حادثه غیرمنتظره
«کارن فورد»
در آغاز قصد نداشت کارآفرین شود یا کسب و کاری راه بیندازد. او کارش را با
شغل معلمی آغاز کرد. خودش میگوید: «زمانی که دبیرستان را به پایان
رساندم، گزینههای اندکی پیش روی زنان بود. باید معلم یا پرستار میشدم. به
کالج معلمی رفتم و معلم ابتدایی شدم.»
او ده سال معلم کلاس دوم بود و به
خوبی از عهدهی این کار برمیآمد. اما در سال ۱۹۸۷شرایط برای او به شکل
غیرمنتظرهای تغییر کرد. فرزند دومش با یک نارسایی قلبی به دنیا آمد و باید
به مدت یک سال، هر چهار ساعت دارو مصرف میکرد. از آنجایی که داروها را
باید یکی از والدین به نوزاد میداد، او مجبور شد شغلش را کنار بگذارد و در
خانه بماند تا از پسرش مراقبت کند.
این
اتفاق خانوادهاش را از نظر مالی در تنگنا قرار داد و او بر آن شد که
راهحلی پیدا کند. به زودی تصمیم گرفت برای شرکت «مریکی» که فروشنده
لوازمآرایشی کار کند. به اینترتیب میتوانست با پنجاه هزار دلار درآمد
هفتگی این کار، حقوق از دسترفته دوران تدریسش را جبران کند. او قصد داشت
پس از بهبودی بیماری پسرش، شغل معلمی را از سر بگیرد.
موفقیت غیرمنتظره
کارن
پس از مدتی دریافت که نه تنها از کارکردن در مریکی لذت میبرد، بلکه در
این کار بسیار هم موفق است. او میگوید: «بیش از حد تصورم درآمد داشتم،
مدام الماس، اتومبیل و سفرهای تفریحی جایزه میگرفتم.» زندگی جدیدی به او
روی آورده بود و استعدادهایی را خود کشف میکرد که تا به حال آنها را به کار نگرفته
بود. بنابراین هرگز شغل معلمی را از سر نگرفت.
او با سختکوشی چند سال
آینده خود را صرف فروش محصولات، استخدام خانمهای همفکر با خود و ایجاد
سازمانی برای خود کرد.
در شرکت مریکی، هر زن یک فروشنده مستقل است. این
شرکت که با بیش از ۷۵۰۰۰۰ مشاور زیبایی کار میکند، با این شعار عمل
میکند: « کسب و کاری برای خودتان اما نه به تنهایی»
موفقیت کارن به
زودی او را بخشی از یک گروه اختصاصی کرد و به یکی از ۸۲۰۰ مدیر فروش مستقل
شرکت تبدیل شد. اما او موفقیت بیشتری میخواست زیرا باور داشت که میتواند
یک پله دیگر در مریکی ترقی کند و به بالاترین سطح ممکن برسد.
او میخواست
مدیر فروش بینالمللی شرکت شود. بنابراین به شکلی خستگیناپذیر پنج سال
دیگر را صرف رسیدن به هدفش کرد. افراد دیگری را استخدام کرد، دامنه کارش
را وسعت داد و ارقامی را که برای فروش تعیین میکرد، یکی پس از دیگری به دست
آورد. او میزان فروش سالانه ی خود را از رقم قابل توجه ۵۰۰،۰۰۰ دلار به
بیش از ۶۵۰،۰۰۰ دلار رساند و گمان می کرد تمام شرایط لازم برای ارتقاء را
دارد. اما هنگامی که بالاخره در سال ۱۹۹۵ تماسی که انتظارش را میکشید با
او گرفته شد، به او گفتند که به رده مدیران فروش بینالمللی منصوب نشده
است.
این خبر او را دلسرد کرد، اما پذیرش انتقادی که در پی این خبر، از او
به عمل آمد دشوارتر بود. به کارن گفته شد علت عدم ارتقاء او این بوده است
که عدهای را دور خود جمع کرده است که تنها در تلاش هستند آرزوها و اهداف
او را برآورده کنند، نه رهبرانی که بتوانند خودشان به موفقیت برسند و
دیگران را برای موفقیت بسیج کنند. این اولین شکست واقعی کارن بود و او را
به شدت ناراحت کرد.
تغییر عقیده
کارن
به حدی ناامید شد که میخواست از مریکی کناره بگیرد. او با جدیت پیشنهاد
کار با شرکت دیگری را که کارش تربیت رهبر بود بررسی میکرد، شغلی که با ۱۲
ساعت کار در ماه درآمد سالانهای شش رقمی در پی داشت. حتی چند بار خواست
استعفای خود را بنویسد، اما نتوانست. مدام به افراد سازمان خود و امیدها و
آرزوهای آنها فکر میکرد. او نمیخواست هدف خود را تغییر دهد، به همین
دلیل تصمیم گرفت خود را تغییر دهد.
کارن
میگوید: «تصممیم من برای ماندن در شرکت بسیار آگاهانه بود اما زمانی که
این تصمیم را گرفتم میدانستم که برای پیشرفت باید شیوه تفکرم را تغییر
دهم. اولین کسی که باید روی او کار میکردم و او را تغییر میدادم خودم
بودم.»
از آن جایی که میدانست با شیوهی تفکر گذشتهاش نمیتواند موفق
شود، برنامهی رشد شخصیش را به شدت آغاز کرد و با اشتیاق هر کتاب و نواری
را که در زمینهی رهبری یافت، خواند و گوش کرد. او تقریباً چند ماه سازمان
خود را فراموش کرد و جز کار روی خود و شیوهی تفکرش کار دیگری نکرد زیرا
قصد داشت یاد بگیرد چهطور رهبران را رهبری کند.
کارن
پس از بازگشت به کار، به ترسیم چشم انداز و انگیزش همکاران خود بسنده
نکرد، بلکه مهارتهای جدید فکری خود را نیز به کار گرفت و نگاه متفاوتی
نسبت به همه چیز پیدا کرد. استراتژیها و سیستمهایی را به وجود آورد تا به
همکارانش کمک کند مانند خود او رشد کنند و تصمیم گرفت در سطح فعلی کار
خود، به بهترین فروشنده تبدیل شود. این همان چیزی بود که او به سطح بعدی
ارتقاء میداد.
لئو
تولستوی گفته است: « همه در فکر تغییر جهان هستند، اما کسی به فکر تغییر
دادن خود نیست.» از آن جایی که کارن خود را کاملاً تغییر داد، کمکم افراد
مختلفی جذب او شدند، افرادی که میتوانستند مانند خودش فکر و دیگران را
رهبری کنند. او نیز آنها را به سطح جدیدی از موفقیت رساند.
در
اولین روز اکتبر ۱۹۹۸ او تماس دیگری از دفتر مرکزی مریکی دریافت کرد. این
بار به او اطلاع دادند، موفق به انجام کاری شده است که تنها ۱۷۰ نفر از
مشاوران مریکی در سراسر جهان موفق به انجام آن شدهاند. او به عنوان یکی
از مدیران فروش بین المللی منصوب شده بود و این امر تنها به دلیل تغییر
شیوه تفکرش اتفاق افتاد.
هنر اندیشیدن: جان سی. مکسول
مترجم: مهندس معین خانلری
«نمیتوان مانع اندیشیدن اشخاص شد،
اما میتوان آنها را به اندیشیدن ترغیب نمود.» فرانک ای. دش
تغییری کوچک ← پیشرفتی بزرگ
0 comments:
Post a Comment