Monday, December 24, 2018
Friday, December 21, 2018
Thursday, December 13, 2018
Monday, December 10, 2018
کاری که باید انجام دهم
دو نوع خدا وجود دارد: خدایی که معلمین ما به ما آموزش می دهند و خدایی که خود به ما آموزش می دهد. خدایی که افراد معمولاً عادت دارند تا دربارهی آن گفتگو کنند و خدایی که خود با ما صحبت میکند. خدایی که یاد میگیریم تا از آن بترسیم و خدایی که با ما از رحمت و بخشایش صحبت میکند.
دو نوع خدا وجود دارد: خدایی که در ارتفاعات و بلندیها وجود داشته و خدایی که در زندگی روزانه ما مشارکت دارد. خدایی که از ما وصول کرده و خدایی که وامها و بدهیهای ما را میبخشد. خدایی که ما را با مجازاتهای جهنمی تهدید کرده و خدایی که بهترین راه را به ما نشان میدهد.
دو نوع خدا وجود دارد: خدایی که ما را با گناههایمان شکست داده و خرد میکند و خدایی که با عشقش ما را آزاد میکند.
یکبار از میکل آنژ نقاش و مجسمهساز معروف ایتالیایی پرسیدند که چگونه آثاری به این زیبایی را خلق میکند.
میکل آنژ گفت: خیلی ساده، هر بار که به یک تکه سنگ مرمر نگاه میکنم، مجسمه را درون آن میبینم و تمام کاری که باید انجام دهم تراشیدن آن میباشد.
استاد میگوید: «یک اثر وجود دارد که خلق آن برای ما مقدر شده است و نقطه عطف زندگی ما محسوب میشودــ هرچقدر هم که سعی در گول زدن خودمان بکنیم ــــ میدانیم که تا چه حد برای خوشبختی ما مهم میباشد. معمولاً این اثر توسط سالها ترس و وحشت، اشتباه و نقص و شکها پوشانده شده است.
اما اگر تصمیم بر تراشیدن این پوستهها گرفته و اگر نسبت به قابلیتهایمان شک نکنیم، در آن صورت قادر به جلو راندن رسالتی که به عهدهی ما گذاشته شده است خواهیم بود. و این همان راه زندگی با افتخار و باشکوه میباشد.
مکتوب: پائولو کوئلیو
Saturday, December 8, 2018
شاید که عشق معجزه باشد
بـــاران فقط به حکم غریزه بیچشـــم داشت باز ببارد
آن گاه در تلاطم بــــاران، از انتهـــای پیـــــــچ خیابان
میآیی و دوباره در این خاک عشقت انار بار میآورد»
پارمیس جان سلام،
از دیروز به این فکر میکردم که چه خبر خوشی دارم تا برایت بنویسم. دیدم فقط دو تا خبر خوش دارم: اولی توپ طلا، دومی روز دانشجو.
دربارهی اولی: مراسم توپ طلای امسال دوشنبه هفتهی قبل، دقیقاً سوم دسامبر، برگزار شد و برندهی جایزه امسال شماره ده رئال مادرید، لوکا مودریچ معرفی شد. صادقانه بگم من هرچقدر هم در سالهای قبل از فوتبال دور بودم، اما این موقع سال که میشد فکر میکردم توپ طلا به مسی میرسه یا رونالدو، به رونالدو میرسه یا مسی؟ پارسال فکر میکردم باید به مسی برسه اما به رونالدو رسید. امسال فکر میکردم باید به رونالدو برسه اما به مسی نرسید و به مودریچ رسید. خب، شاید هم زیاد فرقی نداشته باشد به هرحال به یه شماره ده رسید و یک شماره هفت (کیلیان امباپه) به عنوان بهترین بازیکن جوان سال ۲۰۱۸ انتخاب شد.
بعد این خبر نه چندان غافلگیرکننده (چون ماهها دربارهاش حرف و حدیث بود) مردم دربارهی پایان سلطهی مسی و رونالدو صحبت میکردند. خودم اما با توجه به اینکه یک سال فوتبال هر دوتاشون دنبال کردم نظر دیگری داشتم. به اعتقاد من آنها فصل قبل نه تنها افتی نداشتند بلکه فرمانده تیمهای خودشان بودند، مسی با بارسلونا دو قهرمانی به دست آورد و رکورد جالبی هم زد آنها تا اواخر فصل رنگ شکست را ندیدند و با فاصلهی زیاد به سوی قهرمانی میتاختند. رونالدو هم با رئال مادرید فاتح لیگقهرمانان شد، قهرمانی که رویای بسیاری از تیمهای اروپایی است. شاید ملاک این انتخاب جام جهانی ۲۰۱۸ بود و نه سال ۲۰۱۸😋
در هر صورت جایزه اهدا شد و لوکا مودریچ هم شایسته این توپ طلا بود؛ هم در قهرمانی رئال مادرید و هم در نایب قهرمانی کروواسی در جام جهانی نقش بهسزایی داشت.
خبر دوم هم به دیروز برمیگردد که شانزده آذر بود و روز دانشجو. دربارهی این که چرا این روز به عنوان روز دانشجو نامگذاری شده فکر کنم چند سال قبل یک چند خطی نوشته بودم. پس فقط میماند تبریک روز دانشجو به تمامی دانشجویان عزیز. من هر وقت یاد رابطهی دانشجویی با وبلاگم میافتم خندهام میگیره. چون خاطرهی کافه شیمی را که مربوط به استاد شیمیمان بود اوایل وبلاگنویسی نوشتم. الآن چقدر دور به نظر میرسد. مثل اینکه وبلاگمون دیگر کمکم داره با تجربه میشود :)
اول هفته است و از بارون خبری نیست. ولی هفتهی قبل حسابی بارید، پس بیا به این هفته هم به بارش خوشبین باشیم.
موفق و موید باشی
😀M.T
Wednesday, December 5, 2018
Friday, November 30, 2018
چشم به راه روزهای خوب
چشم به راه روزهای خوب بودن عادت همیشگی ماست
«مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شــــب و روز به جز فـــــکر توام کاری هست»
سلام، امروز سیام نوامبره، فردا هم تولد دسامبره؛ آخ جون، روزهای کریسمسی داره از راه میرسه!
این جمعه در آفتاب پاییزی میدرخشید، برخلاف جمعهی قبل که پیوسته باران میبارید. «بلک فرایدی» بود و روز بعد از جشن شکرگزاری. خودکار برداشتم تا برایت نامه بنویسم که توجهم رفت به گفتگوی باران با شیشهی پنجره.
دیدم باران نامه قشنگتری مینویسد، نامهی زندگی، سپاسگزاری و سپاسگزاری. نشستم به تماشای باران و همراه با قطراتش تکتک داشتههای زندگیم را شمردم. دیدم چقدر خوشبختتر از سال قبل هستم به واسطهی حضور انسانهای دوستداشتنی و قهرمانی که امسال به زندگیم قدم گذاشتند ـــ حالا دستکم سیصد، چهارصد تا فوتبالیست را میشناسم که سال قبل نمیشناختم:)ــــ به دلیل حفظ دوستان دیرینم، به خاطر خانوادهی فوقالعاده مهربانی که با اخلاقم میسازند، به خاطر خدای بزرگ و بخشنده و به بسیاری دلایل دیگر چقدر سپاسگزار و چقدر خوشبختم.
البته به کاستیهای زندگیم هم فکر کردم. درست است که روز شکرگزاری بنا نیست به نداشتهها فکر کرد، اما وقتی شکردانمان خالی از شِکَر است
سخت است به نداشتهها فکر نکرد. امسال هرچه سال حاصلخیزی بودـــ
بوتههایی که کاشتیم هنوز سبزندـــ سال اقتصادی پر رونقی نبود و وضعیت
اقتصادی خانوادهها گواه این ادعا بوده و هست.
خودم که امسال را سال بی بستنی نامگذاری کردم، چون کمترین تعداد بستنیهای عمرم را تابستان امسال خوردم! کاش تو سال بی بستنی از بستنــــــــــــ ـی هم خبری نبود. اما همانطور که مستحضری سران ایالات متحده علیالخصوص رئیسجمهور ترامپ فقط به بستن و بستن و بستن فکر میکنند. امیدوارم دونالد ترامپ که همگان معترفند اقتصادان بزرگیست در سال جدید اقتصادیتر ببیند و با ملت ایران رحیمتر و نرمتر تا کند، درست مثل رونالدو.
گفتم فوتبال، یادم آمد که موقع شکرگزاری، سپاس ویژهای برای درخشش فوتبال ایران و فوتبالیستهای ایرانی در سال ۲۰۱۸ داشتم. تیم ملی در جام جهانی نتایج رضایتبخشی کسب کرد. تیم استقلال و پرسپولیس نیز در لیگ قهرمانان آسیا تا مراحل بالا صعود کردند و تیم پرسپولیس برای نخستین بار به فینال راه یافت. در ضمن بسیاری از فوتبالیستهای ایرانی در لیگهای معتبر اروپایی خوش درخشیدند، حیف که علیرضا بیرانوند مرد سال آسیا نشد و ورود خانوادهها هم به ورزشگاههای ایران هنوز آزاد نشده است! اما برای سربلندی فوتبال ایران خدا را سپاس میگویم و امیدوارم سال بعد با درایت و تیزهوشی سرمربی تیم ملی، کارلوس کیروش، تیم ملی قهرمان آسیا شود. میبینی من ممکنه از نوشتن دست بردارم، اما هرگز از آرزوهای قشنگ دست برنمیدارم.
علم از مشــک نبندد، چه کند؟»
خب، تا یلدا و کریسمس چند هفتهای دیگر باقی است. امیدوارم از لحظه لحظهی واپسین روزهای پاییز
لذت ببری و برای حال خوش مردم ایران و جهان و زمستانی پربرکت و پررونق دعا
کنی. میبینی در اثر همراهی با روحهای بزرگ و دلاور، احساس آرامش و جرئت
بیشتری میکنم و با وجود اعتصابات، تعطیلی کارخانهها، افزایش زندانیهای
سیاسی، فیلتر تلگرام و ... کمتر ناله سر میدهم. باشد که منم بشود مثل
باران و ترانههای قشنگتری بنویسم؛ هفتهی قبل که آنقدر نوشت، نوشت و نوشت
که تمام آلودگیها و ناپاکیها را از خیابانهای شهر زدود و حرفهای مرا از
دهن انداخت طوریکه بیخیال نامهنگاری شدم. دیگر تاریک شده و هنوز اثری
ازش نیست، شاید اما به زودی پیداش بشه.
«سرش همواره بالا بود و در چشمانش نور خداوندی موج میزد.»
ــــمسیح فرزند انسان
M.T :)
«گر تو فارغی از حال دوستان، یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را»
Friday, October 5, 2018
سپتامبری بیتو؛ هنوز از عشق لبریزم، هنوز از عشق سرشارم
رابطهی من و وبلاگم شبیه رابطهی مسافر کوچولو و گلشه؛ شاید هفته به هفته بهش سر نزنم، اما شب و روز به یادشم.
دوشنبه که اکتبر رسید دیدم ای دل غافل سپتامبر رفته بینامه و تبریک. هر قدر هم بیحوصله باشی و افسرده مگر میشه تولد عشقت رو جشن نگیری؟ آن هم بیستمین سالروز تولدش رو ــــمیدانید که هفتهی آخر سپتامبر تولد گوگل دوستداشتنی است ــــ راستی چه بر سرم اومده که بیذوق شدم و با شمع و کیک و جشن و سرور غریبه؟
فقط این که نیست، دیدم کل سال باغم بیحاصل بوده و شمار مطالبم از سی و هفت فراتر نرفته. به عبارتی، کم پستترین سال کاری در شش سال دورهی وبلاگنویسی. اسفناکتر از کمیت، کیفیت وبلاگ است، شده شبیه صفحهی آگهی ترحیم روزنامهها یا تبریک گفتم یا تسلیت :)
به نظر میرسد به خط پایان رسیده باشم، اما این فقط یک روی سکه است، نیمهی پر لیوان را هم خوبه ببینم: هارد درایو پرشدهی کامپیوتر شهادت میدهد امسال بیشتر از هر سال دیگری داستان نوشتم فارغ از هر خودنمایی (: هنوز از داستان لبریزم) و کفشهای ورزشی پرتلاشم روایت میکند هزاران گامی رو که در راستای تندرستی برداشتم (: هنوز از عشق سرشارم). نه، امسال سال کمکاری نبود، اتفاقاً سخت در تکاپو بودم، فقط تمرکزم به جای وبلاگ روی زندگی بود. ریکاوری مفیدی بود، تا توانستم از حاشیهها و شایعات فاصله گرفتم که از آزادنویسی و فوتبال لذت ببرم. البته حساب تحریمهای آمریکا و افزایش بیسابقهی قیمت دلار را نکرده بودم. شما انتظارش را داشتید؟ وضعیت دلپذیری نیست. باید خوشبین باشیم به آینده و امیدوار به تدبیری برای بهبود وضع معیشتی و بهبود اوضاع اقتصادی.
الآن کمکم نمنم باران میبارد، چه خوب! من مدتیه که حال ابرها را نپرسیدم و از هواشناسی غافل شدم، اما خوشبختانه آنقدرها هم از خبر و روزنامه دور نیستم و هر وقت فرصت کنم اخبار ورزشی رو دنبال میکنم، پس به جای اخبار هواشناسی میرم سراغ مهمترین خبرهای ورزشی هفتهی قبل ـــفقط فوتبالــ
هفتهی پیش، سهشنبه شب پرسپولیس در بازی رفت مرحلهی نیمنهایی قهرمانان آسیا، السد را برد. در همان شب استقلال با غلبه بر نفت مسجد سلیمان به مرحلهی بعد رقابتهای جام آزادسازی خرمشهر راه یافت. تبریک به هر دو تیم سرفراز.
در لیگ قهرمانان اروپا، رئال مادرید در غیاب مهرههای کلیدی خود بازی را با یک گل به زسکا مسکو واگذار کرد. چهارشنبه شب بارسلونا با نمایش خیرهکننده مسی و یارانش در ومبلی بر تاتنهام چیره شد و دست پر به خانه بازگشت.
این هفته برای تمامی تیمهای ایتالیایی حاضر در لیگ قهرمانان هفتهی خوشی بود؛ هر چهار تیم ایتالیایی با غلبه بر حریفان خود سه امتیاز ارزشمند کسب کردند. این طور که پیداست «سری آ» و تیمهای ایتالیایی پس از حضور رونالدو در یونتوس جانی تازه گرفته و به روزهای اوج گذشته بازگشتهاند، این موضوع دیگه، قابل پیشبینی بود :)
موفق باشید
M.T
Tuesday, August 21, 2018
Wednesday, August 15, 2018
Friday, August 10, 2018
داستان دفتر آبی من
چه خبـــــــــر؟ خودم این روزها که بیشتر خبرخوانم تا خبرنگار. اما دو روز پیش، چهارشنبه هفده مرداد روز خبرنگار بود. این روز را به همهی خبرنگاران پرتلاش به خصوص در عرصهی ورزش تبریک میگویم. میشود گفت یک سالی هست که در این زمینه فعالیت میکنم اما به طور خصوصی. آره، دقیقاً از شش مرداد نود و شش، اولین بازی استقلال در لیگ هفدهم، با کاغذهای اضافه دفتر بزرگی ساختم و شروع کردم به نوشتن گزارش مسابقهی هر هفتهی استقلال. قرار بود این اوراق اضافی فقط اوقات اضافی زندگی مرا پر کنند، اما به خودم که آمدم دیدم گاهی نیمی از شبانهروز با این دفتر و تماشای مسابقات ورزشی مشغولم.
یادته دو سال قبل گفتم فوتبالزده شدم و همه کلی خندیدند؟ وضعیت حالا را باید چه بنامم؟ هنوز کلمهای برایش نساختم، ولی هرگز فکر نمیکردم به جایی که الآن هستم برسم، قرار نبود به این جا برسم، ولی ببین بازی سرنوشت ما را به کجا رساند؟ پایان فصل فوتبال که میرسد زانوی غم بغل میگیرم که فصل دوباره کی شروع میشود و وقتی شروع شد، از خودم میپرسم چقدر زود شروع شد.
حالا سه هفته است که از شروع لیگ برتر گذشته است، لیگ جزیره هم که امروز شروع میشود. تا شروع لیگ اسپانیا هم فقط چند روز فرصت مانده است ـــــ باورم نمیشود رونالدو در رئال نباشد، نمیدانی چقدر غصه خوردم، هنوز هم دارم اشک میریزم، خوش به حالت که فوتبالزده نشدی و درد ما را نداری ــــ سری آ هم که در راهه. فصل پیش که شروع باشکوهی برای دفتر آبیم بود، امیدوارم این فصل، فصل پربارتری هم برای فوتبال و هم برای دفترم باشد و جالبتر بنویسم. صادقانه بگم هنوز دفتر امسال را نساختم، منتظر شروع لیگ جزیره، لالیگا و سری آ هستم که همهی گزارشها را با هم وارد کنم، البته اگر حوصله داشته باشم :)
تو این سالی که من تب فوتبالی داشتم، اقتصاد و سیاست هم بدجوری تبدار بودند و هستند. شاید الآن موقعیت خوبی برای صحبت دربارهی قیمت ارز نباشد فقط امیدوارم این قیمت رو به صعود سرش کج بشه و بشه رو به نزول، دقیقاً برعکس آرزویی که برای تیم فوتبال محبوبم دارم آرزوی صعود مداوم: بالا بالا بالاتر، هر چه بالاتر بهتر.
به امید دیدار
M. T
Monday, August 6, 2018
برای ساداکو
بدشانسی
وقتی بیدار شدم تمام تنم درد میکرد و میسوخت. چشمهایم را باز کردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده.
او گفت: «آقای فوجیما، شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش، از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید.»
با ضعف پرسیدم: «من کجا هستم؟»
زن گفت: «در ناگازاکی.»
الن ای. مهیر
Bad luck
I awoke to searing pain all over my body. I opened my eyes and saw a nurse standing by my bed.
“Mr. Fujima,” she said. “You were lucky to have survived the bombing of
Hiroshima two days ago. But you’re safe now here in this hospital.”
Weakly, I asked, “Where am I?”
“Nagasaki,” she said.
برای بابا
بابای منی
بابای منی ولی همیشــــــــه
بیحوصلهای و میکنی «آخ»
زیرا که به جای پول و چک پول
جیبت شده است غرق سوراخ
در حال دویدنم ولی تو
غر میزنی «آی! چرا نشستی؟»
من فکر توام که غصه داری
اما تو فقط به فکر قسطی!
ای کاش ادارهای که هستی
این قدر تو را نمیچلاندت
یا این که برای وام کشکی
این قدر نجو سبیل خود را
از غصه این که پول نداری
تو در دل من درخت توتی
این قدر نگو ته خیاری!
Friday, July 27, 2018
Monday, July 23, 2018
او بهتر از تمام جهان میدوید
موفقیت هزینه دارد
شاید نام ویلما رادلف را شنیده باشید. ویلما در هنگام تولد، نوزاد نارسی بود و بیستمین فرزند از بیست و دو فرزند یک خانوادهی فقیر بود که بعد از رکود بزرگ اقتصادی آمریکا جان سالم به در برده بودند.
او علاوه بر ابتلا به تب مخملک و التهاب هر دو ریه در دوران نوزادی، از زمان تولد مبتلا به نوعی فلجاطفال بود که باید، هفتهای دو بار، پنجاه مایل را تا رسیدن به یک بیمارستان مخصوص سیاهپوستان طی کرده تا درمانهای لازم را دریافت کند. بهعلاوه، مادرش مجبور بود سالهای سال، پاهای او را روزی چهار بار ماساژ دهد.
زمانی دکترها به او گفتند که دیگر هرگز نمیتواند راه برود، اما او اشتباه آنها را اثبات کرد؛ چرا که با کمک چوبدستیاش تا سن نه سالگی با تلاش زیاد راه میرفت و زمانی که دوازده ساله شد نیز سرانجام توانست به طور عادی راه برود. بعد از گذشت چهار سال، در سن شانزده سالگی، در المپیاد ۱۹۶۰ رم، او مدالهای طلا را در سه رشتهی ورزشی دریافت کرد و به یک چهرهی سرشناس بینالمللی تبدیل شد.
دختر کوچکی که میگفتند هرگز نمیتواند راه برود، سرانجام یاد گرفت که چطور بدود. او بهتر از تمام زنان جهان میدوید. اما او این پیروزی را بدون درد، بدون فداکاری، بدون انضباط و بدون پرداخت هزینه به دست نیاورده بود. او میخواست برآورده شدن آرزوهایش را ببیند و همانطور هم شد، چرا که او هرگز تسلیم نمیشد.
از کتاب هرگز رها مکن
نویســـنده جویس مایـــــر
Tuesday, July 17, 2018
زمانی برای نوشتن
پایانی خوش
ماجراجویی ۲۰۱۸ پریشب تمام شد؛ ماجراجویی که با شرکت سی و دو تیم و میلیاردها تماشاچی و تشویقکننده از پنج قاره جهان شروع شد، با شور، شیرینی، تلخی ، اشک و لبخند و آه ادامه پیدا کرد و با بوسه بر جام زرین پایان یافت.
هوای فوتبال
هیجان تمام شد. قهرمانان به خانه برگشتند اما هنوز تو حسش هستیم؛ اشک میریزیم، میخندیم، راجع بهاش حرف میزنیم، لحظههای باشکوهش را مرور میکنیم، از بعضی قضاوتها ایراد میگیریم، برای فرصتهای از دسترفته حرص میخوریم و با حاشیههای عجیب و بامزهاش خوشیم، خلاصه هنوز با جام ۲۰۱۸ زندگی میکنیم. تا کی؟ اطلاعی ندارم.
این داستان تکراری جام جهانی است؛ چهار سال یکبار هیجان تکرار میشود. با علامت سؤال در چهرهای خندان ماجراجویان را دنبال میکنیم و بعضاً با علامت تعجب در چهرهای مغموم به برنده تبریک میگوییم. از احساساتمان انتظار بزرگشدن نداریم؛ لذت تماشای فوتبال به جیغ و خنده ، بغض و کینه و گریههای های های و بیامانشه. احساسات، خالص و ناب بمانند بهتر است.
جام جهانی تمام شد، فرانسه قهرمان جام را به خانه برد، دو ستاره هم شد. راستی چه تیم خوبیه این تیم فرانسه! حالا چی؟ خب، تجربهام میگوید کمکم باید برگردیم سر زندگی سابقمون: کار، مطالعه، تعطیلات و خانواده. خودم که برای مطالعه در روزهای گرم تابستان، یک فهرست کتاب در دست دارم. اگر ارادهام کش بیاید و به بلندی روزهای تابستانیم بشه، موفق به خواندنشان می شم. البته اگر بشه از فوتبال جدا شد. که نمیشه؛ یعنی سخته. بدجوری معتادشم، هنوز دو روز نگذشته دلتنگش شدم، به قول شاعر «نمک در نمکدان شوری ندارد/ دل من طاقت دوری ندارد.»
چهار سال دلتنگی
خداحافظی همیشه سخته، بهخصوص وقتی دلت سخت دلبسته. بعد جام جهانی برای ما فوتبالدوستان اتفاق خاصی نمیافته جز یک عالمه دلتنگی. اما برای فوتبالیستها اتفاقات خوشتری رخ میدهد، شانس به آنها سلام میکند و با پیشنهادات وسوسهانگیزی مواجه میشوند و رفتن را به ماندن ترجیح میدهند. شانسی که به سراغ چهرههای معروف استقلال هم آمده است.
خب، درسته که پیشرفت حق مسلم و طبیعی آنهاست و ما که عاشقشونیم امیدواریم هر جا میروند موفق باشند، اما این وسط سرنوشت استقلال و جام باشگاههای آسیا و قهرمانی لیگ برتر چی میشود؟
چه داستانی دارد این استقلال!
دو سه فصلی است که استقلال وضع غریبی دارد: تو گرمای اواخر بهار به مانند یک بستنی یخی عالیس که به دل هوادار هلاک قهرمانی میچسبد. فکر میکنی فصل بعد دیگه رفتیم برای قهرمانی، با جذب چند بازیکن عالی میشود یک کوه یخیِ شناور، نابودگرِ همهی کشتیهای لیگ برتر. اما به وسط تابستان نرسیده میبینی بستنی آب شده؛ رفیقان یک به یک رفتهاند و قراردادی هم بسته نشده و استقلال شده یک تیم خستهی دست و پا بسته با هواداران دلشکسته.
بگو که میمانی
این از استقلال، آن هم از رئال؛ زیدان که رفت، رونالدو هم که نغمهی جدایی سر داده. این را دیگه کجای دلمون بگذاریم؟ رئال بدون رونالدو مثل دسته سرباز بدون فرمانده است. بیشوخی تصور رئال بدون رونالدو محاله.
میگویند این تصمیم از اثرات جام جهانی ۲۰۱۸ و بازی مقابل ایران است. آن همه ایرانی مشتاق با پرچمهای سبز و سفید و قرمز رونالدو را شدیداً تحتتأثیر قرار دادند، به طوری که ایتالیا را برای ادامهی دوران فوتبالش انتخاب کرد. امیدوارم این خبر فقط یک دروغ سیزده باشد و رونالدو در خانهی خودش رئال باقی بماند. بیرانوند که گفته تو پرسپولیس میمانم. راستی نایب قهرمانی کروواسی را به کرواتهای دوستداشتنی به ویژه سرمربی محبوب تیم پرسپولیس تبریک میگویم.
M.T :)
آن قدر افسرده شدهام که فقط باید بنویسم، الآن دیگر زمان نوشتنه.
ماجراجویی ۲۰۱۸ پریشب تمام شد؛ ماجراجویی که با شرکت سی و دو تیم و میلیاردها تماشاچی و تشویقکننده از پنج قاره جهان شروع شد، با شور، شیرینی، تلخی ، اشک و لبخند و آه ادامه پیدا کرد و با بوسه بر جام زرین پایان یافت.
هیجان تمام شد. قهرمانان به خانه برگشتند اما هنوز تو حسش هستیم؛ اشک میریزیم، میخندیم، راجع بهاش حرف میزنیم، لحظههای باشکوهش را مرور میکنیم، از بعضی قضاوتها ایراد میگیریم، برای فرصتهای از دسترفته حرص میخوریم و با حاشیههای عجیب و بامزهاش خوشیم، خلاصه هنوز با جام ۲۰۱۸ زندگی میکنیم. تا کی؟ اطلاعی ندارم.
خداحافظی همیشه سخته، بهخصوص وقتی دلت سخت دلبسته. بعد جام جهانی برای ما فوتبالدوستان اتفاق خاصی نمیافته جز یک عالمه دلتنگی. اما برای فوتبالیستها اتفاقات خوشتری رخ میدهد، شانس به آنها سلام میکند و با پیشنهادات وسوسهانگیزی مواجه میشوند و رفتن را به ماندن ترجیح میدهند. شانسی که به سراغ چهرههای معروف استقلال هم آمده است.
خب، درسته که پیشرفت حق مسلم و طبیعی آنهاست و ما که عاشقشونیم امیدواریم هر جا میروند موفق باشند، اما این وسط سرنوشت استقلال و جام باشگاههای آسیا و قهرمانی لیگ برتر چی میشود؟
دو سه فصلی است که استقلال وضع غریبی دارد: تو گرمای اواخر بهار به مانند یک بستنی یخی عالیس که به دل هوادار هلاک قهرمانی میچسبد. فکر میکنی فصل بعد دیگه رفتیم برای قهرمانی، با جذب چند بازیکن عالی میشود یک کوه یخیِ شناور، نابودگرِ همهی کشتیهای لیگ برتر. اما به وسط تابستان نرسیده میبینی بستنی آب شده؛ رفیقان یک به یک رفتهاند و قراردادی هم بسته نشده و استقلال شده یک تیم خستهی دست و پا بسته با هواداران دلشکسته.
بگو که میمانی
این از استقلال، آن هم از رئال؛ زیدان که رفت، رونالدو هم که نغمهی جدایی سر داده. این را دیگه کجای دلمون بگذاریم؟ رئال بدون رونالدو مثل دسته سرباز بدون فرمانده است. بیشوخی تصور رئال بدون رونالدو محاله.
M.T :)
آن قدر افسرده شدهام که فقط باید بنویسم، الآن دیگر زمان نوشتنه.
Tuesday, July 3, 2018
Monday, July 2, 2018
Friday, June 29, 2018
من به اندازه تمام گلهای دنیا شادم
استراحت بعد از مرحلهی گروهی
پارمیس جان سلام،
چهل و هشت تا مسابقه برگزار شد، کلی گل رد و بدل شد، چند تا رکورد جابهجا شد، کلی مردم بالا و پایین پریدند و در پایان شانزده ملت غمگین شدند و شانزده تا خوشحال.
حالا روز استراحت است و من دیگر به فوتبال فکر نمیکنم. حداقل برای یک روز، همین امروز میشه به مزهی تابستان فکر کرد به یخ در بهشت و فالوده شیرازی، به هندوانه و بستنی و همهی میوههای خوشمزه. میشه فارغ از فوتبال بود و به چشمهای خسته از تماشای چهل و هشت مسابقه استراحت داد. میشه به آسمان نگاه کرد و بادبادکها را دنبال کرد. میشه خاطرات تلخ و شیرین این دو هفته را مرور کرد. میشه هم فقط کنار کولر لم داد و از تابستان لذت برد. امروز فوتبال تعطیله ـــ فقط برای تماشاگران :)
گـــــل گـــــل، گــــل، گـــل
به خودم میگویم فوتبال تعطیله، اما جویبار لحظاتم از فکر فوتبال سرشاره. به مسابقات هفتهی قبل فکر میکنم، به مسابقات هفتهی بعد فکر میکنم، کلن به فوتبال فکر میکنم. دیشب مرحلهی گروهی جام ۲۰۱۸ به پایان رسید و شانزده تیم راه یافته به مرحلهی یک هشتم حریفان خودشان را شناختند.
هفتهی پیش که برایت نامه مینوشتم بازی برزیل و کاستاریکا در جریان بود. نامه که ارسال شد اواخر نیمهی اول بود و بازی صفر-صفر مساوی. ناواس برای کاستاریکا عجب خوب دروازهبانی کرد، هرچه برزیل تلاش کرد به دروازهی کاستاریکا نرسید، اما اواخر بازی قفل دروازهی ناواس شکسته شد و برزیل به گل رسید. بعد از گل کوتینیو، نیمار نیز اولین گل خودش را در این جام به ثمر رساند.
مسابقهی بعد حتی حساستر بود برد نیجریه، امید به بقا را برای آرژانتینیها به ارمغان میآورد. خب، آنها انجامش دادند و با دو گل بازیشان را بردند و ملت نیجریه و طرفداران آرژانتین را خوشحال کردند. چند روز بعد آرژانتین مسی نیز آنها را برد و مکانی در مرحلهی یک هشتم برای خودشان دست و پا کردند. در همین مسابقه بود که مسی نخستین گل خود در این جام را به ثمر رساند و عجب گل قشنگی بود، یکی از زیباترین گلهای این جام! رونالدو هم در مصاف با اسپانیا گل بسیار قشنگی را زده بود.
«خواهش میکنم
چشمانت را نبند!»
حرف گل که شد یاد فردا افتادم. بیصبرانه منتظر فردا هستم. امیدوارم رونالدو امشب خوب استراحت کنه، شب بازی با ایران که اصلاً نشد بخوابه چون گروهی از هواداران ایرانی مقابل هتل محل سکونت تیم پرتغال تجمع کرده بودند تا خواب را از چشمانش بگیرند و شاید گلهای بازی فردا را.
شاید آنها یه ذره حق داشتند، فقط یه ذره. یادم میاد شبی که قرعهی ایران تو جام جهانی اعلام شد خواب به چشم بیشتر ایرانیها نیامد. برای چند هفته رقم گلهای رونالدو به ایران داغترین سوژه روز بود. اگر آن موقع یکی میگفت رونالدو به ایران اصلاً گل نمیزند بهاش میخندیدند و فکر میکردند طرف دیوونه است. شاید ملت حق داشتند از پرتغال رونالدو اینقدر بترسند. پرتغال فیگو دوازده سال قبل دو تا گل به دروازهی ایران نواخته بود. یکی از گلها را خود رونالدوی جوان زده بود. ما از رونالدویی گل خوردیم که به گلزنی رونالدوی حالا نبود. همه میدانند رونالدوی امروز یکی از برترین بازیکنان تاریخ فوتبال است.
او آقای رکوردهاست و از جابهجا کردن رکوردها لذت میبرد. رونالدو بعد علیدایی و پوشکاش برترین گلزن ملی است. به نظر میرسید ایران خوراک خودشه. شب عید یک دوستی میگفت بیاید بریم از شرکت در جام جهانی انصراف بدیم تا آبروریزی نشه. هر قدر میگفتیم: این حرفا چیه، ما قبلاً با همین پرتغال مسابقه دادیم و فقط دو تا گل خوردیم. میگفت: اون موقع رونالدو هنوز سلطان نشده بود. البته ترسش بیجا نبود.
آره، تقریباً چند ماه مردم سر راحت به بالین نمیگذاشتند تا اینکه آن شب فرا رسید. شبی که خوب در برابر حریف دفاع کردیم و فقط یک گل خوردیم. بچهها مچکریم! تازه یک پنالتی هم از پرتغال گرفتیم. بی خود نیست که بهترین تیم دفاعی جام ۲۰۱۸ شدیم. ملت تازه به همین هم راضی نبودند و انتظار برد پرتغال را داشتند. نمیدانم بیخواب کردن رونالدو تو تساوی آن شب تأثیر داشت یا نه؟ اما میدانم بعد آن شب دیگر ملت راحت خوابیدند و کابوس رونالدو دست از سرشان برداشت.
آن شب که گذشت، امیدوارم امشب رونالدو خوب بخوابد و فردا گلهای قشنگی بزنه، به خاطر خودش، به خاطر ملتش و به خاطر هواداران پرشمارش. برای آنکه کریستیانو رونالدو یکی از محبوبترین فوتبالیستهای دنیاست. شاید قبل رونالدو، پرتغال چندان طرفداری تو دنیا نداشت ــالبته داشت تو خود ایران خیلی از فوتبالیهای قدیمی عاشق تیم پرتغال بودند همین منصورخان خودمان عاشق تیم پرتغال بود و آرزویش قهرمانی پرتغال در جام جهانی بود ـــ اما در دوران کاپیتان رونالدو بود که پرتغال قلبهای مردم سراسر دنیا را فتح کرد و یکی از مدعیان جدی جام لقب گرفت.
بیصبرانه منتظر فردا هستم، فردا دو مسابقهی حساس برگزار میشود بین چهار تیم بسیار محبوب و من هر چهار
تا را دوست دارم: پرتغال رونالدو با اروگوئهی سوآرز، آرژانتین مسی با فرانسهی
گریزمن.
خواهش میکنم
امشب خوب بخواب
و فردا خوب گل بزن
شعر از فریبا دیندار
M.T
دردسرهای من بودن
الآن دیگه صبحه. من دیشب خوب خوابیدم؟ سعی کردم خوب بخوابم اما کمی دلشوره داشتم، نه به خاطر مسابقههای امروز بیشتر نگران عکسهای این یادداشت بودم همه دربارهی خوردن. سالها قبل یکی از روزنامههای کثیرالانتشار وقتی تصویر یکی از مقالههایش برایش دردساز شد، تصمیم گرفت زیر تصاویرش عبارت «عکس تزیینی است» را بگذاره.
الآن بیشتر از یک ساله منم به این نتیجه رسیدم زیر تمام تصاویر یادداشتهایم این عبارت را بنویسم که عکس تزیینی است. نمیدانم چرا من بودن اینقدر سخته. دیگران چنین مسائلی را ندارن.من ساعتها وقت میگذارم فقط برای انتخاب یک تصویر، بیخیال بسیاری از تصاویر مورد علاقهام میشم فقط به دلیل اینکه ممکنه مفهوم منفی را القا کنه. با این حال همیشه بعد از نوشتن هر یادداشت باید نگران باشم به خصوص اگر روز مهمی باشد. از اینکه شخصیت متزلزلی داشته باشم بیزارم، اما این بخشی از دردسرهای منه: از خیلی کلمات استفاده نکن، تصاویر دلخواهت را نگذار و حتی خوراکیهایی را که دوست داری نخور، این آخری از بقیه سختتره.
واقعاً دیروز را دوست داشتم چون فکر کردم بعد از دو هفته پرهیز از بعضی غذاها میشه همه چی خورد چون مسابقهای نیست اما شب که شد فکر کردم حالا باید شام بخورم یا نه؟ احتمالاً تصور میکنید خل هستم، شاید هستم ولی شما من نیستید. من با تصاویر کلمات و حتی غذاها ممکنه دچار دردسر بشم. این دردسرهای من بودنه. فقط خواستم بگم تصاویر این صفحه کاملاً تزیینیه و قصد نداشتم مفهوم خاصی را القا کنم، دو راه دارم یا کل تصاویر به خصوص آخری را حذف کنم و چند ساعت بگردم شاید یه عکسی که مفهوم منفی القا نکنه را پیدا کنم که چنین تصویری موجود نیست چون میشه از بهترین تصاویر هم بدترین معانی را استنباط کرد و یا اینکه اینجا بنویسم باور کنید تصاویر تزیینی است باور کنید. راحت زندگی کنید و به تصاویر اینجا کاری نداشته باشید، چون تزیینی هستند. من خودم طرفدار پرتغالم و خوابم نمیبره اگه تصویرم مفهوم متضادی با خواستهام القا کنه. اینقدر به این تصاویر پیله نکنید لطفاً.
Subscribe to:
Posts (Atom)