This blog is about books, eBooks , my memories .

Saturday, December 19, 2015

جایی که فکرهای خوب به دنیا می آیند

 این تلویزیون ها را سالهاست رها کرده ایم، مگر نه؟ 


دوست من، تلویزیون

« ترس های بیهوده از اتفاق های آینده را دیروز
                                                                        در دشت و دمن

آن جا که فکرهای بد می میرند 
                                      و
                                         فکرهای خوب به دنیا می آیند 
                                                                               
                                                                                      فراموش کردم .»


 روزی چند ساعت به « صفحه های ذهنی » گوش می دهید؟ خودم، تا همین چند سال پیش بسیار زیاد؛ بی اغراق، روزی سه تا چهار ساعت پای تلویزیون می نشستم. در حقیقت، من با تلویزیون بزرگ شدم و تلویزیون برایم همه چیز بود؛ بهتر از مهمانی یا شکلات، حتی مسافرت شمال.  تلویزیون، این صفحه ی جادویی تمام ذهنم را اشغال کرده بود، روزهایی که تلویزیون از کار می افتاد، یا به خاطر قطع برق تعطیل می شد، کسالت بارترین  و غم انگیزترین روزهای زندگیم بود. و به این ترتیب، صفحات ذهنیم  پُرِ پُرشد، طوری که خودم حس کردم از تصاویر سرشارم  و کم کم از تلویزیون گسستم.

باورنکردنی است؟ بله، برای خودم هم قابل تصور نبود که روزی اصلاً به سراغ تلویزیون نروم ، ولی این اتفاق افتاد، حالا به ندرت پای تلویزیون می نشینم. با این همه، هنوز عاشق فیلم و سریال هستم، و هر فیلم و برنامه ی جالبی که به دستم برسد تماشا می کنم. این ها را نوشتم تا بدانید خودم از هواداران پر و پا قرص تلویزیون بودم ( و هستم )، و منظور از رهایی از فیلم و تلویزیون جدایی از آنها نیست، فقط محدود کردن ساعات تماشای تلویزیون و تماشای آگاهانه ی آن است.


صفحات ذهنی

در قرن حاضر، از قدرت خارق العاده ی ذهن بسیار گفته اند، طوری که اکنون دست هر کودک ده ساله ی شهر شاخه ی معرفتی است، کودکانی که برایت سرود « ای برادر تو همه اندیشه ای » را می خوانند و از انرژی افکار سخن می رانند. مردم  از مراقبه، تصویرسازی ذهنی و تجسم برای ساختن رویاهایشان استفاده می کنند و به کارایی آن شدیداً ایمان دارند. آنها می دانند تمرکز بر یک تصویر از آن واقعیت می سازد. عجیب است که همین مردم به ندرت مراقب خوراک ذهن شان هستند و آن را با تصاویر رسانه های ارتباطی تغذیه می کنند؛ درست است، ذهن ما به شدت تحت تأثیر رسانه ها است، رشد پر شتاب رسانه ها مؤید همین مطلب است.
 
می پرسید اشکالش چیست؟ 

زیرا تمرکز را از دست می دهیم و از تولید کننده به مصرف کننده تبدیل می شویم. چرا مراقبه می کنیم؟ تا تصویری را به ذهن القا کنیم. انرژی ذهن محصول توجه بر مطلوب است. و اگر مطلوبی در کار نباشد این انرژی از بین می رود، اصلاً به وجود نمی آید که تباه شود.

هنگامی که تمام حواسمان متوجه موضوعی است، مانند آن است که نگاه مان پیوسته متوجه تابلویی زیباست. اما وقتی ذهن لبریز از تصاویر پراکنده از این فیلم و آن سریال، این ویدیو و آن برنامه شد، ملتفت چه چیزی شود؟ معلوم است که سست و کرخت می شود، مثل آن است که تکه هایی از جورچین های مختلف را در اختیارش بگذاری و توقع داشته باشی تصویری منسجم و کامل تحویلت دهد. اندیشه زمانی به واقعیت تبدیل می شود که لیزری ( متمرکز) باشد. 

انرژی ذهن به دنبال توجه می آید.

از سویی، ذهن کارخانه ی ایده سازی است، ذهنی که با تصاویر ناخودآگاه بیرونی تغذیه می شود، فرصتی برای آفرینش و ایجاد تصاویر خودآگاه درونی را ندارد.


کشف رازهای درون با کمک فیلم ها 


چرا هر شب فیلم های پلیسی تماشا می کنم؟ چرا عاشق فیلم های رزمی هستم؟ چرا وقتی افسرده هستم به سینما می روم یا می زنم کانال نمایش. نوع فیلم و زمان تماشای فیلم، رازهای زیادی را درباره ی علایق ما افشا می کند، به همین خاطر تماشای آگاهانه ی فیلم ها نه تنها بد نیست، بلکه توصیه می شود در حین تماشای فیلم مراقب عواطف و واکنش هایمان باشیم و از خودمان بپرسیم :« چرا این فیلم برایم جالب است؟»

  • تماشای فیلم در هنگام افسردگی یا پریشانی ، بیشتر به خاطر سرکوب احساسات است. همانند مسکنی است که درد را تسکین می دهد، اما بیماری را از بین نمی برد. قدم زدن، ورزش، تعمق، کمک به نیازمندان، صحبت کردن با دوستان و به طور کلی بیان احساسات خیلی بهتر از سرپوش گذاشتن روی آنها با تماشای فیلم است.
  •   علاقه به فیلم های جنایی ، کشمش « پلیس درون» را نشان می داد: جدال بین نیکی و بدی، بی آن که خودمان بدانیم. هنگامی که به بعضی رفتارهایمان برچسب « بد و ناشایست» می زنیم، پلیس درون ما به تکاپو می افتد و در جست و جوی راه حلی برای آرامش خاطر، به فیلم های پلیسی پناه می برد. احساس رضایتی که پس از  دستگیری قاتل و مجازات وی  داریم، به همین علت است.
بهتر است  با ورزش هیجانات اضافی را رها کنیم و با درون نگری  بخش های تاریک وجودمان را کشف کنیم، همان جنبه هایی که به نظر مان بد و دوست نداشتنی هستند و از آنها متنفریم، بهتر است آن ها را بپذیریم؛ بکوشیم با خودمان مهربان تر باشیم و از قضاوت خویش دست برداریم، هنگامی که صلح بین طرفین دعوا، جنبه های خوب و بد وجودمان ، برقرار شد، گرایش به فیلم های جنایی کمرنگ می شود.

  •  علاقه به فیلم های جنسی، تمایلات ارضا نشده در رابطه های واقعی را نشان می دهد. گام اول پذیرش این مسئله است و گام بعد، کاوش و تعمق برای کشف حقایق بیشتر.
  • علاقه به فیلم های رزمی و خشن، نشانگر خشم سرکوب شده و بی رحمی دنیاست . بینندگان این سبک، اغلب انسان های مظلوم و ستمدیده ای هستند که در زندگی واقعی مجالی برای قدرت نمایی و ابراز وجود پیدا نکرده اند. آنها با رویای غلبه بر حریف به تماشای این فیلم ها می نشینند و با  پیروزی ستاره ی فیلم، احساس قدرت می کنند. کسانی هم که « زندگی را بی رحم می دانند.» این فیلم ها را دوست دارند، چون عقیده ی ایشان را به نابرابری و بی رحمی دنیا تأیید می کند. بپذیریم که عامل اصلی گرایش به این فیلم ها توانایی غلبه بر مشکلات است، و هنگامی که با مسائل زندگی رویارو شویم، گرایش به این فیلم ها از بین می رود.

« به جای استفاده از فیلم ها و تصویرهای ظاهری که ذهن تان را می کشند. فیلم ها و تصویرهای درونی خودتان را بسازید! »




 هرگاه فیلمی را در تلویزیون ، سینما یا اینترنت می بینیم، ضمیر ناخودآگاهمان تحت تأثیرآن فیلم قرار می گیرد، محو تصاویری می شود که تصاویر ما نیستند زیرا ساخته و پرداخته ی ذهن دیگری هستند. هر قدر بیشتر تحت تأثیر تصاویر بیرونی قرار بگیریم، فضای کمتری برای خلق تصاویر درونی خواهیم داشت. بیایید با تماشای کمتر فیلم و تلویزیون  تصاویر خودمان را بسازیم، تصاویری همخوان با روح مان و در چارچوب اهداف و رویاهایمان.


 زندگی در اینجا و اکنون : پروفسور کورت تپرواین
M.T   :)

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com