This blog is about books, eBooks , my memories .

Friday, November 20, 2015

چشم مرا بستند اما هی کبوترهای آزادی ...



« روزی ما هم، وطنی داشتیم و مهربانش می پنداشتیم
به نقشه ای بنگر، در آن خواهی یافتش
اما دیگر نمی شود به وطن برگشت، عزیز من، نمی شود به وطن برگشت.

پارمیس جان سلام

 عروس اروپا این هفته خوراک رسانه ها بود؛ نه به سبب زیبایی تحسین برانگیزش، بلکه به خاطر حوادث تأسف انگیزش؛ آره، پاریس حال و هوای غریبی داشت، با ورود ابرهای تیره ی داعش در آسمانش، آرامش پرکشید؛ اما ایفل نترسید، زیرا مردم دنیا را کنارش داشت، مردمی که با تی شرت ها، پرچم ها و پوسترهای منقش به نماد « صلح برای پاریس » به خیابان ها آمدند و ترانه ی دوستی را سر دادند:« فرانسه ما با توأیم و نمی ترسیم.»

به محض این که ژولیان ، هنرمند فرانسوی، از حمله ی تروریستی آگاه شد، این نماد ساده و در عین حال شکوهمند را خلق کرد و به توییتر و اینستاگرامش فرستاد: برج ایفلی محصور در دایره ای قدرتمند، این نخستین فکری بود که به ذهن هنرمند فرانسوی رسید.

این نماد را در تصویر بالا مشاهده می کنی( البته امیدوارم، مثل ماه شب چهارده، قابل رؤیت باشد) اگر نبود دوباره سمبل صلح برای پاریس را برایت می فرستم.



در گورستان دهکده ی زادگاه من درختی همیشه بهار است
که در بهاران از نو شکوفه می کند
اما گذرنامه های قدیم، دیگر اعتباری ندارد، عزیز من، دیگر اعتباری ندارد...
« اگر گذرنامه ی نداری رسماً در شمار مردگانی.»
اما هنوز ما زنده ایم آخر، عزیز من، هنوز ما زنده ایم آخر!

متأسفانه، پس از عملیات تروریستی داعش، همچون گذشته انگشت اتهام به سوی مسلمانان نشانه رفت. موضوع تازه ای نیست، اصولاً عادت داریم که گناه یکی را به پای همه بگذاریم، اقلیتی مسلمان دست به شورش می زنند و کل اسلام و قرآن و تفکراسلامی زیر سؤال می رود و همه ی مسلمانان انسان های شورشی به حساب می آیند.

به کمیته ی مهاجران رفتم، چارپایه ای دادند که بنشینم
و مؤدبانه خواستند که سال دیگر سری بزنم
اما امروز کجا برویم، عزیز من، امروز کجا برویم؟

به مجلس سخنرانی سرکشیدم، سخنران برخاست و گفت:
« مبادا که وارد مملکت شوند، نان ما را خواهند دزدید.»
از تو و من بود که سخن می راند، عزیز من، از تو و من بود که سخن می راند.

از همین روست که دسته ای از مردمان مغرب زمین احساس می کنند ،وجود شهروندان مسلمان، امنیت کشورشان را به خطر انداخته است؛ افراطی ها، مسلمانان را مهاجران و بیگانگانی می دانند که بایست هرچه زودتر به وطن اصلی شان بازگردند.

در میان این شورش و بلوا، هواپیماهای پناهجویان سوری در فرودگاه های انگلستان به زمین می نشیند و دسته دسته پناهنده ی جنگی از مرزهای آلمان و فرانسه رد می شوند؛ گویی که هر روز اوضاع پیچیده تر از روزهای قبل می شود.

پنداشتم غرش رعد است که در آسمان می ترکد
اما هیتلر بود که بر سر اروپا نهیب می زد:« باید بمیرند!»
آه! مقصودش ما هستیم ، عزیز من، مقصودش ما هستیم.

شکر خدا ما هنوز وطنی داریم، و بی خانمان نشده ایم، ولی این هفته خیلی فکر کردم به  مهاجران، پناهجویان و تمام انسان های آزاده ای که از خانه و دیارشان دور افتاده اند. از کودکی این سؤال برایم مطرح بود که چرا مهاجرها در هر کشوری که باشند اغلب مورد آزار، بی مهری و تبعیض قرار می گیرند؟

و فکر می کردم  اصلاً چرا مرزها وجود دارد؟ خب، برای امنیت و حفاظت در برابر دشمنان. و هنگامی که دشمنی نباشد برای چه؟ لابد برای جلوگیری از ورود مردم سرزمین همسایه.

و ممکن است روزی روزگاری همه ی مرزها برداشته شود؟ پاسخش آری است؛ وقتی صلح، آزادی، کار و رفاه در کشورت باشد چرا به کشور همسایه بروی؟ اما تا آن زمان چه باید کرد؟


به سوی بندر شتافتم و کنار سکو ایستادم
ماهیان در آب می جستند. چه آزاد بودند!
فقط ده قدم فاصله بود، عزیز من، فقط ده قدم فاصله بود.

یکی دیگر از ماجراهای جالب این هفته ، به شبکه ی اجتماعی تلگرام مربوط می شود. شنبه شب، درست بعد از ارسال مطلبم به بلاگر، فیلم بامزه ای را در تلگرام دیدم: جوانی که تلفن همراهش را گم کرده بود از مردم استدعا می کرد تصاویر خانوادگیش را در تلگرام منتشر نکنند، من واقعاً متوجه نشدم این فیلم جدی بود یا شوخی، چون همراه این فیلم، فیلم دیگری بود که فیلم اولی را دست انداخته بود.

از شوخی گذشته، با این که تو این دوره زمانه دامنه ی حریم خصوصی اشخاص به وسعت دنیا امتداد یافته است، ولی این حادثه ممکن برای هر شخصی اتفاق بیفتد، بله، ممکن است تلفن همراه مان را گم کنیم و ندانیم کجاست و بترسیم از این که دیگران تو گوشیمون سرک بکشند و آبرویمان را بریزند؛ راستی در این مواقع چه باید کرد؟

در یکی از داستان هایم چند تا اپلیکشین ردیاب را معرفی کردم، کافی است سری به گوگل پلی بزنی و کلمه ی GPS tracker  را جست و جو کنی و از فهرست موارد پیدا شده، بهترین را برگزینی و روی گوشیت نصب کنی.

اگر هیچ ردیاب جی پی اسی در گوشیت نصب نبود، هنوز جای امیدواری هست؛مثلاً ایرانسلی ها می توانند با استفاده از نمای دوستان و خانواده آخرین باری را که تلفن همراه شان روشن بود را ردیابی کنند و راه های دیگر.

بهتر است سری به این مقاله بزنی، هرچند که اکثر راه حل های ارائه شده برای کشور ما کاربردی ندارد.

به جنگل پناه بردم، مرغان بر درخت ها می خواندند
هرگز سیاستمدار نداشته اند که به هوای دل خویش می سراییدند
آخر آنها از نژاد بشر نیستند، عزیز من، آنها از نژاد بشر نیستند.
به خواب می دیدم آسمان خراشی هزار طبقه پیش رویم است
با هزاران روزن و هزاران در و پنجره
اما یکی هم از آن ما نبود، عزیز من، یکی هم از آن ما نبود.

در ضمن برای فراگرفتن 15 نکته ی جالب درباره ی گوگل می توانی سری به این صفحه بزنی.

در بیابانی درندشت زیر بارش سرد برف می گریختیم
ده هزار سرباز از این سو بدان سو می شتافتند
در پی من و تو بودند، عزیز من، در پی من و تو بودند.

سراینده ی این شعر زیبا آدن ، شاعر انگلیسی، است. او این شعر را در وصف آلمانی هایی سروده که طی جنگ جهانی ناچار به ترک وطن و زندگی در دیار غربت شدند.



M.T ☺
به امید صلح پایدار در سراسر جهان

Meet Jean Jullien, The Artist Behind The "Peace for Paris" Symbol

How to use Google Maps navigation offline without internet

How To Track Your Lost Android Phone Without Installed Tracking App

Can't Remember Last Night? Google Might Be Able To Tell You Where You've Been


حامد جان تولدت مبارک




M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com