This blog is about books, eBooks , my memories .

Saturday, November 7, 2015

درختان یکدیگر را همان گونه که هستند می پذیرند، چرا ما نپذیریم؟



خواهان تغییر دیگران بودن بی معناست

باغچه ی کوچک به خودش می نازد؛سالهاست که قلبش مأوای سه درخت زیباست؛ سه درخت از سه قبیله ی متفاوت: کاج همیشه سبز، توت و افرا، دوستانی که در کنار یکدیگر قد کشیده اند و بالا رفته اند، کاجِ برگ سوزنی طَمَعی به برگهای رنگارنگ افرا ندارند، افرا هم از میوه های خوشمزه ی توت آزرده خاطر نیست، هیچ یک در پی تغییر دیگری نیست، گویی همدیگر را همان طور که هستند پذیرفته اند. راستی چرا انسان ها این گونه نیستند؟


راحت طلبی یا فرار از واقعیت؟
چرا می کوشیم دیگری را تغییر دهیم؟ به خاطر راحت طلبی خودمان؟ تا کارها برایمان ساده تر شود؟ تا بیشتر استراحت کنیم؟ راستی چرا از دیگری خرده می گیریم و روی اعصابش راه می رویم؟ تا حالا جدی درباره ی این موضوع فکر کرده اید؟

دلیل اول به خودخواهی ما برمی گردد، دوست داریم دیگران تغییر کنند تا ما راحت و آسوده باشیم؛ خانمی را در نظر بگیرید که شوهری بسیار شلخته دارد، خانم واقعاً خسته شده بس که خم و راست شده تا ریخت و پاش های آقا را مرتب کند. بدیهی است که اگر همسر این خانم، فرد منظمی شود ،کار خانم بسیار کمتر می شود،از همین رو خانم مدام غر می زند بلکه شوهر به خود آید و خویشتن را تغییر دهد.

شنیدید، از هر چی بدت بیاد به سرت می آید؟ دلیل دوم انتقاد از دیگران به نقاط تاریک درون مان برمی گردد، ما از رفتار دیگران ناخرسندیم، زیرا آن رفتار نیمه ی پنهان و تاریک وجود ما را نشان می دهد، همان نیمه ای که ماهرانه کوشیده ایم از چشم دیگران مخفی کنیم، حالا دیگری آیینه ای شده و آن تصویر ناخوشایند را برابرمان گرفته است و از آن جایی که تاب دیدن چهره ی حقیقی مان را نداریم و از آن شرمنده ایم ،به آینه می تازیم تا تصویر دروغین زیبایی جایگزین تصویر قبلی کند. انتقاد کردن در این حالت واقعاً بی معناست.

فرض کنید مردی که ظاهراً بسیار اجتماعی و معاشرتی است، واقعاً انسانی باشد خجالتی و کمرو. بالتبع ایشان مایل است همسر زیبایش را در مهمانی ها به رخ دیگران بکشد، ولی خانم بسیار ساده پوش است و اهل خودنمایی نیست. مرد از این وضعیت بسیار رنج می کشد، و مدام سر خانم غر می زند و او را سرزنش می کند. این آقا به این مسئله واقف نیست که اگر رفتار خانم انعکاسی از حالات درونی خودش نبود، امکان نداشت که از ساده پوشی همسرش ناراحت و شرمنده باشد، گوته چه زیبا سروده است:
            « اگر چشم ها روشن و درخشان نبودند،
چگونه می توانستیم خود را ببینیم؟
                       اگر قدرت خداوند در وجود ما نبود،
آفریده های الهی چگونه می توانستند ما را مشعوف و محظوظ کنند؟
                                                                                           یوهان ولفانگ ون گوته »


بنابراین خودخواهی را کنار بگذاریم و فکر تغییر دادن سایرین را از سر بیرون کنیم، دیگران را همان طور که هستند بپذیریم و دوست داشته باشیم و به جای غر زدن، رفتار نه چندان دل چسب شان را تحسین کنیم، بله، چه اشکالی دارد شلختگی را ستایش کنیم؟ یعنی به هم ریختن یک اتاق ظرف مدتی کوتاه تحسین برانگیز نیست؟ اگر با دیدی متفاوت به مسئله نگاه کنیم حرص نمی خوریم که هیچ، شخص مقابل را چنان تحت تأثیر قرار می دهیم، که شیفته ی تغییر خودش می شود. به هرحال به یاد داشته باشیم، تمام  مردم شایسته ی دوست داشتن هستند، حتی اگر کثیف، نا مرتب، وراج، قلدر و ... باشند.


 پروانگی

« درون اشک هایم شست و شو کرد
     به آرامی غمم را جست و جو کرد
           سحر ، نیلوفر مرداب ذهنم
پس از یک عمر با من گفت و گو کرد
                                                  علی معتقدی »

گاهی نه از سر خودخواهی بلکه به سبب عشق می خواهیم دیگری را تغییر دهیم، وقتی که احساس می کنیم فرد از خودش فاصله گرفته است و دیگر خودش نیست ، تلاش می کنیم تا او را به یاد خودش بیندازیم. تغییر دیگران تنها در این صورت مجاز است، آن هم نه با انتقاد مستقیم و یا با ایما و اشاره و کنایه ، بلکه با دعوت و پیشنهاد دوستانه.

در این حالت بایستی خودخواهی را به طور کامل کنار بگذاریم، به این فکر نکنیم که با تغییر این شخص چه چیزی عاید ما می شود، بلکه تنها و تنها سعادت و خوشبختی آن شخص را در نظر بگیریم، به یادش بیندازیم که چه انسان زیبا، دوست داشتنی و بی نظیری است.
« اگر انسانی را به یاد خودش بیندازید، او را بالا می برید. »

پل مابین دو طرف را نشکنیم؛ یعنی، پیشنهاد باید کاملاً ملایم و دوستانه مطرح شود و هرگز شخص یا کاستی هایش را هدف نگیرد، بهتر است در کنار شخص بایستیم و نه در مقابلش. زیرا وقتی به هویت شخصی حمله می کنیم، چاره ای جز دفاع از خودش ندارد، اما اگر پیشنهاد مان را همانند پالتویی فاخر به وی هدیه کنیم، از پوشیدن آن شادمان خواهد شد.


همچنین در صورتی که شخص واقعاً دلش نمی خواست تغییر کند دست از سرش برداریم و راحتش بگذاریم. به هر حال هر کسی حق دارد همانی باشد که هست باشد و هیچ کس « خوشبختی اجباری » را دوست ندارد.

- عزیزم، دوست داری درباره ی لباست نظرم را بدانی؟
اگر گفت نه، به عقیده اش احترام می گذاریم.
در صورتی که پاسخش آری بود پیشنهادمان را مطرح می کنیم.
- به نظرت آن یکی لباس بیشتر بهت نمیاد؟
اگر موافق نبود، نظرش را می پذیریم و اصلاً ناراحت نمی شویم.


درختان را سرمشق خودمان قرار دهیم و از دگرگون سازی دیگران دست برداریم، خوب است دیگران را به یاد خودشان بیندازیم، ولی اگر به امید پروانه شدن پیله را بشکافیم، کمکی به موجود ظریف درون پیله نکرده ایم، بی شک او را از نعمت زندگی و پرواز محروم ساخته ایم، هر یک از ما همانند همان موجود ظریف درون پیله است، هرگاه که مراحل رشد و تکامل را طی شد، آماده ایم تا پروانه شویم، پیله را بشکافیم و پرواز کنیم.



زندگی در اینجا و اکنون: پروفسور کورت تپرواین
                                                                                     M.T





M.T☺

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com