__________________________________________________________
ظهر امروز ، طبق عادت معمول با ذوق و شوق به وبلاگ سر زدی ، و انتظار داشتی که مقاله ی جدید ان. ال. پی را بخوانی ، تا هوش اجتماعیت را بالاتر ببری ؛ اما هیچ خبری از مقاله ای جدید نبود، چند لحظه مات و مبهوت به صفحه نمایش خیره شدی ، با عصبانیت زیر لب به نویسنده بد و بیراه گفتی ، تا این که بالاخره به خودت آمدی ، صفحه را بستی و به سراغ کارهایت رفتی
درست مثل وقتی که خسته و بی رمق روی پله برقی می ایستیم ، و انتظار داریم حرکت کند و ما را بالا ببرد ، اما ظاهراً پله امروز اعتصاب کرده ، نه پایین می رود و نه بالا می آید؛ چند دقیقه درمانده روی پله می ایستیم ، نگاهمان از رهگذران که با پوزخند از کنارمان رد می شوند ، به پله ی ساکتِ لجباز می لغزد ، شاید حتی پایمان هم بلرزد ، اما تصمیم می گیریم ، بیش از این خود را مضحکه ی دیگران نکنیم ، گام اول را بر می داریم ، چند پله که بالا رفتیم ، به خودمان می آییم ، و با جریان زندگی هماهنگ می شویم
چرا این اتفاق می افتد ؟ زیرا ذهن ما عاشق امور سازمان یافته و منظم است ، تمایل دارد در اطرافمان به دنبال نظم و ترتیب ، هارمونی و ارتباط بگردد ، و حتی امور به ظاهر بی ربط را به گونه ای با هم مرتبط می کند
یک ، دو ، سه ، پنج و هنگامی که این ترتیب به هم می ریزد ، برای لحظاتی کوتاه مستأصل می شود ، و به اصطلاح هنگ می کند
خب ، این موضوع چه ربطی به موضوع بحثمان ، یعنی تشویق دیگران به صحبت دارد ؟ روانشناسان ان. ال. پی معتقدند که می توان از یأس و درماندگی برآورده نشدن انتظار در برخورد با دیگران استفاده کرد
روش اول: استفاده از اهرم درماندگی
در حقیقت درماندگی اهرم تشویق دیگران به گفتگوست : اتوبوس از یک پیچ دیگر می گذرد ، نگاهم از کوههای پر برف به چهره ی مسافر کنار دستی ، کتاب به دست می لغزد ، آن قدر غرق مطالعه است ، که به نظر نمی رسد تمایلی به گفتگو داشته باشد ،با خودم می گویم : " چرا اهرم گفتگو را امتحان نکنم ؟ "
می پرسم : " اسم شما چیه؟ چند سالتونه ؟ اهل کدوم شهر هستید ؟ متأهلید یا مجرد ؟ تنها سفر می کنید ؟ بچه دارید ؟" یک لحظه مکث می کنم ، تا طرف دهانش را باز می کند که حرفی بزند ، دوباره باران سؤالاتم را بر سرش می بارم ، سکوت می کنم ، اما فقط چند ثانیه تا کنار دستیم نتواند به سؤالاتم جواب بدهد ، به سراغ مجموعه سؤالات بعدی می روم
بنده ی خدا هاج و واج به من نگاه می کند ، یک کمی عصبی شده ، بالاخره طاقتش تمام می شود و فریاد می زند : " می شه بس کنید و بگذارید من هم کمی صحبت کنم ..."
با این روش جالب و مؤثر می توانیم ساکت ترین اشخاص را هم به صحبت کردن راغب کنیم . میلتون اریکسون این روش را " ایجاد انتظار " نامید ، بندلر و گریندر هم اصطلاح " روی هم انباشتن " را برای این شیوه به کار می برند
روش دوم : ترکیب درماندگی و پیشنهاد تلویحی
روش دیگری هم برای ترغیب اشخاص به گفتگو وجود دارد که مشابه روش اول است ، یعنی به مخاطب اجازه ی صحبت کردن نمی دهیم و همزمان با پیشنهادهای تلویحی آنها را به صحبت تشویق می کنیم . قبلاً درباره ی قدرت فوق العاده ی پیشنهادهای تلویحی نوشته بودم
پیشنهاد تلویحی یک پیشنهاد پنهان است ، که همه ی ما در زندگی روزمره فراوان از آن استفاده می کنیم، درست یا نادرست
به عنوان مثال : هنگامی که به دخترتان می گویید : صد بار گفتم در خیابان ندو ، شاید ماشین بهت بزنه
نیت تان خوب است ، به فکر سلامتی دخترتان هست ، اما پیشنهاد تلویحی تان می گوید : در خیابان بدو و
ما همین روش را برای تشویق دیگران به گفتگو به کار می بریم : دوستمان نمی خواهد از مشکلاتش برایمان بگوید ، به او می گوییم : " لازم نیست آن چه را دوست نداری ، به من بگویی . فقط مطلبی را که باهاش راحتی ، به من بگو ، مسائلی رو به من بگو ، تا تو رو بیشتر درک کنم ."
سه بار به طور غیر مستقیم به او دستور دادیم : " به من بگو " ، اما همزمان مخاطب را آزاد گذاشتیم تا به شیوه ی دلخواهش رفتار کند . به نظرتان این روش غیر اخلاقی است ؟ اما خودتان هر روز هزاران بار از این شیوه استفاده می کنید
معجزه ی ارتباط و ان . ال. پی : جری ریچارد سون
M.T
M.T
0 comments:
Post a Comment