This blog is about books, eBooks , my memories .

Monday, January 25, 2016

تو هرگز نمی توانی خیلی دقیق باشی



« تو هرگز نمی توانی خیلی دقیق باشی،
   این چیزی است که من همیشه می گویم.
 
   بنابراین من یک یا دو کلاه روی سرم می گذارم،
   چون شاید موهایم سفید شوند.

    من ۱۳چرخ زاپاس در ماشینم دارم،
    برای وقتی که ماشینم پنچر می شود.

   من شلوار سایز بزرگ می پوشم،
    چون شاید خیلی چاق شوم.

  تو هرگز نمی توانی زیاد دقیق باشی،
  مطمئنم که آخر به حرف من می رسی ...»

ما هیچ وقت درباره ی نبوغ یا امکانات مان خیلی دقیق نیستیم؛ گاهی برای کشف ذوق و قریحه به یک جفت چشم اضافی نیاز داریم. یک جفت چشم تیزبین و مطمئن، یک مشاور کاردان، مانند دوستی صمیمی، همکار، رئیس یا متخصصان موفقی که در حرفه ی ما کار می کنند، مشاوری که به ما کمک کند تا استعدادها و فرصت های پنهان را ببینیم.

لس براون نویسنده و سخنران مشهور که با ارسال اولین کاست سخنرانی خود برای دکتر « نورمن وینسنت پیل» سفر موفقیتش را آغاز کرد، می گوید:« آن چه دوستان بیش از هر کار دیگر انجام می دهند، این است که به شما کمک می کنند تا بر ضعف « ندیدن امکان و فرصت » غلبه کنید.»




به توصیه ی مشاور خود عمل کنید

جیسون دورسی دانشجو بود که به گونه ای نامنتظره با اولین رایزن خود، صاحب شرکتی محلی که از او خواسته بودند برای دانشجویان بازرگانی دانشگاه تگزاس سخنرانی کند، ملاقات کرد. وقتی براد بچه ها را به چالش کشید و خواست تا موفقیت را چیزی غیر از کسب مبالغ زیادی پول تعریف کنند، جیسون دل به دریا زد و از او خواست تا مشاورش باشد و توصیه های لازم را به وی بکند.
 
در اولین جلسه، براد از جیسون در مورد طرح ها و برنامه هایش سئوال کرد . او پاسخ داد برنامه اش این است که دانشکده را تمام کند، در بازار سهام نیویورک کار کند، دکترا بگیرد، تجارت خود را شروع کند و بالاخره در ۴۰سالگی بازنشسته شود و وقتی بازنشسته شد، برنامه ی کار با جوانانی را که سخت یاد می گیرند شروع کند تا آینده اش از لحاظ تحصیلی و موقعیت شغلی اجتماعی تضمین شود.

وقتی براد این صحبت ها را شنید از جیسون پرسید زمانی که به این جوانان کمک می کند چند ساله شده است؟ جیسون حدس زد حدود ۴۵ سال، سپس براد سئوالی کرد که زندگی او را متحول کرد:« چرا برای انجام کاری که واقعاً می خواهی انجامش دهی، ۲۵ سال صبر کنی؟ چرا همین الآن شروع نمی کنی؟ هر چه بیشتر منتظر شوی، به دلیل فاصله ی سنی برقراری ارتباط با جوانان برایت مشکل تر می شود.»
 
اظهار عقیده ی براد مفهوم بود، اما جیسون فقط هجده سال داشت و در خوابگاه دانشجویی زندگی می کرد، بنابراین پرسید: « اگر الآن شروع کنم، به نظر شما چگونه می توانم بهتر به افراد هم سن خودم کمک کنم؟»

براد پاسخ داد:« کتابی بنویس که جوانان واقعاً دوست دارند آن را مطالعه کنند. به آن ها رمز و راز احساس خوبی را که نسبت به خودت داری حتی زمانی که دیگران به شدت منفی هستند، بگو. به آن ها بگو چه شد که از کسی خواستی تو را راهنمایی کند. به آن ها بگو چرا این قدر فرصت های شغلی زیادی داری در حالی که فقط هجده ساله هستی.»
 
بنابراین در هفتم ژانویه سال ۱۹۹۷، در ساعت ۱:۵۸  دقیقه ی صبح ، جیسون نوشتن کتابش را آغاز کرد. چون مطمئن نبود می تواند این کار را بکند یا نه، اولین پیش نویس کتاب « از فارغ التحصیلی تا شغلی عالی » را در سه هفته تکمیل کرد. جیسون آن کتاب را خودش چاپ کرد و در مدارس شروع به سخنرانی و راهنمایی افراد جوان دیگر کرد. وقتی بیست و پنج سالش شد، برای پانصد هزار نفر سخنرانی کرده و برنامه اش سه بار از کانال ان بی سی پخش شده بود، و اولین کتابش در بیش از۱۵۰۰مدرسه جزو کتاب های درسی قرار گرفت. جیسون آن قدر با هیجان و انگیزه سخنرانی کرد که طولی نکشید مدارس او را برای تدریس به معلمان و مشاوران استخدام کردند. آخرین مشتری او شرکت جدیدی است که به مدیران کمک می کند تا یاد بگیرند چگونه به کارمندان انگیزه بدهند و آن را حفظ کنند . بهتر از همه، جیسون هنوز از مشاوران خود اطلاعات می گیرد از هر پنج نفر آن ها.


وقتی جیسون بیست و شش ساله بود، جایزه ی سال را در مقوله ی آموزش دریافت کرد. فقط تصورش را بکنید، اگر جیسون خطر سئوال کردن از یک غریبه را برای راهنمایی گرفتن به جان نخریده بود، اینک در بازار سهام نیویورک مشغول کار بود.


           کتاب مبانی موفقیت : جک کنفیلد


شعر: کن نسبیت . برگردان : علیرضا باقری جبلی 












M.T☺

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com