«ضربه به ضربه، قدم به قدم،
ای مسافر راهی وجود ندارد،
راه با راه رفتن ساخته میشود
پارمیس جان سلام،
امیدوارم که حالت خوب باشد، خوبِ خوب. منم خوبم، در این دو سه هفتهای که برایت ننوشتم اتفاقات زیادی به وقوع پیوسته است، از جالبترینهایش برایت مینویسم:
تیم جوان استقلال خوزستان کولاک کرد و قهرمان لیگ شد. این دستاورد بزرگ را به همهی خوزستانیهای عزیز تبریک میگویم و امیدوارم جام آسیا را هم به خانه ببرند.
جشن نیمهی شعبان با شکوه هرچه تمامتر برگزار گردید- البته به نظر من شکوهش سالهای دور بیشتر بود، ولی خوب کاچی به از هیچی:)
نمایشگاه گوگل I/O هم به خوبی و خوشی به پایان رسید، درست مثل سال قبل مدیر عامل گوگل میخندید و از اندروید سخن میگفت، راستش نمیخواهم اصلاً وارد جزییات شوم، آن طور که به نظر میرسید کنفرانس امسال نتوانست توقعات شرکتکنندگان را برآورده کند، خیلیها نومید شدند، بعضیها نیز از خدمات ارائه شده راضی نبودند، شما چطور؟ دیجیکالا هم یک نظرسنجی دربارهی این کنفرانس گذاشته است اگر مایلید سری به دیجیکالا بزنید و نظرتان را دربارهی جالبترین بخش گوگل I/O امسال ثبت کنید. خودم نظرم را ثبت نکردم چون هیچیک از گزینههای ارائه شده چشمانم را گرد نکرد:( -احتمالاً آن بخشی که نظرم را بسیار جلب کرد تغییرات بزرگی در آیندهی دنیا به وجود خواهد آورد- به طور کلی من درباره ی این کنفرانس خوشبینم، اما در مورد خدمات ارائه شده با شرکت کنندگان هم عقیده هستم و چشم به راه خدمات عالیتر سال بعد هستم. امیدوارم سال بعد آقای ساندار پیچای گوگل I/O را در یک ولووی خودران برگزار کند:)
سینمای ایران هم رو سفید شد؛ فیلم فروشنده از جشنوارهی فیلم کن دو تا نخل طلایی آورد، یک نخل نصیب شهاب حسینی، بهترین بازیگر مرد، شد و دیگری قسمت اصغر فرهادی، فیلمنامهنویس فروشنده، شد. این دستاورد طلایی را هم به عوامل سازندهی فیلم فروشنده، جامعهی تلاشگر سینمای ایران و به ویژه به هموطنان عزیز در اقصی نقاط گیتی تبریک میگویم، تا باشد از این نخلهای طلایی و خبرهای شیرین سینمایی.
پایان اخبار
سپاس ویژه
اگر شما به پشت سرتان نگاهی بیندازید،
تمام چیزی که خواهی دید، علامتهایی از
افرادی هستند که روزی پاهایشان این راه را درنوردیده است
ای مسافر، راهی وجود ندارد،
راه با راه رفتن ساخته می شود
راه با راه رفتن ساخته می شود
آنتونیو ماچادو »
درست است، راه با راه رفتن ساخته میشود و در راه افتخار هیچ میانبری وجود ندارد. برای همین سپاس ویژهی این هفته نثار روح مهربان استاد کلهر، استاد خوشنویسی که درس بزرگی به من آموخت، درس اهمیت تمرین روزانه.
حتماً خبر داری که از اواسط هفته تمرینهای روزانهام را در سیاهمشق منتشر میکنم، من از اهمیت تمرین بسیار شنیده بودم، اما تمرین برایم مشقی برای نوآموزان تعریف شده بود و چون نیشخندهای دیگران را حین تمرین (هرکاری) بارها دیده بودم، میپنداشتم که مشق و تمرین برای تازهکارهاست و وظیفهی استادان نیز آموزش و پرورش نوآموزان است. من که نه استاد بودم و نه نوآموز، حیران بودم که به خاطر تمسخرهای دیگران تمرین را کنار گذاشته و فقط و فقط کارهای خوب تحویل دهم، یا به حرف نخبهها گوش بسپارم و تا روزی که زندهام دست از مشقنویسی برندارم، که خواندن روایت زندگی استاد کلهر سنگ بزرگ را از سر راهم برداشت، تا همهی خندهها را نشنیده گرفته، و تنها به راه خودم بروم.
وای، شانزده ساعت تمرین روزانه برای یک استاد اعظم! برق از سرم پرید، حتی کنکوریها هم شانزده ساعت درس نمیخوانند. سالهای دور بارها این درس کتاب پیشدانشگاهی را خوانده بودم، اما به عمق مطلب یعنی اهمیت تمرین پی نبرده بودم، شاید چون آن موقع فقط برای پاس کردن امتحان این متن را خوانده بودم و شاید چون دبیرانم همواره میگفتند چند سال سختی بکش و درس بخوان، و یک عمر با آسایش زندگی کن. بله، به پندار دانشآموزان و دانشجویان دورهی مشق و تمرین محدود به همان سالهای دبستان و دبیرستان و دانشگاه است و بعد دوران آرامش و تنبلی از راه میرسند، برای همین است که وقتی فارغ التحصیلی مشق مینویسند، دستش میاندازیم و تصور میکنیم که چقدر کانا است.
حتماً خبر داری که از اواسط هفته تمرینهای روزانهام را در سیاهمشق منتشر میکنم، من از اهمیت تمرین بسیار شنیده بودم، اما تمرین برایم مشقی برای نوآموزان تعریف شده بود و چون نیشخندهای دیگران را حین تمرین (هرکاری) بارها دیده بودم، میپنداشتم که مشق و تمرین برای تازهکارهاست و وظیفهی استادان نیز آموزش و پرورش نوآموزان است. من که نه استاد بودم و نه نوآموز، حیران بودم که به خاطر تمسخرهای دیگران تمرین را کنار گذاشته و فقط و فقط کارهای خوب تحویل دهم، یا به حرف نخبهها گوش بسپارم و تا روزی که زندهام دست از مشقنویسی برندارم، که خواندن روایت زندگی استاد کلهر سنگ بزرگ را از سر راهم برداشت، تا همهی خندهها را نشنیده گرفته، و تنها به راه خودم بروم.
وای، شانزده ساعت تمرین روزانه برای یک استاد اعظم! برق از سرم پرید، حتی کنکوریها هم شانزده ساعت درس نمیخوانند. سالهای دور بارها این درس کتاب پیشدانشگاهی را خوانده بودم، اما به عمق مطلب یعنی اهمیت تمرین پی نبرده بودم، شاید چون آن موقع فقط برای پاس کردن امتحان این متن را خوانده بودم و شاید چون دبیرانم همواره میگفتند چند سال سختی بکش و درس بخوان، و یک عمر با آسایش زندگی کن. بله، به پندار دانشآموزان و دانشجویان دورهی مشق و تمرین محدود به همان سالهای دبستان و دبیرستان و دانشگاه است و بعد دوران آرامش و تنبلی از راه میرسند، برای همین است که وقتی فارغ التحصیلی مشق مینویسند، دستش میاندازیم و تصور میکنیم که چقدر کانا است.
وقتی تمرین را شروع کردم، نیازی به انتشار آن احساس نکردم، چون مشق را که به نمایش نمیگذارند. اما چندین و چندبار که داستان استاد میرزا رضای کلهر را خواندم، متوجه شدم دقیقاً به همینخاطر باید تمرینهایم را منتشر کنم، نه برای خودم بلکه برای دوستی که چون من تشنهی آموختن است و از اهمیت تمرین و نقشش در ساختن یک استاد بزرگ غافل است. برای دوستی که میپندارد نابغهها و اساتید از روز اول نابغه بودهاند و خبر ندارد که بسیاری از حرفهایها روزشان را با انجام ابتداییترین تمرینات آغاز میکنند. خودم وقتی دانستم که یکی از قهرمانان ورزشی هر روز یادداشتهای استاد دوران نوجوانیش را مرور میکند و این یادداشتهای رنگ و رو رفته و قدیمی را همه جا با خودش میبرد شگفت زده شدم.
به هر حال امیدوارم که تمرین را جدی بگیریم و آن را مخصوص بچهها ندانیم، اگر آرزومند کشوری سربلندتر و آباداتر و شادتر هستیم.
نکته: تمرینی که برای من جالب است، ممکن برای شما ملالآور باشد، بنابراین همیشه تمرینهای مناسب خودتان پیدا کنید؛ تمرینهایی که شما را سر شوق بیاورد و به حرکت وا دارد. درضمن، خودتان را نکُشید با روزی پنج دقیقه شروع کنید و زمان را به تدریج بالا ببرید. استاد کلهر آنقدر عاشق بود که شانزده ساعت تمرین میکرد، اگر دوست دارید روش ایشان را امتحان کنید.
سخن آخر: تا فرا رسیدن فصل تعطیلی شکم چیزی باقی نمانده است، پس از فرصت باقیمانده استفاده کنید و تا میتوانید از میوههای خوشمزه نوش جان کنید. خداحافظ چاشت، بدرود میان وعده، خداحافظ ناهار، بدرود عصرانه، سلام سحری، درود افطاری؛ فرا رسیدن ماه میهمانی خدا پیشاپیش مبارک.
image:amazing.ir
بنویسید. حال یک نامه باشد و یا خاطراتتان و یا شماری یادداشت به هنگامی که با تلفن صحبت میکنید. مهم نیست، اما بنویسید. نوشتن ما را به خدا و همنوعانمان نزدیک می کند. اگر شما می خواهید نقشتان را در این دنیا بهتر درک کنید، پس بنویسید. سعی کنید تا روحتان را به صورت مکتوب درآورید، اگرچه هیچکس آن را نخواند و یا بدتر از آن، اگر چه کسی آن را برخلاف میلتان خوانده باشد. فقط امر ساده ی نوشتن به ما کمک میکند تا افکارمان را منظم و سازماندهی کرده تا به روشنی و وضوح چیزهایی را که ما را احاطه کرده ببینیم. یک ورق کاغذ و یک قلم معجزه میکنند، دردها را دوا کرده، رویاها را تقویت کرده و امیدهای از دست رفته را برمیگرداند. کلمه و لغت دارای قدرت میباشد
0 comments:
Post a Comment