بخشش در دوران حیات
یک بار در پاییز ۲۰۰۱، ما همگی شاهد نمایشی در مورد تفکر دگرخواهانه بودیم که سالهای سال بود در آمریکا سابقه نداشته است. کسی نمیتواند وقایع مربوط به ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را به دست فراموشی بسپارد.
من تازه تدریسم را در درسی مربوط به رهبری تمام کرده بودم که دستیارم لیندا ایگرز، به اتاق وارد شد و اخبار مصیبتبار را به اطلاعم رساند. مانند هر آمریکایی دیگر، من هم تمام روز را مقابل تلویزیون نشستم و به اخبار آتشنشانان و افسران پلیس گوش سپردم که بیتوجه به سلامتی و امنیت خود به سمت برجهای تجارت جهانی برای کمک به دیگران شتافته بودند.
در روزهای بعد از این مصیبت، میلیونها آمریکایی در وضعیت پیش آمده تمایل شدید خود را برای کمک اعلام نمودند. من هم شدیداً مایل بودم کاری انجام دهم. قرار بود در ۱۵ سپتامبر، شنبه بعد از این مصیبت، شبکههای تلویزیونی به طور همزمان یک برنامه آموزشی متعلق به شرکت مرا پخش کنند. گروه مدیریت ما تصمیم گرفت یک برنامه یک ساعت و نیمه به نام «آمریکا دعا میکند» را به انتهای برنامه همزمان بیفزاید.
در این برنامه دوستم مکس لوکادو، دعایی را نوشته و اجرا نمود، که بیانگر احساس قلبی میلیونها آمریکایی بود. فرانکلین گراهام برای رهبران ملی ما دعا خواند. جیم و شرلی دابسون به والدین آموختند که چگونه می توانند کودکانشان را در کنارآمدن با واقعه مزبور یاری دهند و بروس ویلکینسون و من از تماشاگران برنامه درخواست کردیم تا کمکهای مالی خود را از مجروحین این حادثه دریغ نکنند. شگفتآور این که حدود ۵/۹ میلیون دلار از این طریق گردآوری شد، که ورلد ویژن تمام آن را با احترام میان نیازمندان تقسیم نمود. بخشش و تفکر دگرخواهانه ساعات تاریک این رویداد را با نور امید و عشق روشن نمود.
تقریباً دو هفته پس از این واقعه، توانستم به شهر نیویورک سفر کنم. من به تماشای بازمانده برجها رفتم، تا از مردان و زنانی که بقایای خرابی ها را زدوده بودند تشکر کرده و برایشان دعا کنم. واقعاً قادر نیستم در مقابل آنچه که مشاهده کردم بی تفاوت باشم. من بارها به نیویورک سفر کردهام. نیویورک یکی از شهرهای مورد علاقه من در جهان است. همسرم و من به اتفاق فرزندانمان بارها هر دو برج را تا به بالا پیمودهایم و خاطرات بسیار خوش آن سفرها را هرگز فراموش نمیکنیم. نگریستن به جایی که زمانی برجها قد برافراشته بودند و مشاهده پاره آجرها، خاک و آهنهای مچاله شده به جای آن دو ساختمان قابل توصیف نبود.
بسیاری از آمریکاییها به تلاش و کوشش مردم در پاکسازی منطقه از بقایای برجها که تا ماهها پس از حمله ادامه داشت توجه نکردند. بسیاری از همین مردم، آتشنشانان شهر نیویورک و کارگران دیگر شهرها بودند. برخی هم به عنوان داوطلب کمک میکردند. آنها تمام ساعات شبانه روز، و هفت روز هفته را کار کردند و وقتی به بقایای افرادی که زیر آوار کشته شده بودند برمیخوردند به احترامشان سکوت کرده و با احترام آنها را بیرون میکشیدند. از آن جا که من یک کشیش هستم، میبایستی هنگام ورود به منطقه یقه کشیشی میپوشیدم. حین قدم زدن در منطقه، بسیاری از کارگران با مشاهده یقه کشیشی من میخواستند که برای کشتهشدگان دعا کنم. این کار یک نشانه دگرخواهی بود.
مربی آمریکایی، هوراسمان میگوید: «تا وقتی کاری برای انسانیت انجام ندادهای از مردن شرم داشته باش.» با توجه به این معیار آتشنشانان شهر نیویورک مسلما برای مرگ آمادهاند. خدماتی که توسط آنها ارایه میشود در اکثر مواقع واقعاً شجاعانه است. من و شما هرگز نخواهیم توانست مانند آنها جان خود را برای دیگران در طبق اخلاص قرار دهیم. اما میتوانیم دهش خود را به شکلی دیگر عرضه کنیم. میتوانیم متفکرانی دگرخواه باشیم که با قرار دادن دیگران در اولویت به ارزش زندگی آنان بیفزاییم. میتوانیم با کار در کنارشان پیشرفت آنان را به شکلی تسریع کنیم که پیش از آن برایشان غیر ممکن مینمود.
کتاب انسانهای موفق چگونه میاندیشند؟
نویسنده: جان ماکسول
من تازه تدریسم را در درسی مربوط به رهبری تمام کرده بودم که دستیارم لیندا ایگرز، به اتاق وارد شد و اخبار مصیبتبار را به اطلاعم رساند. مانند هر آمریکایی دیگر، من هم تمام روز را مقابل تلویزیون نشستم و به اخبار آتشنشانان و افسران پلیس گوش سپردم که بیتوجه به سلامتی و امنیت خود به سمت برجهای تجارت جهانی برای کمک به دیگران شتافته بودند.
در این برنامه دوستم مکس لوکادو، دعایی را نوشته و اجرا نمود، که بیانگر احساس قلبی میلیونها آمریکایی بود. فرانکلین گراهام برای رهبران ملی ما دعا خواند. جیم و شرلی دابسون به والدین آموختند که چگونه می توانند کودکانشان را در کنارآمدن با واقعه مزبور یاری دهند و بروس ویلکینسون و من از تماشاگران برنامه درخواست کردیم تا کمکهای مالی خود را از مجروحین این حادثه دریغ نکنند. شگفتآور این که حدود ۵/۹ میلیون دلار از این طریق گردآوری شد، که ورلد ویژن تمام آن را با احترام میان نیازمندان تقسیم نمود. بخشش و تفکر دگرخواهانه ساعات تاریک این رویداد را با نور امید و عشق روشن نمود.
«مردم فروتن خود را دستکم نمیگیرند؛ بلکه از خودخواهیهای خود میکاهند. نورمن وینسنتپیل»
بسیاری از آمریکاییها به تلاش و کوشش مردم در پاکسازی منطقه از بقایای برجها که تا ماهها پس از حمله ادامه داشت توجه نکردند. بسیاری از همین مردم، آتشنشانان شهر نیویورک و کارگران دیگر شهرها بودند. برخی هم به عنوان داوطلب کمک میکردند. آنها تمام ساعات شبانه روز، و هفت روز هفته را کار کردند و وقتی به بقایای افرادی که زیر آوار کشته شده بودند برمیخوردند به احترامشان سکوت کرده و با احترام آنها را بیرون میکشیدند. از آن جا که من یک کشیش هستم، میبایستی هنگام ورود به منطقه یقه کشیشی میپوشیدم. حین قدم زدن در منطقه، بسیاری از کارگران با مشاهده یقه کشیشی من میخواستند که برای کشتهشدگان دعا کنم. این کار یک نشانه دگرخواهی بود.
مربی آمریکایی، هوراسمان میگوید: «تا وقتی کاری برای انسانیت انجام ندادهای از مردن شرم داشته باش.» با توجه به این معیار آتشنشانان شهر نیویورک مسلما برای مرگ آمادهاند. خدماتی که توسط آنها ارایه میشود در اکثر مواقع واقعاً شجاعانه است. من و شما هرگز نخواهیم توانست مانند آنها جان خود را برای دیگران در طبق اخلاص قرار دهیم. اما میتوانیم دهش خود را به شکلی دیگر عرضه کنیم. میتوانیم متفکرانی دگرخواه باشیم که با قرار دادن دیگران در اولویت به ارزش زندگی آنان بیفزاییم. میتوانیم با کار در کنارشان پیشرفت آنان را به شکلی تسریع کنیم که پیش از آن برایشان غیر ممکن مینمود.
«نمیتوان از یک مشعل برای روشنکردن مسیر دیگران استفاده کرد، بدون آن که مسیر خودمان را هم روشن کند. بن سوئتلند»
نویسنده: جان ماکسول
0 comments:
Post a Comment