«ای بیخبر بکوش که صاحبخبر شوی
گر راهرو نباشــــــــــی کی راهبر شوی»
پارمیس جان سلام، سال 2017 مبارک
این نخستین نامه سال 2017 است. عنوان اولین نامه انتظار را بالا میبرد، توقع داری نامهای پر خبر منتشر کنی تا خواننده را به وجد بیاوری. امـــــا، اما گاهی این امر ممکن نمیشود ـــامان از این اماها!ـــبخصوص اگر احساس کنی خیلی بیخبری. و الآن درست چنین احساسی را دارم، احساس بیخبری و از تهی سرشار بودن. نه که فکر کنی خبری نبودها، اتفاقاً هفتهی پر خبری بود.
بنابراین تو را با انبوه اخبار رسانههای گروهی تنها میگذارم و امیدوارم هفتهی بعد دست پر برگردم و صاحبخبر باشم.
تا صاحبخبری، بدرود
M.T
☺
☺
پن: ۱-خدا کند که سال جدید در مسیر صاحبخبری قدم بردارم :) ۲- هوای تهران مایهی آبروریزی است. آره، خیلی خشک است و از برف و باران هیچ خبری نیست. طفلک، بچههای این دوره، هیچ خاطرهای از آدمبرفی و برفبازی ندارند. خوشحالم که در سالهای پر برف تهران به دنیا آمدم:) ۳-دعوای اصولگراها و اصلاحطلبها تمامی ندارد، شورش را درآوردند :( ۴ـ یک دوستی اعتراض کرده چرا خبرهات اینقدر رمانتیکه؟ خبر با شعر این دیگه چه مدلشه و... خب، فکر کنم این اعتراض خیلی دیر به دستم رسید، آخر چهار سال هست ما به این شیوه کار میکنیم. این نامهی دوستانهاست اگر قرار باشد روزنامهای بنویسیم که دیگر معنای خودش را از دست میدهد. در ضمن، سبک جدیدی هم نیست، سنت پیشینیان را ادامه میدهیم اگر اشتباه نکنم قائممقام و مولانا هم نامهاشان با شعر همراه بود. البته، آنها اهل ذوق بودند خودشون شعر میسرودند، و من که از ذوق بیبهرهام نامهام را با شعر دیگران زینت میبخشم. ۵-کل هفته دربارهی برنامههای سال نو فکر میکردم، تو چطور؟ ۶-تعطیلات تمام شد، دیگر وقتشه جدیتر کار کنم :)، گر در سرت هوای وصالست حافظا/ باید که خاک درگه اهل هنر شوی.
0 comments:
Post a Comment