هنری فورد هر غروب جمعه از یک گل فروشی برای همسرش گل می خرید. یک بار از گل فروش پیر پرسید: « آقا، مغازه ی خوبی دارید چرا شعبه ای باز نمی کنید؟»
گل فروش:« آقا، بعدش چی؟»
هنری فورد:« پس از آن چندین شعبه در دیترویت خواهید داشت.»
--- :« آقا، بعدش چی؟»
--- :« سپس در سراسر ایالات متحده .»
--- :« آقا، بعدش چی؟»
هنری فورد با عصبانیت :« لعنتی، پس از آن راحت و خوش حال خواهی بود.»
گل فروش :« این چیزی است که الآن هستم.»
هنری فورد با شرمندگی از آن جا رفت.
از کتاب « همیشه یک برنده باشید» اثر « پرمودا باترا، ویجی باترا »
0 comments:
Post a Comment