آلیسِ تا قطره ی آخر معجون را نوشید و کوچک شد. کوچک شدن در داستان های تخیلی خیلی بامزه است، ولی در دنیای عادی زیادی بی مزه. آدمی نیست که از کوچک شدن خوشش بیاید، معمولاً در یک لحظه اتفاق می افتد، اما زخمش یک عمر باقی می ماند. واضح است که باید از درد حقارت رها شویم، چطور؟ راستی برای این زهر هیچ نوشدارویی هست؟
تحقیر
« عمر به خشـنودی دل ها گذار
تا ز تو خشـــــنود شود کردگـــار »
تحقیر؛ یعنی کوچک شمردن یک شخص یا یک گروه. سبک کردن دیگران می تواند کلامی باشد یا رفتاری. در تحقیر کلامی می کوشیم با عبارات و واژگان شأن شخص مقابل را پایین بیاوریم، در صورتی که در تحقیر غیر کلامی : نیشخند، شانه بالا انداختن، چپ چپ نگاه کردن، پشت چشم نازک کردن و غیره را به کار می بریم. در هر دو حالت، تحقیر عملی ناشایست است، همان طور که دوست نداریم تحقیر شویم نباید دیگران را هم تحقیر کنیم.
آثار تحقیر
« گرم شو از مهر و ز کین سرد باش
چون مه و خورشید جوان مـرد باش»
دست و پاهایم می لرزید، داغ شده بودم، تاب نگاه سرزنش بار دیگران را نداشتم، سرم را پایین انداختم و به کف سالن زل زدم، کاش زمین دهان باز می کرد و مرا می بلعید، کاش هرگز به دنیا نیامده بودم که چنین روزی را ببینم ، قلبم تیر می کشید و مزه ی تلخی را در دهانم حس می کردم، سرم گیج می رفت، حالا چطوری سرم را بالا بگیرم و در خیابان قدم بزنم، حتماً مردم با انگشت مرا نشان می دهند و می گویند این همانی است که .... اولش گیج و سردرگم می شویم، واقعاً نمی دانیم چه کاری انجام دهیم؛ گاهی کنترل اعصابمان را از دست می دهیم، شروع می کنیم به داد و هوار و برای دفاع از خودمان طرف مقابل را تحقیر می کنیم، گاهی حتی دست به یقه می شویم.
بررسی پرونده های جنایی نشان می دهد که تحقیر فردی یا گروهی عامل بسیاری از جنایت ها است. ضمن آن که بررسی رویدادهای تاریخی ثابت می کند که حس تحقیر در جنگ بین اقوام نقش اساسی داشته است.
اقوام بزرگ، دردها و رنج ها را فراموش می کنند، اما تحقیرها را هرگز!وینستون چرچیل
بنابراین خشونت و انتقام میوه های تلخ درخت تحقیرند، چه بسیار ازدواج هایی که تنها به خاطر فرار از حس حقارت صورت گرفته است و چه خانواده های خوشبختی که به سبب تحقیر از هم پاشیده اند. چگونه از این آسیب در امان بمانیم؟
رهایی
« دلی که ســـخت ز هر غم تپید، شـاد نماند
کسی که زود دل آزرده گشت، دیـــر نزیست»
شنیدید که می گویند دریا باش که اگر سنگی به تو پرتاب شد سنگ غرق شود، نه آن که تو متلاطم شوی؟ به عبارت ساده تر پاسخ به تحقیر به نگاه شخص بستگی دارد و از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. انسان های آزاده و وارسته، آنها که دمی از یاد خدا غافل نیستند و دلی دریایی دارند، بی اعتنا از کنار تحقیرها می گذرند. ایشان خوب به این نکته واقفند که نقص از تحقیر کننده است نه تحقیر شونده. انسانی که عظمت خویش را دریافته است محال است که انسان های دیگر را فرودست و حقیر تصور کند، یا خودش را کوچک و بی مقدار تصور کند، این شخص همیشه نظر مثبتی نسبت به خودش و اطرافیانش دارد، نه کسی را کوچک می کند نه اجازه می دهد کسی خوارش کند.
آن چه مردان بزرگ را متعالی می کند، مردان کوچک را متلاشی می کند.
دکتر علی شریعتی
جوهره ی ارزشمندی، خصلتی است که با خود به این دنیا می آوریم، به اصالت خانوادگی، ثروت، تحصیلات، شغل یا شهرت ربطی ندارد، جملگی انسان ها ارزشمند هستند، اما آن قدر اسیر دنیا می شویم که گاهی فراموشش می کنیم و با نگاه سرد یک فروشنده، ناسزای یک رهگذر یا سرزنش یک مشتری متزلزل می شویم و از هم می پاشیم. چگونه است که انسانی مانند نلسون ماندلا 27 سال در زندان به سر می برد، اما حس ارزشمندیش را از دست نمی دهد و حتی دنیا را دگرگون می کند، در صورتی که ما با یک جمله ی نیش دار خرد می شویم، کم می شویم و فکر می کنیم دنیا به آخر رسیده است؟
هر انسان همانند کتابی است، کتابی که با هزاران، میلیون ها، بلکه میلیاردها واژه نوشته شده است، فرض کنید چند واژه از واژگان کتاب ناخوانا شد، مگر چه اتفاقی می افتد؟ ارزش کتاب زیر سؤال می رود؟ نه،کتاب همان کتاب ارزشمند است. وقتی برای خودمان ارزش قائل باشیم به حرف پوچ دیگران اهمیتی نمی دهیم و شخصیت خویش را پایمال شده و کم ارزش نمی پنداریم.
همین موضوع درباره ی تحقیر دیگران نیز صادق است؛ اگر مردم را انسانی بدانیم همچون خودمان، بزرگ، شریف و ارزشمند، هرگز به آنها توهین نمی کنیم و شأن و منزلتشان را پایین نمی آوریم. « عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.»
بخشایش
دیگر وقتش است، باری را که بر شانه هایمان سنگینی می کند بر زمین گذاریم و رها شویم از همه ی حقارت ها. به گذشته باز می گردیم، تک تک لحظات تحقیر را به یاد می آوریم، درد را با همان شدت احساس می کنیم، سپس در ذهن به آن شخص می گوییم:« تو را همان طور که هستی می پذیرم، شاید در آن لحظه بهتر یا بیشتر نمی دانستی ،حرفی که به من زدی واقعاً مرا آزرده خاطر کرد، اما ترا می بخشم و خودم را از این تجربه رها می کنم.»
«هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکــــــــــی او روی بدو باز کرد»
«هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکــــــــــی او روی بدو باز کرد»
زندگی در اینجا و اکنون: پروفسور کورت تپرواین
پشت لبخندی پنهان هر چیزسهراب سپهری
می روم بالا تا روح،
من پر از بال و پَرَم
راه می بینم در ظلمت،
من پُر از فانوسم
مقالاتی برای مطالعه ی بیشتر :
با توهين و تحقير ابراز وجود كن
0 comments:
Post a Comment