به
روز ششم رقابتهای جام جهانی ۲۰۱۸ رسیدیم. امیدوارم تا این لحظه از تماشای
مسابقات لذت برده باشید و هیچ مسابقهای را از دست نداده باشید. تو خبرها
آمده بود که بازی ایران و مراکش پرتماشاگرترین مسابقه این جام بوده
ـــتا این لحظه ـــ چه افتخاری بالاتر از این برای آسیا!
بازی افتتاحیه هم
که با حضور دیگر نمایندهی آسیا، عربستان سعودی، برگزار شد. دیروز هم کره در برابر سوئد بازی قابل قبولی را از خودش ارائه داد و امروز آخرین نمایندهی آسیا، سامورایی آبی،
تا لحظاتی دیگر به مصاف کلمبیا خواهد رفت. امیدوارم که ژاپنیها دل آسیا
را شاد کنند، همانطور که سالهای سال با انیمیشنهای دوستداشتنی و
پیشرفتهای صنعتیشان آسیا را سرفراز کردند.
امروز برای خودم یک روز کارتونی است، کارتون فوتبالیستها
عشق به فوتبال را در دل همهی مردم کاشت، و فوتبال را از ورزشی پسرانه به ورزشی
خانوادگی بدل کرد، گرچه تمام شخصیتهای اصلی کارتون پسر بودند، اما چون هر
جمعه تمام اعضای خانواده و خواهرها و برادرها همراه هم این کارتون را تماشا
میکردند فوتبال ورزشی خانوادگی شد. دیگر خانمهای خانه از دست شوهرهای
فوتبالبینشان دلخور نبودند و هممدرسهایهای ما هم اعتراض نمیکردند
فوتبال هم شد ورزش، فوتبال به درد پسرها میخورد. به هرحال که من که این
کارتون را دوست داشتم شما را نمیدانم، به خصوص سرنوشت آن توپی که آخر هر قسمت
بین هوا و زمین میماند و مجبور بودیم یک هفته صبر کنیم ببینیم توپ گل
میشود یا نه؟
به بهانهی بازی ژاپن، یاد یکی از نویسندگان ژاپنی محبوب ورزشکارم هاروکی موراکامی افتادم و کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم:
بیشتر دانستههایم را در داستاننویسی،
دویدنهای روزانه به من آموخته است
«من
بیشتر دانستههایم را در نویسندگی از طریق دویدنهای روزانه آموختهام و
این آموزهها درسهای عملی و فیزیکی بودهاند. تا کجا میتوانم بر خود فشار
بیاورم؟ چه میزان استراحت کافی است و چه میزان از حد میگذرد؟ تا کجا
میتوانم در امری پیش بروم بیآنکه به ظرافت و انسجام آن لطمهای بخورد؟
از کجا به بعد دچار کوتهنگری و تعصب میشوم؟ تا چه حد باید از جهان بیرون
آگاه باشم و تا چه به جهان درون اعتنا کنم؟ مرز باور به تواناییهای خود تا
کجا است و از کی باید به دیدهی تردید در خود بنگرم؟ میدانم که با شروع
کار رماننویسی، اگر به دو استقامت رو نمیآوردم، تفاوتی چشمگیر در کارم
پیدا میشد تا چه میزان؟ پاسخ به آن دشوار است، فقط میدانم که تفاوتی وجود
میداشت.
از
وقتی به توکیو برگشتهام دوبار سیزده مایل و یکبار نوزده مایل دویدهام.
در توکیو معمولاً دوروبر پارک جینگوگایئن میدوم، در محوطهی پوشیده از
چمن گرداگرد معبد مهئیجی. مسیرش از کنار ورزشگاه جیگو میگذرد. قابل قیاس
با سنترال پارک نیویورک نیست ولی از معدود مکانهای بزرگ و سرسبز توکیو به
شمار میرود. هر قدر هم که وقت کم بیاورم از دویدن دست برنمیدارم.
دویدنهای هر روزه یک پای ثابت زندگی من شده، پس حاضر نیستم صرفاً به خاطر
آنکه سرم شلوغ است آن را متوقف یا رها کنم. اگر گرفتاری و تراکم کارها را
بهانه کنم دیگر هیچوقت سراغ دو نخواهم رفت. من فقط دو سه دلیل برای دویدن
دارم. درحالی که دلایلم برای ندویدن بیحد و حصر است، بنابراین باید تا
میتوانم به آن دو سه دلیل بها بدهم.
اغلب در مصاحبهها از من میپرسند: مهمترین قابلیتی که یک رماننویس باید از آن برخوردار باشد چیست؟ خب، مسلم است: استعداد.
اما
استعداد هم عیب و نقصی دارد. استعداد از قوانین خاص خود پیروی میکند و هر
وقت بخواهد فوران میکند. وقتی هم که چشمهی آن بخشکد، خشکیده است و دیگر
کاری از دست کسی برنمیآید. برخی از شاعران و خوانندگان موسیقی راک که
نبوغشان در اوج شهرت و افتخار پژمرده است از استعداد اینچنینی برخوردار
بودهاند، در حالی که سایرین، بسیاری از ما، نمیتوانیم به سبک و سیاق آنها
عمل کنیم.
اگر
از من بپرسند که دومین قابلیت مهم برای یک رماننویس چیست، پاسخ آن را نیز
بسیار ساده و بدیهی مییابم: تمرکز ــیعنی همان توانایی معطوف ساختن تمامی
استعدادهای محدود خود بر امور اساسی در لحظه. بدون آن نمیتوان کاری
ارزشمند ارائه داد، حال آن که با تمرکز دقیق و کافی میتوان استعداد پریشان و
یا حتی نیمبند را سرو سامان داد.
قابلیت
مهم بعدی برای یک رماننویس، استمرار و پایداری است. اگر کسی سه چهار
ساعت در روز بر نوشتهاش تمرکز کند و بعد از یک هفته خسته شود، قادر به
نوشتن اثری بلند نخواهد بود.
خوشبختانه
این دو آموزه ــتمرکز و استمرارـــ چون اکتسابی هستند و کاراییشان با
تمرین و تکرار بالاتر میرود، تفاوتی اساسی با استعداد دارند. با هر روز
پشت میز تحریر نشستن و واداشتن خود به تمرکز بر موضوعی میتوان هر دو را
فرا گرفت. از بسیاری جهات شبیه فرایند ورز دادن عضلات است.
باید
مدام پیام اصلی موضوع مورد تمرکز را به سرتاسر بدن ارسال کرد و از دریافت
کامل اطلاعات لازم برای جسم، به منظور نوشتن روزانه و تمرکز بر کار،
اطمینان حاصل کرد. پس از مدتی رفتهرفته دامنهی توانایی انسان گسترش
مییابد و با ذوقزدگی ارتفاع مانعی را که باید از روی آن بپرد بالاتر
میبرد. همان افعالی که در دویدنهای روزانه برای تقویت عضلات و پرورش جسم
اعمال میشود در این جا نیز مصداق دارد. انگیزهای در کار خود ایجاد کنید و
آن را حفظ کنید و تکرار کنید. بردباری در این راه حکم یک «باید» را دارد.
به شما قول میدهم که به نتیجه خواهید رسید.
خوشحالم
که طی این همه سال، تحت هر شرایطی از دویدن دست برنداشتهام. دلیل
خوشحالیام آن است که رمانهایم را دوست دارم. اگر دویدنهای روزانه در راه
برآوردن خواستهام به من یاری رسانده، پس باید بسیار سپاسگزار آن باشم.
کتاب از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم
نویسنده: هاروکی موراکامی
مترجم: مجتبی ویسی
0 comments:
Post a Comment