند. در شگفتیم که چرا چهرههایی که انتظارشان را داشتیم هنوز ثبتنام کردهاند!
هرچه اصلاحطلبها منسجم و یکپارچه آمدهاند، اصولگراها مجمعالجزایری و پراکنده آمدهاند. رئیسجمهور روحانی کاندیدای منتخب اصلاحطلبهاست و رئیسجمهور اسبق، دکتر احمدینژاد، سورپرایز اصولگراهاست.
احمدینژاد گفته که برای پشتیبانی و حمایت از حمید بقایی، کاندیدای دیگر اصولگراها، به میدان آمده است و هدفش ریاستجمهوری نیست.
اما ورود احمدینژاد به عرصهی انتخابات سروصدای زیادی راه انداخته است و عرصه را برای دیگر نامزدهای اصولگرا تنگ کرده است. آنها که متفقاً از آقای رئیسی ــ که هنوز ثبتنام نکرده است ــ حمایت میکردند، اینک مرددند که آیا برگبرندهای در انتخابات دارند یا نه؟
شایعهها پیرامون حضور محمود احمدینژاد بسیار است، شماری معتقدند که ایشان رد صلاحیت میشود. امیدوارم که چنین نشود، تا مردم شاهد مناظرههای پرهیجان از صدا و سیمای جمهوری اسلامی باشند، همچون مناظرههای سالهای سبز.
این روزها سخنرانیهای تندی علیه دولت وقت میشنویم، مثلاً جناب دکتر قالیباف، شهردار محترم تهران، از عملکرد چهارسالهی دولت تدبیر و امید، شدیداً اظهار نارضایتی کرده است.
با وجود احترام فراوانی که برای شهرداری تهران و شهردار محترم قائلم، در پاسخ ایشان میگویم: «آرامش و اطمینان بهترین موفقیت است.»
حق با شماست آقای دکتر، شکی نیست که بر دولت تدبیر و امید انتقادات بیشماری وارد است و عمل بسی بهتر از حرف است، اما بزرگترین ثمرهی دولت برای ملت، آرامش و اطمینانی است که در کشور برقرار است.
شاید باید به این دولت فرصت داد، مطمئناً آقای روحانی در سایهی تیم اقتصادی قدرتمند به نتایج ارزندهتری دست خواهد یافت. وقت برای صحبت راجع به انتخابات بسیار است، بهتر است سخن را کوتاه کنم.
تا نامهای بعد، خدا نگهدار
M.T
0 comments:
Post a Comment