This blog is about books, eBooks , my memories .

Friday, July 8, 2016

ماهی که خدا گریست



  ۱
ماهی که خدا گریست
 

«گو شمع میارید درین جمع که امشـــــب
 در مجلس ما ماه رخ دوســـــت تمامست

  حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
  کایام گل و یاسمن و عید صیـــــــامست»

عیدتان مبارک! رمضان هم تمام شد، رمضانی که شاید آن‌‌ قدرها هم به دل خدا نچسبید، به گمانم حتی چند قطره‌ای نیز اشک ریخت.

ماراتنی که از طلوع داس رمضان در کشتزار آسمان شروع می‌شود و تا درو شدن همه‌ی خوبی‌ها و رحمت‌ها و دمیدن هلال شوال ادامه می‌یابد. رمضان را از آن جهت ماراتن می‌خوانم که مثل ماراتن سخت و طاقت‌فرساست. باید به نحو شایسته‌ای انرژیت را مدیریت کنی، تا نیمه‌ی ماه از رمق نیفتی و بتوانی به خط پایان برسی.

«ظهر تابستان است
               آفتاب از بالا می‌کوبد
                              تیر گرمایش را بر سرِ ما
                                                                سرِ ما، آی سرِ ما...»

اگر یک حرفه‌ای باشی و آموخته باشی چطوری نیرویت را تقسیم کنی، کمتر کار کنی، بیشتر بخوابی و خوراک مختصر و پر قوه‌ای بخوری، حتی در گرماگرم تابستان و دمای چهل‌ درجه و روزهای بسیار دراز هم قادری خسته و لنگان‌لنگان از خط پایان بگذری و در پیشگاه خدا به سجده بیفتی و سپاس گویی که بار دیگر افتخار شرکت در این جشنواره نصیبت شد و تو از آزمون سربلند بیرون آمدی ، آن وقت اگر حواست خوب جمع باشد و مثل سعدی دامن از دستت نرفته باشد، صدای کف‌زدن فرشتگان را خواهی شنید.

حیف که بعضی‌ها قدر این موهبت را نمی‌دانند و می‌گویند مگر دیوانه‌ایم که در این هوای داغ روزه بگیریم؟ و یا این که خدا هم بیکارست‌ها، یعنی چه که روزه بگیر، حالا چند ساعت گرسنه بمانیم چی به خدا می‌رسد؟ با ایمان‌تر می‌شویم نه والا از گرسنگی کلافه می‌شویم و ‌می‌زنیم تو سر و کله‌ی همدیگر، اصلاً به خاطر همین است که داعش بمب گذاشته و عراقی‌ها را کشته است، پس همان بهتر که روزه نگیریم.

کاسب‌پیشه‌ها هم می‌گویند اگر فقط ده دقیقه بیشتر بخوابم ده دقیقه از پولسازی عقب می‌افتم، نه بابا به ضررش نمی‌ارزد.

متجددها می‌گویند روزه دیگر خیلی دِمده شده، این کارها مال امل‌هاست، قباحت دارد ما روزه بگیریم و از این دست حرف‌های باکلاس.

این‌طوری می‌شود که خدا سالی یکبار میهمانی می‌گیرد و دعوت‌نامه می‌فرستد و در دعوت‌نامه‌اش با خط طلایی می‌نویسد: «بنده‌ی من، روزه از آن من است و به آن پاداش می‌دهم، لطفاً تشریف بیاور». هرچند متأسفانه، تنها دسته‌ای دعوتش را لبیک می‌گویند و تازه آن‌هایی هم که می‌روند رسم ادب را درست و حسابی به جا نمی‌آورند. خوب، بگو، حق نیست دل خدا بگیرد؟
خوبه که خدا خداست و دل خدا هم زیادی بزرگ است، خیلی بزرگ، بزرگتر از هفت‌ آسمان، آن قدر بزرگ که به خاطر بی‌توجهی بندگان دلش نشکند و به کودکانی که متولد می‌شوند دل‌خوش کند و بگوید فردا روشن است...

شاید اگر قدری بیشتر از روزه می‌دانستیم این قدر بی‌تفاوت از کنارش نمی‌گذشتیم. چرا خدا گفته است: روزه از آن من است؟ چرا نگفته نماز از آن من است؟ با این‌که همه از اهمیت نماز در اسلام  و دیگران ادیان ابراهیمی خبر داریم.

در توضیح این حدیث قدسی آمده است که زیرا روزه تنها عبادت الهی است.

همان‌طور که می‌دانیم همه‌ی بت‌ پرستان با خدای خودشان، بت‌ها، راز و نیاز می‌کردند و برایش هدیه‌ می‌آورند یا حیوانی را (گاهی حتی انسانی‌ را) قربانی می‌کردند، اما هرگز برای خدای خودشان روزه نمی‌گرفتند، به همین خاطر خدا روزه  را از خودش می‌داند. و روزه وسیله‌ای است برای نزدیکی و تقرب به خدا، نرمی و رأفت قلب، آمرزش و بخشایش گناهان و حتی سبب دور شدن بلایا.

این مورد آخر بیشتر در مورد یهودیان صدق می‌کند، گاهی برای دور شدن بلایا حتی کودکان را از غذا و دام‌ها را از چرا منع می‌کردند. و یا این‌که هنگام نزول بلا و مصیبت روزه می‌گرفتند.

البته در چگونگی روزه گرفتن و تعداد روزها بین ادیان ابراهیمی اختلاف وجود دارد، در حالی که مسیحیان فقط از بعضی غذاها پرهیز می‌کنند، مسلمانان از سحر تا غروب آفتاب چیزی نه می‌خورند و نه می‌آشامند. یا این‌که مسیحیان فقط چند روزه روزه‌دارند و پرهیز می‌کنند، در حالی که مسلمانان یک ماه تمام و...

در هر صورت کیفیت یا کمیت روزه چندان مهم نیست، مهم این است که روزه در ادیان الهی وجود داشته و تنها شرط روزه‌داری پرهیز از خوردن و آشامیدن نیست، بلکه در تمام این ادیان به وضوح گفته شده است که هدف از روزه داری تهذیب نفس و پاکی و طهارت قلب است و عجبا! که شماری از مؤمنان روزه‌دار، مؤمنان دیگر را به قتل می‌رسانند!

          «سینه‌ی صبح را گلوله شکافت
                                                باغ لرزید و آسمان لرزید...»

آری، این‌گونه بود که شماری از مسلمانان بی‌گناه در سحر یکی از ماه‌های رمضان شربت شهادت را نوشیدند. شاید برادران داعشی گمان می‌کنند که زرنگی کرده‌اند که در وقت بین افطار و سحر برادران و خواهران دینی‌اشان را با بمب تکه‌تکه کرده‌اند!


مگر روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست که بندهای شرارت را بگشایید و گره‌های یوغ را باز کنید و مظلومان را آزاد سازید و هر یوغ را بکشنید؟ مگر این نیست که نان خود را بین گرسنگان تقسیم کنی و فقیران رانده شده را به خانه آوری و چون برهنه بپوشانی... اشعیا نبی فصل  ۵۸.آیه‌ی ۹-۶


و خدا چقدر نومید شد. گاهی فکر می‌کنم خدا هم مثل عرفا دلش را به شهر پشت دریاها خوش کرده که ماه رمضان را برای مسلمانان گذاشته است. طفلک خدا، فکر کرد شاید این طوری بندگان گناهکارش با وعده‌ی پاداشی بزرگ، سر عقل بیایند و برای یک ماه هم که شده دست از گناه بردارند. بلکه یک ماه در سال سعادت زندگی در مدینه‌ی فاضله را تجربه کنیم. نه خدا نشد، پشت دریاها شهری است، قایقی خواهم ساخت.


شاید قدیما دزدها و راهزن‌ها هم مراعات رمضان را می‌کردند و یک ماه کار را تعطیل می‌کردند، اما در روزگار ما، حتی یک هفته، بگو یک روز هم دست از گناه بر‌داشتن پسندیده نیست، حالا گناه که جای خود دارد حاضر نیستیم از خوردن و آشامیدن هم امساک کنیم و هزار بهانه‌ی کشکی می‌تراشیم برای روزه نگرفتن.

دوستم می‌گفت: باور می‌کنی نمی‌توانم روزه بگیرم، یک‌بارم که روزه گرفتم کل روز خوابیدم، اصلاً نمی‌توانم یک ساعت گرسنگی را تحمل کنم.

تصور نکنید که دوستم تپل مپل بود، اتفاقاً ترکه‌ای و خوش‌اندام بود. وقتی مردم از ضعف روزه‌داری صحبت می‌کنند، خوب درکشان می‌کنم، اما نمی‌توانم رفتارشان را تأیید کنم. خودم هم روزهای اول و آخر ماه رمضان حسابی بی‌جان می‌شوم، با این حال هرگز از سرم نگذشته بهتر است روزه‌ام را بشکنم و افطار کنم‌. مگر این که حالم واقعاً بد بشود، آن وقته که مجازم روزه‌ام را بشکنم، ولی این حالت معمولاً برای یک شخص روزه‌دار اتفاق نمی‌افتد، شخص ممکنه بی‌حال و ضعیف و بی‌رمق بشود و نتواند تمرکز کنند یا کار سخت انجام دهد ولی سالم است و زنده. با خوردن افطاری هم ضعفش کاملاً از بین می‌رود.

اصلاً یکی از هدف‌های روزه‌داری افزایش تحمل و مقاومت در برابر شداید است. در ضمن حتی خواب روزه‌دار در ماه قرآن عبادت است. خدا دوست ندارد بندگانش را در سختی بگذارد، اگر گفته روزه بگیر، گفته خوابت هم عبادت حساب می‌کنم که بدانی با یک ماه جهاد کمتر(کار) چیزی از دست نمی‌دهی.

جالبه که ماه رمضان همه خدا می‌شود و تا می‌گویی ضعف دارم، می‌گویند خوب روزه‌‌ات را بخور، چرا وقتی بدنت نمی‌کشد روزه می‌گیری، داری گناه می‌کنی، اصلاً این روزه‌ی تو قبول نیست. بعد در روایات می‌خوانیم همان پیامبر عزیز اسلام آخر ماه، پوست و استخوان شده بود.
 
به‌ هر حال، جا دارد در پایان رمضان به همه‌ی اشخاصی دلسوزی که دیگران را تشویق به روزه‌خواری کردند تبریک بگوییم، چون به هر حال بد نیست آدم یک مدت نقش خدا را بازی کند، عاشق آن فیلم جان کری هستم که فقط یک روز خدا بود.


فکر نکنید دارم از بالا نگاه می‌کنم یا خیلی افتخار می‌کنم که روزه گرفتم، نه از شدت غصه این حرف‌ها را می‌نویسم، می‌دانم که روزه‌های ما هم روزه‌ی واقعی نیست تا به آنها ببالیم. اما فکر کردم وظیفه دارم این موضوع را بیان کنم، برای آن که تمام این سالها از حدود هشت نه سالگی تا حالا، شاهد روزه‌خواری دوستان، همکلاسان، همکاران و هم‌شهریهایم بوده‌ام و همواره لبخندزنان گفته‌ام: خوب، هر طور راحتی. خودم هم بیشتر وقت‌ها نماز نمی‌خوانم، تو هم دوست نداری روزه بگیری، زوری که نیست.

ولی قدرت قلم را باور دارم، نوشته تأثیرگذارتر است نمی‌نویسم به خاطر ثوابش، می‌نویسم بلکه به شک‌ها و تردیدهایی که در دل خودمه پاسخی داده باشم. روزه سخت است، یک ماراتن تمام عیار، از پا درت می‌آورد، اما نگو چرته، نگو لازم نیست، یا دوره‌ی این حرف‌ها گذشته، دوره‌ی خوبی هیچ‌وقت نمی‌گذرد، خوبی تاریخ انقضاء ندارد.

من و تو باید یک‌ماه گرسنه باشیم، ضعف کنیم، از رمق بیفتیم تا بتوانیم حال آن آدمی که همسایه‌ی ماست و شب‌ها سر گرسنه به بالین می‌گذارد درک کنیم، نگو لازم به روزه نیست همین طوری هم درک می‌کنیم. نه، فقط حسش می‌کنی، اما تا آن را نچشی عمیقاً درکش نمی‌کنی. فروغ می‌گفت: «... من تا سر خودم نشکند معنی سنگ را نمی‌فهم!»

آره، وقتی آدمیزاد گرسنگی و تشنگی را تجربه کرد، بعد خبردار شد که آدم‌های آن ور دنیا دسته‌دسته مثل برگ پاییزی می‌ریزند رو زمین چون نانی ندارند برای خوردن و آبی ندارند برای آشامیدن، رفع مشکل آن بندگان خدا می‌شود بزرگترین دغدغه‌‌‌ی زندگیش.


پس چرا شانس تماشای این همه زیبایی را با بهانه‌های واهی از خودمان می‌گیریم؟ «اندرون از طعام خالی دار/ تا در آن نور معرفت بینی.» آری، رمضان بهترین فرصت برای سرکوبی پلیدی‌ها و بهترین زمان برای راز و نیاز با خدا و جا دادن او در معبد قلب‌است، حیف که این رمضان هم رفت.




*شک ندارم که خیلی‌ها از این که داعش را مسلمان نامیدم عصبانی هستند، اهمیتی نمی‌دهم. اعضای داعش جوانان مسلمانی هستند از سراسر دنیا که بیشتر از من و شما ادعای مسلمانی‌ داشته‌اند و به همین خاطر فریب وعده‌های دروغین بانیان این گروه را خورده‌اند. آدمی که دنبال مدینه‌ی فاضله است به هر که بهشت را نشانش داد دل می‌بندند.










M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com