ترس از رنج و چسبیدن به رنج ،از دیگر مواردی هستند که لازم است رها شوند. در این یادداشت
به این موضوع می پردازیم که چه رنجی سودمند و چه رنجی زیان بار است.
« در آسمان از یک ارتفاعی به بعد، دیگر هیچ ابری وجود ندارد.
پس هر وقت آسمان دلت ابری شد، با ابرها نجنگ، فقط اوج بگیر.»
آیا زندگی ارزش این همه سختی را دارد؟
« ما انسان را در رنج آفریدیم.»
فیروزه، همکلاسی ما، دختر فوق العاده ای بود: خوش سر و زبان، پر انرژی، روشنفکر و اهل مطالعه. کلاس از حضورش مغرور بود و همکلاسی ها صادقانه دوستش داشتند. الگوی فیروزه، برادر بزرگش بود که فرانسه تحصیل می کرد.
اواسط سال تحصیلی بود؛ در حیاط نشسته بودیم که فیروزه آمد. هاج و واج ماندیم که چه شده است، نخستین باری بود که فیروزه را این چنین می دیدیم؛ دختر شادی که گنج لبخند لحظه ای از لبانش محو نمی شد، اینک با چشمانی قرمز و متورم و قیافه ای زار و پریشان مقابل ما ایستاده بود. خیلی زود، کل کلاس دورش حلقه زدند و دلیل ناراحتیش را پرسیدند.
فیروزه گفت:« برادرم--» و زد زیر گریه. شست مان خبردار شد که برای برادرش اتفاق بدی افتاده است؛ مدتی به دلداری فیروزه سپری شد؛ وقتی که حالش کمی بهتر شد، گفت چند روزی است که برادرش با خانه تماس نگرفته است و خانواده می ترسند خدایی نکرده بلایی سرش آمده باشد.
اگر هر وقت دیگری بود می گفتیم زیادی شلوغش کرده، اما آن روزها وضعیت عادی نبود، جرقه های اسلام ستیزی دامن فرانسه را گرفته بود، به همین خاطر بسیار نگران شدیم. یکی از بچه های کلاس که حسابی شوکه شده بود، پرسید:« فایده ی این زندگی چیه؟ اگر قرار است این قدر زود بمیریم چرا تا صبح بیدار بمانیم و درس بخوانیم؟ چرا این همه سختی را تحمل کنیم؟ آخرش که می میریم.» پاسخ روشنی نداشتم، تلاش کردم با بلغور کردن آموخته های کتاب دینی یک کم آرامش کنم، « ببین، خدا انسان را در رنج آفرید ...» حرف هایی که از ته قلب باورشان نداشتم و تردیدهای زیادی راجع به آن ها داشتم.
فردا ظهر باخبر شدیم که برادر فیروزه صحیح و سالم است و هیچ اتفاق ناگواری برایش نیفتاده است، جز این که چند روزی به تلفن دسترسی نداشته است. آن وقت ها، مثل الآن نبود که هر کسی چند تا تلفن همراه داشته باشد، تلفن همراه محصول نوبرانه بود و فقط دست مایه دارها.
خلاصه، نگرانی فیروزه برطرف شد، ولی شک های من نه، پرسش دوستم در ذهنم جا گرفت و برای یافتن پاسخ مرا به دنبال خودش کشید:
بعضی ها می گفتند ما تاوان اشتباهات آدم و حوا را پس می دهیم، اگر آن بندگان خدا وسوسه نمی شدند و از میوه ی ممنوعه نمی خوردند، الآن در قصرهای طلایی مان نشسته بودیم و از دست همه ی سنت های الهی از آزمایش و ابتلا گرفته تا قضا و قدر و امداد و ... راحت بودیم.
برخی دیگر می گفتند رنج و عذاب دنیایی کفاره ی گناهان خود ماست.
با استناد به مطلب اخیر، هر انسان گرفتاری ، بد و خطاکار است و انسان بی غم نیز لابد پاک و درستکار.
چنین شیوه ی نگرشی به رنج کاملاً متفاوت با نظر خدایی است که رنج را گوهر و امتیاز انسان معرفی کرده است. « ما انسان را در رنج آفریدیم.»
رنج، امتیاز انسان است، زیرا سختی ها روح انسان را صیقل می دهند و او را به کمال می رسانند. از این رو، رنج در تمام ادیان مورد توجه ویژه قرار گرفته است. با این وجود، تحمل هر رنجی، نیکو نیست؛ تحمل بعضی رنج ها واقعاً غیر ضروری است، خصوصاً سختی هایی که خود بر خویشتن روا داشته ایم. این طور که پیداست، بعضی چنان به درد و رنج خو گرفته اند، که مدام در پی عذاب می دوند، برخلاف دسته ای دیگر که از رنج می گریزند.
انواع رنج ها
رنج ها به دو دسته ی اجتناب ناپذیر و غیر ضروری تقسیم می شوند. عمده ی رنج هایی که در زندگی با آنها رو به رو می شویم، عبارتند از:
1- رنج های جسمی ، مانند دردهای جسمی، سرما و گرما، گرسنگی و تشنگی
2- رنج های عاطفی، مانند بی مهری، دوری، شنیدن سخنان ناپسند
3- رنج های روحی، مانند نابرابری، مورد ستم واقع شدن
4- رنج بی وطنی، مانند از دست دادن ریشه، خانواده
5- نگرانی های مالی، مانند تنگدستی
6- رنج از موقعیت اجتماعی، مانند از دست دادن احترام، اعتبار، شغل یا جایگاه
7- رنج از بی نتیجگی، مانند وقتی که مجسمه ای را می سازیم و آن می افتد و ظاهراً همه ی زحمات مان برباد می رود.
8- رنج از اشتباهات و ناکارآمدی، مانند به نتیجه نرسیدن برنامه ها، نارضایتی همسر، فرزندان و اعضای خانواده.
9- رنج از دست دادن چیزی، مانند گم شدن شی مورد علاقه مان.
10- ناراحتی از عذاب دیگران، مانند دلسوزی و همدردی
11-رنج معنوی، احساس جدایی از خداوند که به عقیده ی بسیاری ریشه ی همه ی رنج های دیگر است.
شیوه ی رویارویی با رنج ها
مزه ی رنج ، تلخ و ناخوشایند است. شاید به همین خاطر است که وقتی حضور رنج را حس می کنیم، یک پا داریم، یک پا هم قرض می کنیم و فرار را به قرار ترجیح می دهیم. درست است مزه ی تلخ را دوست نداریم، از درد حاصل از رنج می ترسیم و مجبور می شویم یک رنج را بارها و بارها تجربه کنیم، زیرا تا زمانی که با حریف رو در رو نشد، نمی توان شکستش داد.
برعکس هنگامی که با رنج رو به رو شویم، می توانیم راز و رمزش را کشف کنیم- چون در پس ظاهر هر رنج حقیقتی پنهان وجود دارد-با کشف کلید می توان از دل رنج گذشت و برای همیشه از دست رنج رها شد.
پس بهتر است از راحت طلبی دست برداریم، مزه ی تلخ رنج را بچشیم، تا رنج ما را رها کند.
مزایای رنج
آیا زندگی ارزش این همه سختی را دارد؟
« ما انسان را در رنج آفریدیم.»
فیروزه، همکلاسی ما، دختر فوق العاده ای بود: خوش سر و زبان، پر انرژی، روشنفکر و اهل مطالعه. کلاس از حضورش مغرور بود و همکلاسی ها صادقانه دوستش داشتند. الگوی فیروزه، برادر بزرگش بود که فرانسه تحصیل می کرد.
اواسط سال تحصیلی بود؛ در حیاط نشسته بودیم که فیروزه آمد. هاج و واج ماندیم که چه شده است، نخستین باری بود که فیروزه را این چنین می دیدیم؛ دختر شادی که گنج لبخند لحظه ای از لبانش محو نمی شد، اینک با چشمانی قرمز و متورم و قیافه ای زار و پریشان مقابل ما ایستاده بود. خیلی زود، کل کلاس دورش حلقه زدند و دلیل ناراحتیش را پرسیدند.
فیروزه گفت:« برادرم--» و زد زیر گریه. شست مان خبردار شد که برای برادرش اتفاق بدی افتاده است؛ مدتی به دلداری فیروزه سپری شد؛ وقتی که حالش کمی بهتر شد، گفت چند روزی است که برادرش با خانه تماس نگرفته است و خانواده می ترسند خدایی نکرده بلایی سرش آمده باشد.
اگر هر وقت دیگری بود می گفتیم زیادی شلوغش کرده، اما آن روزها وضعیت عادی نبود، جرقه های اسلام ستیزی دامن فرانسه را گرفته بود، به همین خاطر بسیار نگران شدیم. یکی از بچه های کلاس که حسابی شوکه شده بود، پرسید:« فایده ی این زندگی چیه؟ اگر قرار است این قدر زود بمیریم چرا تا صبح بیدار بمانیم و درس بخوانیم؟ چرا این همه سختی را تحمل کنیم؟ آخرش که می میریم.» پاسخ روشنی نداشتم، تلاش کردم با بلغور کردن آموخته های کتاب دینی یک کم آرامش کنم، « ببین، خدا انسان را در رنج آفرید ...» حرف هایی که از ته قلب باورشان نداشتم و تردیدهای زیادی راجع به آن ها داشتم.
فردا ظهر باخبر شدیم که برادر فیروزه صحیح و سالم است و هیچ اتفاق ناگواری برایش نیفتاده است، جز این که چند روزی به تلفن دسترسی نداشته است. آن وقت ها، مثل الآن نبود که هر کسی چند تا تلفن همراه داشته باشد، تلفن همراه محصول نوبرانه بود و فقط دست مایه دارها.
خلاصه، نگرانی فیروزه برطرف شد، ولی شک های من نه، پرسش دوستم در ذهنم جا گرفت و برای یافتن پاسخ مرا به دنبال خودش کشید:
بعضی ها می گفتند ما تاوان اشتباهات آدم و حوا را پس می دهیم، اگر آن بندگان خدا وسوسه نمی شدند و از میوه ی ممنوعه نمی خوردند، الآن در قصرهای طلایی مان نشسته بودیم و از دست همه ی سنت های الهی از آزمایش و ابتلا گرفته تا قضا و قدر و امداد و ... راحت بودیم.
برخی دیگر می گفتند رنج و عذاب دنیایی کفاره ی گناهان خود ماست.
با استناد به مطلب اخیر، هر انسان گرفتاری ، بد و خطاکار است و انسان بی غم نیز لابد پاک و درستکار.
چنین شیوه ی نگرشی به رنج کاملاً متفاوت با نظر خدایی است که رنج را گوهر و امتیاز انسان معرفی کرده است. « ما انسان را در رنج آفریدیم.»
رنج، امتیاز انسان است، زیرا سختی ها روح انسان را صیقل می دهند و او را به کمال می رسانند. از این رو، رنج در تمام ادیان مورد توجه ویژه قرار گرفته است. با این وجود، تحمل هر رنجی، نیکو نیست؛ تحمل بعضی رنج ها واقعاً غیر ضروری است، خصوصاً سختی هایی که خود بر خویشتن روا داشته ایم. این طور که پیداست، بعضی چنان به درد و رنج خو گرفته اند، که مدام در پی عذاب می دوند، برخلاف دسته ای دیگر که از رنج می گریزند.
انواع رنج ها
رنج ها به دو دسته ی اجتناب ناپذیر و غیر ضروری تقسیم می شوند. عمده ی رنج هایی که در زندگی با آنها رو به رو می شویم، عبارتند از:
1- رنج های جسمی ، مانند دردهای جسمی، سرما و گرما، گرسنگی و تشنگی
2- رنج های عاطفی، مانند بی مهری، دوری، شنیدن سخنان ناپسند
3- رنج های روحی، مانند نابرابری، مورد ستم واقع شدن
4- رنج بی وطنی، مانند از دست دادن ریشه، خانواده
5- نگرانی های مالی، مانند تنگدستی
6- رنج از موقعیت اجتماعی، مانند از دست دادن احترام، اعتبار، شغل یا جایگاه
7- رنج از بی نتیجگی، مانند وقتی که مجسمه ای را می سازیم و آن می افتد و ظاهراً همه ی زحمات مان برباد می رود.
8- رنج از اشتباهات و ناکارآمدی، مانند به نتیجه نرسیدن برنامه ها، نارضایتی همسر، فرزندان و اعضای خانواده.
9- رنج از دست دادن چیزی، مانند گم شدن شی مورد علاقه مان.
10- ناراحتی از عذاب دیگران، مانند دلسوزی و همدردی
11-رنج معنوی، احساس جدایی از خداوند که به عقیده ی بسیاری ریشه ی همه ی رنج های دیگر است.
شیوه ی رویارویی با رنج ها
مزه ی رنج ، تلخ و ناخوشایند است. شاید به همین خاطر است که وقتی حضور رنج را حس می کنیم، یک پا داریم، یک پا هم قرض می کنیم و فرار را به قرار ترجیح می دهیم. درست است مزه ی تلخ را دوست نداریم، از درد حاصل از رنج می ترسیم و مجبور می شویم یک رنج را بارها و بارها تجربه کنیم، زیرا تا زمانی که با حریف رو در رو نشد، نمی توان شکستش داد.
برعکس هنگامی که با رنج رو به رو شویم، می توانیم راز و رمزش را کشف کنیم- چون در پس ظاهر هر رنج حقیقتی پنهان وجود دارد-با کشف کلید می توان از دل رنج گذشت و برای همیشه از دست رنج رها شد.
پس بهتر است از راحت طلبی دست برداریم، مزه ی تلخ رنج را بچشیم، تا رنج ما را رها کند.
مزایای رنج
« در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غــــــــم مخور »
تحمل سختی ها گاهی برای خود ما سودمند است ،گاهی برای همنوعان مان و زمانی برای هر دو. دانش آموزی که قید خواب شیرین را می زند و تا صبح درس می خواند، سعادت آینده ی خودش را تضمین می کند؛ سربازی که در جنگ کشته می شود تا از آب و خاک کشورش دفاع کند، مرگ را به آسایش هم میهنانش ترجیح می دهد؛ کارگری که با دستمزد کم در یک کارخانه از بام تا شام عرق می ریزد، با تلاش و غیرتش نه تنها چرخ های زندگی خانواده اش ، بلکه چرخ های صنعتی کشورش را نیز می گرداند.
در دل هر سختی، رسالتی نهفته است که دوست دارد کشف بشود، پس تا زمانی که رسالت کشف نشود از سختی رها نمی شویم. سختی های سودمند اغلب نتایج زیر را به همراه دارند:
_ غالباً سبب تغییر و تحول می شوند.
_اولویت های ما را از نو مشخص می کنند و ما را نکته بین تر و سنجیده تر می کنند.
_ما را انعطاف پذیرتر می کنند.
_با آگاهی از این نکته که هر ستیزی با هستی درد و رنج را بیشتر می کنند، ما را به آشتی با جهان ترغیب می کنند.
_آگاه تر می شویم و به معنای اصلی زندگی توجه می کنیم.
_ما را بر آن می دارند که به درون برویم و فضای درونی که درد و رنجی در آن وجود ندارد را کشف کنیم.
_درد و رنج به ما امکان می دهد بیندیشیم، پرده های ظاهری را کنار بزنیم، حقیقت را کشف کنیم و رهایی را تجربه کنیم. بله ، رهایی ، محصول نهایی رنج سودمند است.
رنج های بی فایده
رنجی که ما را عصبانی و سرخورده می کند و نمی توانیم چیزی از آن بیاموزیم، رنجی بی فایده است. چنین رنجی چنان ما را در خودش غوطه ور می کند که رهایی از آن ناممکن به نظر می رسد. پایان این جاده، هرگز رهایی و آرامش خاطر نیست.
رنج های بیهوده، اکثراً به سبب اعتقادات نادرست یا وضعیت روحی ما ایجاد می شوند و مانع پیشرفت ما به مدارج عالی تر می شوند. یگانه راه رهایی از این رنج ها، کنار گذاشتن آنهاست.
مثال: کشیشی که با خودش عهد بسته است تا پایان عمر با فقر زندگی کند، اما حسرت یک زندگی مرفه را می خورد، باید به این نکته توجه کند که برای رسیدن به خدا راه های بیشماری وجود دارد، ساده زیستی یکی از راه هاست و تنها راه نیست، سپس رنج فقر را رها کند.
روش هایی برای رویارویی با رنج
آدم های نازک نارنجی با کوچکترین مشکلی آرامش خاطرشان را از دست می دهند و شروع می کنند به گله گذاری و شکایت. شاید به این روش عادت کرده باشیم، اما راستی راستی راه حل کارآمدی نیست، به گله و شکایت معتاد می شویم و روز به روز عصبی تر و بد اخلاق تر می شویم. بیاید این طوری رفتار کنیم: هر وقت رنج در زد و خواستیم غر بزنیم، بگوییم :« نه، نه ، این طوری نمی شود، ما این طوری عمل نمی کنیم.» بعد یک نفس عمیق می کشیم و یکی از روش های پیشنهادی زیر را امتحان می کنیم:
۱-دلداری را با گوش کردن به موسیقی که ما را می سازد به دست می آوریم.
۲-به قلب رنج می رویم. همواره در دل رنج و درد فضایی سرشار از آرامش وجود دارد، این فضا به ما می گوید که چقدر در حاشیه هستم و چقدر از مرکز دور شده ایم. بهتر است، درد و رنج را آموزگار خویش قرار دهیم و با او مثل یک دوست صمیمی رفتار کنیم.
۳- ابرهای ناراحتی را با درخشش لبخند کنار بزنیم. به لحظاتی بیندیشیم که غمگین بودیم و دوستی با لبخند زیبایش، شادی را به قلب ما برگرداند. پس از یادآوری، لبخند را به خانه ی رنج بفرستیم.
۴- خدا را به یاری بطلبیم. یاد خدا آرام بخش دلهاست.
۵- درد و رنج را عمیقاً حس کنید، به این تجربه آری بگویید:« قبول» تو را می پذیرم.
مشکلات، این شکلات های تلخ گرانبها
مشکلات شکلات های تلخ زندگی هستند؛گرچه طعم دلپذیری ندارند ،هر آدم دانایی می داند که به دلیل درصد کاکائوی بالاتر از شکلات های شیرین ارزشمندترند. نه پدید آوردن درد و رنج و نه فرار از درد به وجود آمده، فایده ای ندارد. هنگامی که درد و رنج را بپذیریم، معجزه را به چشم خواهیم دید. رنج همان جاست، بی آن که کاری انجام دهیم، خودش تغییر خواهد کرد. همواره، همراه رنج چیز دیگری است که نامرئی است، وقتی رنج را می پذیریم به دیگری مجال بروز می دهیم، وقتی دیگری همچون گیاهی جوانه زند و رشد کرد، همان وقت وارد مرحله بهبود می شویم و معجزه را می بینیم، می دانیم چیزی تغییر کرده است، با این که ما کار خاصی جز پذیرش رنج انجام نداده ایم.
درست است که بودا گفته :« دنیا از درد و رنج تشکیل شده است.»، ولی موضوعات به خودی خود رنج آور نیستند، وابستگی به آن هاست که آن را رنج آور می کند. آن چه درباره ی درد و رنج باید رها شود، وابستگی به درد و رنج و یا فرار کردن از آن است. « رنج یافتن راهی برای فرا رفتن از تجربه و دریافت حسی است.»
« خدایا! هر چه می خواهی بر من نازل کن
چه رنج باشد و چه عشق،
هر دوی آن ها را به جان می پذیرم،
که از تو بر من آمده است.
چه شادی باشد و چه عذاب،
زیاده بر من نفرست!
که فروتنی و افتادگی در میان است.
ادوارد موریکه»
زندگی در اینجا و اکنون: پروفسور کورت تپرواین
M.T
زندگی در اینجا و اکنون: پروفسور کورت تپرواین
M.T
0 comments:
Post a Comment