یک
روز اکبر از ناوراتناس پرسید: «در شهر آگرا چند کلاغ وجود دارد؟ بدست
آوردن فوری این اطلاعات خیلی مهم است. شما باید جواب صحیح را به من بدهید، و
گرنه دچار مشکلات جدی خواهید شد، به شما اخطار میکنم.»
ناوراتناس
ترسیده بود. هیچکس تعداد کلاغهای شهر را نمیدانست. در وضع بدی قرار
گرفته بود. اگر پاسخ صحیح را به پادشاه نمیداد، تنبیه میشد و اگر تعداد
را هم نادرست اعلام میکرد، با زهم تنبیه میشد.
بیربال آرام نشسته بود. بعد از مدتی گفت: «اعلیحضرتا! دقیقاً ده هزار و ششصد و شصت و پنج کلاغ در کل شهر آگرا وجود دارد.»
امپراتور پرسید: «مطمئنی؟ دستور خواهیم داد کلاغها را بشمارند تا مطمئن شویم تعدادی که اعلام کردهای درست است یا نه.»
بیربال
گفت: «با کمال میل اعلیحضرت؛ اما مطمئن نیستم تمام کلاغهایی که اکنون در
آگرا هستند تا پایان شمارش در شهر بمانند. ممکن است که بسیاری از آنها برای
دیدن بستگانشان به دهلی بروند. در این صورت تعداد آنها کمتر از تعدادی است
که بنده به شما اعلام کردم. امکان دارد که بسیاری از دوستان و بستگان این
کلاغها برای دیدارشان به آگرا بیایند، در این صورت تعداد آنها بیشتر
خواهد شد. اما میتوانم در این لحظه با اطمینان بگویم که تعداد کلاغهای
آگرا دههزار و ششصد و شصت و پنج تاست.»
شاه لبخندی زد و گفت: «بیربال، تو شگفتآوری!»
بسیاری اوقات، میتوانیم با ایستادگی و استفاده از مفهوم تقریبی بر میزان خوشحالی افزوده و از استرس و فشار روانی بکاهیم.
این
کار خردمندی نامیده میشود. ترکیب خرد و دانش با هم بصیرت است و وقتی با
صبر همراه شود راه سادهای است برای خوشحال بودن و رهایی از فشار عصبی و
استرس.
همیشه یک برنده باشید: پرومود باترا، ویجی باترا
0 comments:
Post a Comment