This blog is about books, eBooks , my memories .

Friday, January 27, 2017

ترانه‌ی غم‌انگیز پناهندگان



پارمیس جان، سلام
روز دلپذیری است، آسمان پر از تکرار طراوته؛ یکریز دارد می‌بارد. این روزها که دل زمین کباب شده، آسمان هم دلش آتیش گرفته. آسمان با‌معرفته، آسمان، همدردی را خوب بلد است، دارد با رشته‌های نازک بارانش خودش را به زمین وصل می‌کند تا زمین بداند که تنها نیست و کمتر غصه بخورد.
چقدر این روزها غصه خوردیم و آه‌های بلند عمیق کشیدیم! چقدر عکس و فیلم و پیام تسلیت رد و بدل شد! چقدر اظهارات ضد و نقیض شنیدیم! چقدر احساس ترس و تنهایی کردیم! چقدر احساس همدلی و همبستگی کردیم!
نه روز از مصیبت پلاسکو گذشته است، پیکر همه‌ی شهدای آتش‌نشان را از زیر آوار در‌آوردند و می‌گویند امروز آخرین روز آواربرداری است؛ یعنی، از فردا باید بگردیم دنبال مقصر. و احتمالاً سوال کی‌ بود کی‌ بود و جواب من نبودم من نبودم را شاهد خواهم بود.
شما را که نمی‌دانم، اما خودم از روز اول تکلیفم را با این ماجرا روشن کردم: سکوت!

البته، حقیقتش حادثه‌ی پلاسکو خونم را به جوش آورد و ذهنم نتوانست بسیاری از دیده‌ها و شنیده‌ها را هضم کند. همزمانی‌ها هم شکـــهایـم را بیشتر کردند. اما، شاید، لابد، در شرایط حاضر درمان و چاره‌ای بهتر از سکوت نیست.
من خودم را در حادثه‌ی پلاسکو مقصر می‌دانم، شما را نمی‌دانم. ولی من مقصرم. و امیدوارم دیگران هم کمی احساس تقصیر کنند و هیچ جریانی: اصول‌گرا، اصلاح‌طلب یا دشمنان داخلی و خارجی سعی نکند از این ماجرا بهره‌برداری جناحی و سیاسی کند.

بدبین نیستم، اتفاقاتی که در روزهای اخیر افتاد بیانگر این بود که نگاه بعضی دوستان عزیز به این حادثه بیشتر یک نگاه تبلیغاتی بود: صدا و سیما تقریباً بیست و چهار ساعته عملیات نجات را پوشش داده بود، و مردم هم که پای تلویزیون بودند. بگذریم، گفتم که سکوت مرهم خوبی در روزهای سخت است. ادامه‌ی خبرها:

شاید تنها خبر خوبی که این هفته خواندم، خبر معافیت مالیاتی اشخاص کم درآمد بود. طبق مصوبه‌ی مجلس اقشار با درآمد ماهیانه‌ی زیر دو میلیون تومان از پرداخت مالیات معاف خواهند شد.
البته بخشودگی مالیاتی کاسبان مجتمع پلاسکو هم از اقدامات خوب دولت بود. ضمن اینکه قرار شد تأمین اجتماعی حسابی هوای مالباختگان و کارباختگان برج پلاسکو را داشته باشد.
شهرداری هم قول داده است به وضع ساختمان‌های ناامن نظارت بیشتری داشته باشد و فارغ از دغدغه‌ی بیکاری کارگران ساختمان‌های ناامن، مسئولیتش را انجام دهدــدر صورت لزوم این ساختمان‌های ناامن را پلمپ کندـــ در‌ضمن، تجهیزات سازمان آتش‌نشانی را هم به روز نگه دارد.

مردم هم قول دادند، اگر زبانم لال، حادثه‌ی مشابهی رخ داد. به جای تجمع در محل و تهیه‌ی سلفی، غمخوار داغدیدگان حادثه شوند و باری از روی دوش‌شان بردارند. اگر کارفرما هستند، چند تا از کارگرها را استخدام کنند. اگر کاسب هستند برای کسبه‌ی مال‌باخته، جشن گل‌ریزان بگیرند. هنوز از سالگرد آقا تختی زیاد نگذشته است. راستی چند نفر مثل تختی عمل کردند؟ ــمنظورم خودم هم هست.ـــ

آن‌سر دنیا هم اگرچه برجی فرو نریخت، اما ظاهراً قرار است برج انسانیت کاملاً فرو بریزد. رئیس‌جمهور ترامپ هنوز سر کار نیامده، بنای ناسازگاری با مهاجران گذاشته ــبه‌خصوص مسلمانان ـــ و می‌خواهد بین آمریکا و مکزیک یک دیوار بلند بسازد.
مردم ایالات متحده معترضند و می‌پرسند: یعنی چی؟ اما من خنده‌ام می‌گیرد. خب، از یک برج‌ساز چه توقعی می‌شود داشت؟ اگر رئیس‌جمهور ترامپ پل می‌ساخت، واقعاً تعجب می‌کردم. زیرا تخصص آقای ترامپ برج‌سازی‌ است ـــآن هم برج‌های بلند مرتبه ـــ بنابراین اگر ارتفاع دیوار مکزیک و آمریکا در کتاب رکوردهای گینس ثبت نشود، بیشتر تعجب می‌کنم.
به‌هرحال، اعتراف می‌کنم برای مردم آمریکا و انتخابشان بسیار متأسفم، برای رئیس‌جمهور ترامپ بیشتر. مهاجران: دزد نیستند، کلاهبردار و قاچاقچی نیستند، خلافکار نیستند. مهاجران مردم زحمت‌کشی هستند که معمولاً سخت‌ترین کارها را با پایین‌ترین دستمزد انجام می‌دهند و به جامعه‌ی آمریکا خدمت می‌کنند.
 رئیس‌جمهور ترامپ بهتر است یک فرهنگ‌لغت جدیدتری بخرد، یا کمی در خیابانهای آمریکا قدم بزند و از حال و روز مردم آمریکا و مهاجران مطلع شود. شاید نگرشش به کلی دگرگون شود و تعریفش از مهاجر عوض شودـــ فکر نکنید نگرش آقای ترامپ به مهاجر و مهاجرت برایم عجیبه، یا اولین باریه که می‌شنوم، تو همین مملکت خودمان بسیاری از مردم همین نظر را نسبت به مهاجران افغانی داشتندـــ
تنها موضوعی که هم شگفت‌انگیزه و هم خنده‌دار، خانواده‌ی رئیس‌جمهور ترامپ است. تازه کاشف به عمل آمده که همسر آقای ترامپ مهاجر است. خوش‌ به‌حال اروپایی‌ها، آنها مهاجر محسوب نمی‌شوند!ـــالبته که باید این‌طور باشد، چون اگر قرار باشد مهاجران اروپایی را از ایالات متحده اخراج کنیم، فقط سرخ‌پوست‌ها باقی‌ می‌مانند. تازه باید یک انتخابات برگزار کنند و یک رئیس‌جمهور هم انتخاب کنندــــنگرش خشن کشورهایی مثل آمریکا، کانادا و استرالیا  که بنای جامعه‌شان را مهاجرت ساخته، نسبت به مقوله‌ی مهاجرت همیشه برایم جالب بوده است.ــــ

محرومیت استقلال: این استقلال شده خاری در قلب من. هر روز یک خبر وحشتناک درباره‌اش می‌خوانم. آخر این انصاف است، استقلال به خاطر صاف نکردن بدهی‌های گذشته نتواند از بازیکنان جدیدش استفاده کند؟ نه، واقعاً انصاف نیست! به خصوص، که فقط چند روز تا مسابقه‌ی حساسش در جام باشگاه‌های آسیا باقی مانده است. یکی به داد استقلال برسد.

اسکار: فیلم فروشنده ساخته‌ی آقای اصغر فرهادی نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شد. یک خبر خوش دیگر. البته، این خبر حواشی زیادی داشت. مهمترین حاشیه، انصراف خانم ترانه علی‌دوستی از حضور در مراسم اسکار بود. خانم علی‌دوستی در واکنش به سخنان نژادپرستانه‌ی رئیس‌جمهور ترامپ این تصمیم را اتخاذ کرده است. ایشان در صفحه‌ی توییترشان نوشتند: «ممنوعیت صدور ویزا برای ایرانیان نژاد‌پرستانه است، چه این ممنوعیت رویدادهای فرهنگی را شامل شود یا نشود، من به نشانه‌ اعتراض در مراسم اسکار ۲۰۱۷ شرکت نخواهم کرد.»
گوگل، اپ مترجم‌گوگل را به روزرسانی کرد. در آپدیت جدید، اپ مترجم از ویژگی «ترجمه‌ی آنی ژاپنی» پشتیبانی می‌کند. با کمک این ویژگی کلمات یا علایم ژاپنی که از دوربین آیفون و آیپد دیده می‌شوند، در لحظه با معادل انگلیسی‌شان جایگزین می‌شوند. این اپ کمک خوبی برای خواندن منوی‌ رستوران‌ها و علایم خیابان‌ها و جاده‌ها است.
 
 (خدا کند رئیس‌جمهور ترامپ آیفون داشته باشدــمگر می‌شود نداشته باشدـــ الآن با اپ مترجم می‌شود این شعر را آنی برای رئیس‌جمهور آمریکا و رفقاش ترجمه کرد: زنده باد گوگل!)


«به سوی بندر شتافتم و کنار سکو ایستادم
ماهیان در آب می‌جستند. چه آزاد بودند!
فقط ده‌قدم فاصله بود، عزیز من، فقط ده قدم فاصله بود،

به جنگل پناه بردم،‌ مرغان بر درختها می‌خواندند
هرگز سیاستمدار نداشته‌اند که به هوای دل خویش می‌سراییدند
آخر آنها از نژاد بشر نیستند، عزیز من، آنها از نژاد بشر نیستند.
به خواب می‌دیدم آسمان‌خراشی هزار طبقه پیش رویم است
با هزاران روزن و هزاران در و پنجره
اما یکی هم از آن ما نبود، عزیز من، یکی هم از آن ما نبود.

در بیابانی درندشت زیر بارش سرد برف می‌گریختم
ده هزار سرباز از این سو بدان‌سو می‌شتافتند
در پی من و تو بودند، عزیز من، در پی من و تو بودند.»


 به امید پل‌های بیشتر
   M.T
                                                                                              





M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com