Saturday, December 31, 2016
Friday, December 30, 2016
فصل تقسیم
بیقراری آسمان تهران
ناودانها شرشر باران بیصـــبری است
آسمان بیحوصله، حجم هوا ابری است
سلامی به سبزی روزهای خوب بارانی
بالاخره فصل تقسیم رسید، و خدا سهم ما را هم داد؛ آسمان تهران دو روز رنگ باران به خود دید. برنامهی خوبی بود. مدام از خودم میپرسم تکرار هم دارد؟ کاشکی وقتش را یک خرده بیشتر کنند.
کریسمس مبارک!
کفشهایی منتــــــظر در چارچوب در
کولهباری مختصر لبریز بیصبری استبهترین خبر این هفته میلاد حضرت عیسی مسیح (ع) بود. مسیح کوچولو! به دنیای پرآشوب ما خوش آمدی!
گفتم: «استاد! چرا از اشتباه خطاکاران میگذری و همهی ناتوانان و بیماران را تسکین و تسلا میدهی و جز ریاکاران کسی را از خود نمیرانی؟»
گفت: «چقدر خوب گفتی. تو خطاکاران را ناتوان و بیمار خواندی. بله، من از ناتوانی جسمی و بیماریهای روحی آنان درمیگذرم، زیرا سهلانگاری در انجام وظایفشان، باری بر دوش آنها گذاشته است که یا آن را از پدران خود به ارث بردهاند یا از همسایگان آنها برجای مانده است.
گفت: «چقدر خوب گفتی. تو خطاکاران را ناتوان و بیمار خواندی. بله، من از ناتوانی جسمی و بیماریهای روحی آنان درمیگذرم، زیرا سهلانگاری در انجام وظایفشان، باری بر دوش آنها گذاشته است که یا آن را از پدران خود به ارث بردهاند یا از همسایگان آنها برجای مانده است.
اما، نمیتوانم ریاکاران را تحمل کنم، زیرا آنان طوق سنگینی بر گردن وفاداران، فرمانبرداران و پیروان طریقت میگذارند. ناتوانانی که آنها را خطاکار میخوانی، همچون جوجههای بیبال و پری هستند که از لانههای خود سقوط کردهاند.
اما ریاکاران مانند عقابی هستند که روی سنگی نشستهاند و در کمین شکار بیگناهی هستند تا او را بدرند.
ناتوانان مردان و زنانی هستند که در بیابان گم شدهاند، اما ریاکاران، نه، آنها راه را میشناسند ولی در میان شنزارها و طوفانها قهقهه سرمیدهند. به همین سبب من ریاکاران را در جمع خود نمیپذیرم.»
مسیح فرزند انسان، جبران خلیل جبران
مسیح فرزند انسان، جبران خلیل جبران
نه دی
پشت شیــشه میتپد پیشـانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است
باقی اخبار هفته چندان دلنشین نبود؛ عزیزانی (پوران فرخزاد، دنیا فنیزاده و ...) از بین ما رفتند و جامعهای را در حسرت خود برجا گذاردند. روابط آمریکا و روسیه به سردی گرایید. گردهماییهایی نیز به یادبود حماسهی نهم دیماه (؟) یا شستن و رو طناب انداختن نهضت سبزیها برگزار شد. خوشبختانه، من حرف آخر را اول زده بودم، بنابراین حرفی برای گفتن ندارم، فقط آه بلندی میکشم و میگویم: تاریخ قضاوت خواهد کرد!
البته پس از شنیدن و خواندن توضیحات و تفسیرات مقامات بلندپایه پیرامون حوادث آن روزها، به ذهنم رسید که شاید باید بعد از اتمام سریال «معمای شاه»، سریال سپاس از شاه (یا درسهایی که از شاه آموختیم) را بسازیم. بههرحال، از اعلیحضرت همایونی آموختیم چگونه فتنه را خاموش کنیم: هرگز رهبری را تبعید یا بازداشت نکنیم تا از دور به مردم خط بدهد. و بهتر است که با حبس خانگی ریشهی فتنه را بخشکانیم. درود بر خمینی! استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی! و درود بر شما مردم انقلابی سلحشور، عاشقتون هستیم. اوه، دههی فجر هم نزدیک است، بهبه! پیشاپیش خجسته باد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی!
شهرکسازی بسه
و سرانگشتی به روی شیشـههای مات
بار دیگر مینویسد: «خانهام ابری است.»
اما شاید خبرسازترین شخص هفتهی اخیر، جان کری، وزیر امور خارجه ایالت متحده باشد. ایشان در آخرین نشست خبری راجع به اسرائیل سخنانی بر زبان راندند، که به مذاق بعضیها خوش نیامد. اسرائیلیها که انتظار چنین سخنانی سردی را نداشتند، از دولت رئیسجمهور اوباما دلخور شدند و کارشناسان مسائل خاورمیانه و فلسطینیها نیز گله کردند :حالا؟ حالا؟ دیگر برای این حرفهای خیلی دیر شده است
اصلاً دیر نشده است، ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. این حرفها بالاخره باید زده میشد، حتی اگر در روند صلح خاورمیانه اثری نداشته باشد. اسرائیلیها باید به خودشان بیایند و ببینند که نمیشود اینطوری پیش رفت.
واقعیتش، بسیاری از یهودیها با روشی که اسرائیل در پیش گرفته، موافق نیستند. توسعهی اسرائیل در جهت اشتباهی پیش میرود، اسرائیلیها به جای اینکه قلمروی واقعیشان را گسترش بدهند، میکوشند مرزهای جغرافیاییشان را گسترش دهند. متأسفانه، دولت اسرائیل از تعالیم حضرت موسی(ع) فاصله گرفته است، قلمرو واقعی قلمرو قلبهاست.
واقعیتش، بسیاری از یهودیها با روشی که اسرائیل در پیش گرفته، موافق نیستند. توسعهی اسرائیل در جهت اشتباهی پیش میرود، اسرائیلیها به جای اینکه قلمروی واقعیشان را گسترش بدهند، میکوشند مرزهای جغرافیاییشان را گسترش دهند. متأسفانه، دولت اسرائیل از تعالیم حضرت موسی(ع) فاصله گرفته است، قلمرو واقعی قلمرو قلبهاست.
جامعهی انسانی مدیون آن یهودیهایی است که برای گسترش دانش، فرهنگ، تاریخ، هنر و ... خدمات ارزندهای انجام دادند. اسرائیل با نادیده گرفتن تلاش صلحآمیز فرهیختگان یهودی دنیای را به مکان تلخ و ناامنی برای یهودیان تبدیل کرده است.
باشد که مسلمانان، یهودیان و مسیحیان در سال نو میلادی چشم دل بگشایند، تا دنیایی زیباتر، امنتر و خوشحالتر از همیشه بسازیم.
شعر از قیصر امینپور
شعر از قیصر امینپور
تا نامهای دیگر، بدرود
M.T
پ ن : امیدوارم اختلافات روسیه و آمریکا به زودی ختم به خیر شود.
Wednesday, December 28, 2016
آیا مسیح یک انسان بود یا یک اندیشه؟
دانشآموزی به نام راحیل
آیا مسیح یک انسان بود یا یک اندیشه؟
مدتها در این فکر حیران ماندهام که آیا مسیح مانند ما انسانی ترکیب یافته از گوشت و خون بود یا اندیشهای، جدای از جسم بود، که در خیال انسان گذر میکرد؟
بارها به ذهنم خطور کرده است که رویایی بیش نبود که مردان و زنان بسیاری او را در عمیقترین خوابها و آرامترین سپیدهدمان در خواب دیدهاند.
گویی هر کدام از ما که این رویا را برای هم بیان میکنیم، آن را مانند حقیقتی میپنداریم که واقعاً رخ داده است چنان که از تصور خود به آن جسم و از اشتیاق خود به آن صدا میبخشیم و در پایان برای ماهیت وجودی خود برایش ذاتی حقیقی قرار میدهیم.
اما حقیقت آنست که مسیح یک رویا نبود، زیرا سی سال است که او را میشناسیم و با چشمان خود او را در درخشش نور نیمروز آشکارا دیدهایم. دستانش را لمس کرده و از جایی به جای دیگر در پیاش روان شدهایم.
سخنانش را شنیده و کارهایش را دیدهایم آیا هرگز به ذهن شما خطور کرده است که خود ما نیز اندیشهای در جستجوی دیگر اندیشهها یا رویایی گذران از سرزمین رویاها نیستیم!
حوادث بزرگ همیشه در زندگی روزانهی ما عجیب است. حتی اگر ماهیت طبیعی آنها با طبیعت سرشت ما آمیخته باشد.
آنها با اینکه ناگهان میآیند و میروند، اما جوهر حقیقیشان با سالها و نسلها همراه و همگام خواهد بود.
آن رویداد بزرگ، همین مسیح ناصری است. این مردی که پدر و مادر و برادرانش را میشناسیم. همان حادثهی شگفتآوری که در یهودیت اتفاق افتاد، بله، اگر همهی شگفتیهای او را در کنارش بگذاریم، بلندی آنها تا شانههای او نیز نمیرسد و همهی روزها در گذر زمان نمیتواند یاد او را از دلهای ما بیرون کند.
او در عینحال که کوهی سراسر آتش در دل شب بود، گرمای دلچسب در پشت تپهها بود و همانطور که طوفانی عظیم در آسمان بود، مانند مهی لطیف بر فراز دریا جریان داشت.
مسیح سیلی بنیانکن و خروشان بود که از کوهها به دشتها سرازیر شد تا هرچه بر سر راهش مییابد، نابود کند، اما در عین حال همچون لبخندی کودکانه لطیف بود.
هر سال منتظر بودم تا بهار به دیدار این دشت بیاید. هر سال منتظر دمیدن گلهای زنبق و بوی خوش بخور مریم بودم، اما غم و ناامیدی اعماق وجودم را فرا گرفته بود، همیشه مشتاق بودم که با بهار شاد شوم، اما نتوانسته بودم.
ولی زمانی که مسیح وارد فصلهایم شد، به راستی بهار رویاهایم شد و وعدههای تمام سالهای گذشته به حقیقت پیوست. دلم مملو از شادی شد و همچون بنفشهای شرمگین در روشنایی حضورش رشد کرده و تا امروز گردش روزگار نتوانسته است، زیبایی او را از جهان محو کند.
اما مسیح، یک رویا یا یک اندیشه- که رویاهای شاعران شود- نبود، بلکه انسانی بود مانند من و تو که از بینایی و شنوایی و لامسه بهره داشت و در میان همهی حوادث ماندگار، با ما تفاوتی آشکار داشت. او مرد شادیها بود و با شادی اندوه و بدبختی همهی مردم را شناخت و بر فراز غم و ناامیدیهای خویش به تماشای شادی و نشاط مردم نشست.
رویاهایی را که او میدید، ما ندیدهایم و صداهایی را که او میشنید، ما نخواهیم شنید. او با جماعتی ناپیدا سخن میگفت و بارها به واسطهی ما با اقوامی سخن گفت که هنوز متولد نشده بودند.
مسیح بیشتر اوقات تنها بود. او در میان ما بود اما یکی از ما نبود. او بر گسترهی آسمان قرار داشت و ما تنهایی او را -جز در زمانی که تنها بود- نمیتوانستیم ببینیم. او ما را با عشقی سرشار از مهربانی و دلسوزی دوست میداشت و قلب او همچون ساغری بود که من و تو آرزو داریم هر لحظه جامهای خود را نزد او ببریم و بنوشیم تا سیراب شویم.
معنای یک رفتار مسیح را درک نکردم، اینکه او با شنوندگان بسیار مزاح میکرد، آن هم با جدّیت تمام. به آنان نکاتی نغز میگفت و با کلمات بازی میکرد. سپس از اعماق قلبش میخندید، حتی زمانی که اندوه در چشمانش موج میزد و با طنین صدایش درمیآمیخت.
معنای هیچ یک از اینها را آن وقت نفهمیدم، اما اکنون میتوانم بفهمم.
بارها با خودم میاندیشیدم که زمین آبستن نخستین فرزند خود بود و وقتی مسیح به دنیا آمد فرزند زمین شد و وقتی که مرد، اولین مردی بود که میمیرد. مگر در آن جمعهی تاریک زمین در سکوت فرو نرفته بود و آسمانها بر ضد یکدیگر در نبردی سخت نبودند؟! و آیا زمانی که چهرهی او از دیدگان ما پنهان شد، احساس نکردی که ما چیزی جز خاطراتی مبهم در مه نبودیم؟
مسیح فرزند انسان: جبران خلیل جبران
برگردان: سیمین پناهیفرد
Saturday, December 24, 2016
Friday, December 23, 2016
چشمانداز خوش آینده، دوستم با همه مثل گذشته
وقتی که شعر در شریان تو میدود
انگار یک نفــــر به جهان تو میدود
سلامی به داغی یک استکان چای قند پهلو، به سرخی لبوی داغ چرخی، به شیرینی برف و شیره، به گرمی لبخند آدم برفی بر درختان بلور آجین. اوه، دو تای آخری را باید خط بزنم، پیشبینی هواشناسی دربارهی تهران درست نبود، آسمان تهران یکذره هم تر نشد، بنابراین برفی نداریم تا با شیرهی خرما بخوریم یا باهاش آدم برفی بسازیم.
پارمیس جان! نگران نباش، زمستان تازه شروع شده است، پس تا بارش برف پاکیزه خرمالوی خوشمزه میخوریم.
Summer Solstice 2016 (Southern Hemisphere)
خب، بعد از اعلام وضعیت آسمان تهران میرویم سراغ مرور سریع رویدادهای هفتهای که گذشت. هفتهی پرترافیکی را پشت سر گذاشتیم، جریان خبرهای خوب و بد به طور پیوسته ادامه داشت: از اخبار خوب این هفته میتوان به: رونمایی از منشور حقوق شهروندی، آزاد سازی کامل حلب (؟)، شب یلدا، آغاز زمستان در نیمکرهی شمالی و آغاز تابستان در نیم کرهی جنوبی اشاره کرد.
و از اخبار ناخوشایند میشود : حادثهی تروریستی در آلمان، ترور سفیر روسیه در آنکارا، حذف استقلال از جام حذفی و اظهارات آقای ترامپ دربارهی مسلمانان را برشمرد.
انگار یک نفر همــــــهی روح خویش را
در مشت خود گرفته به جان تو میدود
دوباره رئیسجمهور روحانی برای ما ( مردم شریف ایران) پیامک فرستاد تا ما را با حقوقمان آشنا کند. بله، دوشنبه بیست و نهم آذر، منشور حقوق شهروندی به امضای رئیسجمهور رسید و متنش در اختیار عموم مردم قرار گرفت.
دروغ چرا، فرصت نکردم منشور را به طور دقیق مطالعه کنم، همین چند دقیقه قبل دانلودش کردم و با یک نگاه اجمالی متوجه شدم، در صد و بیست ماده تدوین شده است. آگاهی مردم از حقوقشون حقیقتاً عالیه، خودم مصصم هستم تمام صد و بیست ماده را حفظ کنم تا بتوانم از حقوقم به نحو شایستهای دفاع کنم؛ به هر حال، گروهی بر این باورند که انتشار منشور در موقعیت کنونی یک تبلیغ انتخاباتی محسوب میشود، نظرت تو چیه؟
یک اتــــــــفاق از تن تو شعله میکشد
هی شعله شعله توی دهان تو میدود
مراسم شب یلدا همچون سالهای گذشته با شکوه هرچه تمامتر برگزار شد. البته امیدوارم، امیدوارم :( صدا و سیما که سنگ تمام نگذاشت، راستی چرا؟ و بسیاری از دوستان گلم هم که به جای دیدار از بزرگترها و فامیل و آشنا در کنار گوشیهای همراهشون شب چله را سپری کردند و به تبریک مجازی اکتفا کردند. دم همهشون گرم!
هی قطره قطره از رگ تو چکه میکند
هـــی چکه چکه روی زبان تو میدود
قیمتها هم قیمتهای شب چله بود و گلهای نیست دیگر به این وضع عادت کردیم. با توجه به این که بازار میوه از مرکبات شمال و جنوب و فراتر از مرزها، اشباع بود بنابراین کمبودی احساس نمیشد.
تنها دغدغهی من پرپر کردن پرتقال شب یلدا، نگرانی شب عید بود، چون شایع شده است به دلیل برداشت زودهنگام مرکبات شمال (به علت سرمازدگی) احتمالاً شب عید به مشکل برمیخوریم، احتمالاً؛ مطمئناً مقامات مسئول از الآن به فکر چاره هستند.
تلفیــــق خون و آتش میریزد از لبت
از بی زمان خدا به زمان تو میدود
عصر سهشنبه مسابقهی استقلال و نفت در ورزشگاه تختی برگزار شد. مسابقه هنوز شروع نشده بود که نفت به یک گل رسید، کاری نداریم که پنالتی مشکوک بود یا نه، فقط داریم بازی را مرور میکنیم ، بله، بازی به تساوی رسید و بعد هم به وقت اضافه کشیده شد تا با گل نفتیها استقلال از جام حذفی خداحافظی کند.
درسته که استقلالیها هنوز شوکه هستند، اما مبارکشون باشد، خیلی از ما سرتر بودند، میتوانستند دست کم پنج شش تا گل دیگر به ما بزنند. امیدواریم تیم خوب همشهریمون از سد سپاهان بگذرند و به مرحلهی بعد صعود کند.
از روح خود به روح قلم میدمد، قلمـ
لب تیز میکند به کمــــــان تو میدود
خب، از اینجا به بعد لحن نامهام یک کم جدیتر میشود، چرا که قصد دارم دربارهی پارهای موضوعات شفافتر صحبت کنم.
شلیک میشود به خودت تا غزل شوی
یک وزن تازه در ضـربان تو می دود
در آستانهی سال نو میلادی، سفیر روسیه ترور شد، یک کامیون مسیحیان بیگناه را کشت تا ابر نگرانی و وحشت بر اروپا سایه افکند ، ترامپ واکنش ضد اسلامی نشان داد. نشست روسیه، ایران و ترکیه هم بدون آمریکا برگزار شد.
با این همه مصائب، شکی نیست بسیاری از دوستان خوبم، صلحطلبهای سراسر دنیا، دربارهی آینده نگرانیهای زیادی داشته باشند. حق هم دارند، دنیا به طرز باورنکردنی به سمت بینظمی پیش میرود، اما دوستان خوبم لطفاً دست از نگرانی بردارید.
پیش از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا احتمال میدادیم که با انتخاب ایشان اقیانوس نسبتاً آرام دنیا متلاطم شود، نگرانیها زیادی داشتیم، و کاملاً نسبت به آینده بدبین و نگران بودیم.
هنگامی که نتایج انتخابات مشخص شد و دانستیم که آقای ترامپ سکاندار هدایت ایالات متحدهی آمریکا است، احساس کردیم دیگر کاری از ما برنمیآید و باید خودمان را برای حوادث ناگوار آینده آماده نماییم.
موضعگیریهای صریح ایشان به شک و شبهها دامن زد تا جایی که امید کاملاً از اردوی صلحطلبها رخت بربست: مسلمانان، آفریقایی-آمریکاییها، زنان، آسیاییها، اروپاییها همه نگران بودند.
نگرانی چرا؟ ببینید، هیچ ملتی نمیتوانست بگوید موضعگیریهای رئیسجمهور آمریکا یک مسئلهی داخلی است، به ما ربطی ندارد که رئیسجمهور آمریکا چه نقشهای تو سرش دارد، کلاه خودت را سفت بچسب که بادت نبرد و کاری به کار دیگران نداشته باش.
خدمت سروران گرامی عرض میکنم که ما همگی تو یک کشتی نشستهایم؛ زمانی که یک طرف دنیا توازن بر هم بخورد، کل کشتی غرق میشود. همانطور که دربارهی «برگزیت» گفتم که خروج بریتانیا از اتحادیهی اروپا بر کل اروپا اثر نامطلوبی خواهد گذاشت.
صادقانه بسیار نگران بودم، اما تصمیم گرفتم قوی باشم، آری نور امید را در انتهای تونل نومیدی دیدم :دانشمندان، فیلسوفان، اشخاص فرهیخته و آگاهی در سراسر دنیا وجود دارند که میتوان به آنها امیدوار بود. انسانهایی که با عشق برای صلح، دوستی، برابری و آزادی به طور نامحسوس مبارزه میکنند. آنهایی که دیگران نمیشناسندشان اما هستند تا زمین ما را مصون از اندیشههای تندرو و افراطی نگه دارند. دست از نگرانی بردارید، بیاید قوی باشیم.
رئیسجمهور آمریکا هرکه باشد ما از او حمایت خواهیم کرد، همان طور که از سیاستهای رئیسجمهور اوباما حمایت کردیم، از آقای ترامپ نیز حمایت خواهیم کرد.
بابت سخنان تند و افراطی ایشان فعلاً نگرانی نداریم، آقای ترامپ هنوز به طور رسمی وارد کار نشده است و تازه کار است، به ایشان فرصت میدهیم تا نسبت به حوادث آینده سنجیدهتر و معقولانهتر واکنش نشان دهند.
آقای ترامپ! نباید با یک چوب همه را زد، اگر مسلمانی در این گوشهی دنیا رفتارهای جاهلانه و احمقانه از خود بروز میدهد، گناه دیگر مسلمانان چیست؟ گناه مسلمانان آمریکا چیست؟ آیا این حرف شما عادلانه است؟ فرض کنید در یک کلاس درس یک دانشآموز نمرهی پایینی کسب کند، آیا معلم حق دارد تمام دانشآموزان را جریمه کند. ما در قرن بیست و یک به سر میبریم دوران تبعیض نژادی و مذهبی گذشته است، مسیح عشق را به دنیای سرد نامهربان عرضه کرد، چرا یک مسیحی نسبت به دیگر انسانها اینقدر نامهربان است؟
ما چهرهی مهربان آقای ترامپ را هم خواهیم دید، از جامعهی نخبه و فرهیختهی آمریکا چنین انتظاری داریم.
مفــــــــعول فاعلات مفاعیل فاعلن
در پشت برق مردمکان تو میدود
کمی هم از ایران این روزها بگوییم، با خبرهای خوش شروع کنیم آقای عارف از پایان حصر آقایان موسوی و کروبی و لغو ممنوعالتصویری سران اصلاحطلب وعده داده است، امیدوارم دلخوشکنک نباشد و چنین روزهایی را ببینیم.
اما چند مسئله است که مایلم دربارهی آنها با صراحت صحبت کنم یکی مسألهی حقوقهای نجومی است و دیگری مسألهی قراردادهای خارجی است.
لبریز میشوی و چنان چکه چکه چک...
از چشــــــمهای قطرهنشان تو میدود
تابستان امسال که موضوع فیشهای حقوقی نجومی مطرح شد، سکوت کردم کاملاً عمدی، راستش می دانستم که تا انتخابات کمتر از یک سال باقی مانده است، و رو شدن این فیشها در این برههی زمانی تنها و تنها یک معنا دارد، تخریب دولت. پس خودم را کنار کشیدم و وارد این بازیهای سیاسی نشدم.
اما این روزها که موضوع رسیدگی به حقوقهای نجومی به صحن مجلس رسیده، و در دستور کار مقامات قضایی قرار گرفته است، بهتر دیدم یک مطلب را برای همهی آقازادگان محترم روشن کنم. شنیدهام که عدهای گفتهاند این حقوقها حق ماست و شما حسود هستید. نمیدانم اگر خودتان جای یک کارگر ساده بودید و از صبح تا شب کار میکردید و دست آخر هشتتان گرو نهتان بود همچین حرفی میزدید یا نه؟
مردم نگفتهاند شما کار نکردهاید صد البته شما کار کردهاید، موضوع این است که خدا را خوش میآید که شما در ناز و نعمت به سر ببرید و مردم سختی بکشند.
یادم است چند سال قبل در سیزده آبان دوران تحریم، داستان نخودیها و خودیها را نوشتم و گفتم ظاهراً ما نخودی هستیم و فقط برای روزهای راهپیمایی، شرکت در انتخابات و خدای نکرده جنگ به درد میخوریم اما خودیها همانهایی که از برندهای آمریکایی استفاده میکنند و علیه آمریکا شعار میدهند، همانهایی که خوشنشینند و مواقع جنگ و خطر در عمارتهای آن ور آبشان به سر میبرند، همانهایی که محرم هستند و پول نفت و بیتالمال را حساب شخصیشان میدانند. همانها، برای نخودیها نسخه میپیچند و میگویند حسودها، ما برای این انقلاب خوندل خوردهایم.
نمیدانم خودیها هم وقتی دبستان میرفتند همان کتاب تاریخی را میخواندند که ما میخواندیم، اگر این طور است شاید هنوز یادشان باشد که آخر هر درس که علل سرنگونی هر حکومت برشمرده میشد اولین علت فاصلهی طبقاتی، نارضایتی مردم و بیتوجهی به خواستههای آنان بود. شاید این علل فقط شامل سلسله ماد، اشکانی و هخامنشی و ساسانی، قاجار و پهلوی میشده است و جمهوری اسلامی از این آفت مصون است، خدا کند که این طور باشد.
و اشتباه برداشت نشود، منظور دولت اکنونی نیست، من از دوران بعد از انقلاب صحبت میکنم، همان روزگاری که قرار بود ساده زیستی اولویت اصلی مسئولان کشور باشد، اولویتی که دیگر اولویت نیست.
فکر میکنم تعویض کتابهای درسی اقدام خردمندانهای بود؛ دیگر لازم نیست به بچههای انقلاب بگوییم شاه رفت چون حریص بود، پول مردم را بالا میکشید، در قصر زندگی میکرد در حالی که مردم پابرهنه بودند، زیرا کودک چشم دارد و میبیند فلان مسئول سوار خودرو آخرین مدل میشود.
آره، خوب شد کتابها را عوض کردیم، وگرنه مجبور میشدیم یک سری دلایل دیگر برای ظهور انقلابمان برشماریم مثلاً آزادی بیان. شاه سرنگون شد، چون هیچکس حق حرف زدن و گلایه از اوضاع مملکت را نداشت. خدا کند این بچهها آنقدر با گوشی موبایل و بازی کلش سرگرم باشند که ندانند چقدر زندانی سیاسی داریم. نه، به نظرم بهتر است بیشتر بیندیشیم شاید برای انقلابمان بتوانیم دلایل بیشتری گردآوری کنیم، یا از شرکت سوپرسل بخواهیم بازیهای سرگرم کنندهتری را تولید کند شاید حواس بچهها از مسائل روز ایران پرت شود.
راستی این جملهی «حکومت با فساد پابرجا میماند اما با ظلم نه» از کدام پیشوا بود، از پیشوای شیعیان حضرت امام علی(ع)؟ نمیدانم، فکر نکنم، باید بیشتر فکر کنم.
و اما دربارهی قراردادها: در دوران پسابرجام هستیم دورانی که قراردادهایی با دیگر کشورها منعقد میشود. دوستانی هستند که به یک سری قراردادها خرده میگیرند، دولت هم دلخور میشود و رو ترش میکند. چرا؟ نظر دادن خوب است، آزادی بیان حق همه است، پس همه میتوانند دربارهی قراردادها نظر دهند، این امر کاملاً به نفع ملت است.
پس از بررسی نظرات موافقان و مخالفان قراردادها متوجه شدم که هر دو گروه برحق هستند. دولت میخواهد پولهای بلوکه شده را زنده کند، پس حق دارد. همان طور که شرکتهای داخلی حق دارند؛ آنها نگران از دست دادن حمایتهای گذشته هستند.
در دوران تحریم خسارت زیادی به صنعت ما وارد شد، بر کسی پوشیده نیست چقدر از تکنولوژی روز دنیا عقب افتادیم و چقدر آسیب دیدیم.
با توجه به اینکه آینده مبهم است، به کشورهای دیگر صددرصد اعتماد نداریم و نمیدانیم دنیای فردا چه تصمیمی را در قبال ایران اتخاذ خواهد کرد، بهتر است انتقال تکنولوژی اولویت اصلی دولت باشد.
پس قرارداد ببندیم، قراردادهایی که هم فناوریهای نو را به ایران وارد کند و هم پولها را زنده کند. اما چهارچشمی مواظب فرصتطلبهای داخلی باشیم، آنهایی که از آب گلآلود ماهی میگیرند و میکوشند صنایعی را به کشورمان وارد کنند که نیازی به آنها نداریم.
چون حرف آب وسط آمد خوب است که از قرارداد کشتی با کره صحبت کنم. مگر قرار نیست صادراتمان را توسعه و تولید نفتمان را افزایش دهیم، پس به کشتیهای مدرن کرهای نیاز داریم، اما کشتیهای نفتکش و باری. به هواپیماهای باری هم نیاز داریم، چند تا از هواپیماهایی که خریدیم باری هستند، ما به شما اعتماد داریم.
«به سوی دری که هرگز باز نکردیم»
دربارهی تولید داخلی، یادمان نرود در دورانی که همه درها به رویمان بسته بود این دانشمندان و پژوهشگران داخلی بودند که مملکت را روپا نگه داشتند، انصاف نیست حالا که دیگران به ما روی خوش نشان دادند آنها را از خودمان برانیم به بهانهی اینکه تولیداتشان بیکیفیته یا در حد استانداردهای جهانی نیست.
اتفاقاً الآن وقتشه که از زحماتشان قدردانی کنیم، زیر بال و پرشان را بگیریم، و اجازه بدهیم تولیداتشان فراتر از استاندارهای جهانی برود. تو سر صنایع داخلی نزنیم، به آنها فرصت رشد و شکوفایی دهیم و باتدبیرتر از گذشته عمل کنیم، از مسئولان باتدبیر انتظار تدبیر داریم. امیدوارم دوستان از حرفام کینه به دل نگرفته باشند، خواستم شفاف باشم، در دورانی که عدم شفافیت بلای جان همه شده است.
باران گرفت قصه به آ...
نه،
کسی هنوز
در شعرهای من نگران تو
میدود.»
در آستانهی میلاد حضرت مسیح هستیم، تولد پیامبر عشق، صلح و دوستی را به مسیحیان سراسر دنیا و تمام عاشقانش تبریک میگویم. راستی، گوگل متشکرم، دو هفته است که دارم بابانوئل را دنبال میکنم.
ایام به کام
شعر از سارا ناصر نصیر
«از منفعل بودن بپرهیزید، در برابر مشقتها و بدبختیها، جدی بایستید آنها ادامه خواهند داشت.»
پ ن: این جمله را از کتاب خلاقیت نقل قول کردم، نویسنده گفته است همهی آدمها میتوانند نابغه باشند، اما تفاوت نوابغ با دیگران در این است که آنها سرسخت و مقاوم هستند. مقاوم باشید، و از مشکلات نهراسید.
Tuesday, December 20, 2016
شب چله مبارک
Dec 20, 2016, آخر پاییز ۳۰ آذر
جوجههاتو شمردی، آخر پاییزه آ
اصولاً تغییر و تحول را دوست دارم، یا به عبارتی دیگر از سر به سر گذاشتن شعرا لذت میبرم :) این بار رفتم سراغ فروغ و ناخنک زدم به یکی از شعرهای مورد علاقهام .
فروغ آن قدر بزرگوار است که تصور نکنم ناراحت شود. فروغ، یادت رفته بود از شب یلدا شعر بگویی، برای همین من دو سطر به سرودهی زیبات اضافه کردم: چقدر شب چله خوب است، چقدر مزهی انار یلدا خوب است و من چقدر از همه چیزهای خوب خوشم میآید.
و صد البته چقدر من از شعرهای فروغ خوشم میآید به ویژه زمستانها ، سالگرد فروغ نزدیک است یادش گرامی.
image: psdgraphics
Monday, December 19, 2016
موفقیت یعنی در دنیای واقعی آسان و شاد زندگی کنید
هنر تدبیراگر میخواهیم در کار و زندگی موفق باشیم، لازم است تدبیر و کاردانی را در خود تقویت کنیم. کلمهی تدبیر و کاردانی همردیف خلاقیت است؛ یعنی، توانایی خلق چیزهایی که قبلاً وجود نداشتهاند؛ یا مهارت رویارویی با هر موقعیت.وقتی شخصیت افرادی که کار مورد علاقهاشان را انجام میدهند، بررسی میکنیم میبینیم آنها معمولاً باتدبیر هستند؛ مبتکرانی که جرأت انجام دادن کارهای جدید را دارند، حتی وقتی اطرافیانشان از آنها حمایت نمیکنند، یا مسئولیت سایر افراد خانواده را به عهده دارند.ریشهی تدبیر و کاردانی در اعتماد به نفس بالاست؛ احساسی که سبب میشود فرد به تواناییهای خود اعتماد کند، حتی وقتی کسی نیست کمکش کند.تدبیر به این معناست که بتوانید با هر موقعیتی کنار بیایید و مشکلاتتان را حل کنید. افرادی که اعتماد به نفس بالایی دارند و احساس قدرت و شایستگی میکنند، میتوانند با استفاده از نیروی فکرشان مشکلات پیچیده و دشوار زندگی خود را حل کنند. آنها اکثراً دنبال مشکلات میدوند زیرا از این طریق میتوانند خود را امتحان کنند که تا چه اندازه میتوانند موقعیتهای دشوار را تحمل کنند.بنابراین ریشهی تدبیر در تجربیاتی است که شخص در جهت حل مشکلاتش میاندوزد. در واقع تدبیر، وسیلهای برای حل مشکلات و رشد است. سه قانون تدبیر با هم سازگار و مرتبطند:
- قانون اول این است که فرد باید به توانایی خود در حل مشکلات ایمان داشته باشد. در واقع هر فردی باید بیاموزد که برای حل مشکلات خود، به تواناییهای فکریاش اعتماد کند.
- قانون دوم تدبیر این است که فرد باید مستقل فکر کند و تصمیم بگیرد و اگر نتوانست مشکلش را حل کند، باید خطرات ناشی از تصمیمش را بپذیرد.
- قانون سوم نیز این است که فرد باید خودش تصمیم بگیرد و پاسخ سؤالات پیچیدهای را که با آنها روبهروست بیابد.
وین این کارآفرین خودساختهوین پیمانکار، عکاس، همسر، پدر، پدربزرگ هفتاد ساله و خودساخته در مورد این سه قانون حرفهای بسیاری برای ما دارد. او در سال ۱۹۱۱، در آمریکای مرکزی متولد شده است و در شش سالگی برای کمک به حل مشکلات مالی خانوادهاش در جنگل تلهگذاری میکرد. در نه سالگی، بعد از نزاع و سوءتفاهمی که میان او و پدرش پیش آمد خانه را ترک کرد. ما و بهخصوص آن دسته از اشخاصی که فکر میکنند برای آن که موفق شوند، باید تمام امکانات برایشان مهیا باشد، میتوانیم چیزهای بسیاری از او بیاموزیم.
در هفده سالگی مبتلا به افسردگی شد و در حالی که نشسته بود و به شعلهی چراغ نفتی قدیمی نگاه میکرد مسیر زندگیاش را تعیین کرد.وین: «نگاهی به خود انداختم، دیدم مدرسه نرفتهام، درست تربیت نشدهام و افراد زیادی نمیشناسم. به جوانان اطرافم نگاه کردم که به شهر میرفتند و خوشگذرانی میکردند، تصمیم گرفتم کار متفاوتی انجام دهم و با آنها تفاوت داشته باشم، بهرغم گذشتهای که داشتم و صرفنظر از این واقعیت که چیزی نداشتم و در این دنیا تنها بودم، تصمیم گرفتم زندگیام را بسازم و همین کار را کردم.»وین بهرغم افسردگی شدیدش، سخت تلاش میکرد. او معتقد بود که هیچکس نباید نگران باشد نکند شغل مورد نظرش را پیدا نکند یا پول به دست نیاورد.وین: «من هرگز کاری را که دوست نداشتهام، انجام ندادهام. همیشه به خواستههای مشتریهایم به دقت توجه میکنم، چون باید رضایت آنان را جلب کنم. همواره به خاطر خودم زندگی کردهام. در دوران افسردگیام با بیست انسان بیاحساس کار کردم. اما رضایت آنها را به دست آوردم و متقاعدشان کردم میتوانم خدمات خوبی به آنان ارائه دهم، آنها هم به من پول و غذا میدادند. یکبار مردی را دیدم که میخواست خودش را بکشد زیرا نمیتوانست خانوادهاش را اداره کند . میدانم که در وضعیت سختی بود اما این کارش بیفایده بود. شما باید کاری را که میخواهید انجام دهید. من با آن که از افسردگی رنج میبردم روزانه ۱۰۰ دلار دستمزد میگرفتم، چون باید به تنهایی زندگیام را میساختم.»عزم و ارادهی پولادین وین از اعتماد به نفس بالایش سرچشمه میگرفت. او تدبیر و تواناییهایش را در ده سال نخست زندگی تقویت کرده بود. در حقیقت، تنهایی و بیپناهی او را ساخت.وین: «سالها قبل همسرم برای هدیه کریسمس یک ماهی گرمسیری ده دلاری برایم خرید. سال بعد علاوه بر درآمد کار خودم توانستم با پرورش ماهی ماهانه ۷۰۰ دلار درآمد کسب کنم. بعدها یکی از آن ماهیها را به مردی فروختم که در شرکت هواپیمایی کار میکرد اما سکته کرده بود و دیگر نمیتوانست کار کند من دقیقاً به او گفتم که چه باید بکند و از فردای آن روز آن مرد بزرگترین دلال فروش ماهی گرمسیری در آن منطقه شد.»- «اخیرا با مردی آشنا شدم که فلج شده بود و برای راه رفتن به کمک نیاز داشت فکر میکرد دیگر نمی تواند کار کند. به او گفتم که میتواند سرگرمی جدیدی برای خود ایجاد کند . پیشنهاد دادم در کار پرورش ماهی گرمسیری به من کمک کند. یا میتوانستم به او کمک کنم تا اسباب بازیهای چوبی درست کند میتوانست این کار را درخانه انجام دهد و پول زیادی به دست آورد. تنها کاری که باید انجام دهید این است که ببینید چه طور میتوانید به دیگران خدمت کنید یا چیزی تولید کنید و بعد برای انجام دادن آن کار، هرچه سریع تر دست به کار شوید. اما ابتدا باید از تأسف خوردن به حال خود دست بردارید و از مغزتان کمک بگیرید.»- «من خیلی ناراحت بودم که نتوانستم به مدرسه بروم . وقتی بچهها به مدرسه میروند چه اتفاقی برایشان رخ میدهد؟ در تمام سالهای مدرسه توجهی به مسیر زندگیشان نمیکنند. اما من توانستم مسیر زندگیام را بیابم من هویت مستقلی برای خودم ساختم هویتی بینظیر و منحصر به فرد. افراد بسیاری شبیه من هستد، اما هیچکس مثل من نیست.»کاری را که دوست دارید، انجام دهید پول میآید: مارشا سینتار«موفقیت یعنی در دنیای واقعی آسان و شاد زندگی کنید؛ چه پول داشته باشید چه نداشته باشید.جری گیلیس»
Saturday, December 17, 2016
Friday, December 16, 2016
عصر جدید
«ما
در عصر احتمال به سر میبریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیشبینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید
پارمیس جان سلام،
عیدت مبارک! فردا شنبه بیست و هفتم آذر مصادف است با سالروز میلاد حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلّم، جشن بزرگ ولادت پیامبر عشق و مهربانی را به تمام مردم دنیا تبریک میگویم.
و تسلیت میگویم چهلمین روز درگذشت منصورخان پورحیدری، پدر دوستداشتنی استقلالیها، را. امیدوارم استقلالیهای غیور با اقتدار در جام ملتهای آسیا حاضر شوند و با آوردن جام قهرمانی روح آن مرد بزرگ را خشنود نمایند.
ناگفته نماند که در جام ملتهای آسیا رنگ معنایی ندارد، برای آنکه آبروی ایران مطرح است. از همین رو، آرزوی قلبی همهی ایرانیان موفقیت هر چهار(۳+۱) تیم حاضر در این رقابت، حقیقتاً، دشوار است.
هواشناسی گفته موج سرما در راهه💨
در عصر قاطعیت تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست
دیگر خبر خوب و مهم این هفته، آزادسازی شهر حلب بود. آیندهی حلب و سوریه هنوز در هالهای از ابهام است. هیچکس به یقین نمیداند مردم بیگناه سوریه چه زمان، از این جنگ ویرانگر، نابخردانه و خستهکننده رها میشوند. آرزوی ما برای سال ۲۰۱۷ پایان این جنگ خونین است.
اما من
بی نام تو
حتی
یک لحظه احتمال ندارم
هرقدر اوضاع سوریه کلاف سردرگم است، اوضاع ایران و ایالت متحده آمریکا بینهایت واضح است، دیگر نیازی است سکه بالا بیندازیم، آخر از مرحلهی احتمال گذشتهایم و به یقین رسیدهایم؛ کنگرهی آمریکا تحریمها را تمدید میکند، رئیسجمهور آن را نه امضا میکند و نه وتو، جان کری اطمینان میدهد نگران نباشید همهچیز برطبق توافقنامه است، ایرانیها مثل همیشه دو دسته میشوند: شماری با جان کری هم آوا میشوند و شماری دیگر بندهای توافقنامه را با صدای بلند بازخوانی و تصدیق میکنند تمدید تحریمها نقض برجام است. مردم مطابق معمول سردرگم میشوند. جناب ترامپ که با خاطری آسوده کابینهاش را میچیند، مردم زندگی را از سرمیگیرند.
یک لحظه احتمال ندارم، بیتحریم یا باتحریم به زندگی ادامه میدهیم، همچنان که پیش از آن ادامه داده بودیم.
چشمان تو
عینالیقین من
قطعیت نگاه تو
دین من است
آری، با تمام فرازها و فرودها، جنگها، نابرابریها، نقضها، تحریمها، شکستنها و گسستنها به انتظار روزهای خوش آینده نشستهایم، حتی اگر خوشبینی به آینده خیالی خام و بیاعتقادی به همهی مقدسات باشد. خدا خوشبین است چرا ما خوشبین نباشیم؟
من از تو ناگزیرم
من
بی نام ناگزیر تو میمیرم
پیشاپیش شب یلدا، میلاد حضرت مسیح و آغاز سال نو میلادی را تبریک میگویم. گوگل دیروز فهرست بالاترین جستوجوهای سال ۲۰۱۶ را منتشر کرد. چند روز پیش هم هدیهی کریسمس کارمندانش را به یک مؤسسهی خیریه اهدا کرد :( اما آنچه که این روزها دربارهی گوگل خبرساز شد راهاندازی بخش "waymo" برای تولید خودروهای خودران بود.
شعر از قیصر امینپور
😀
هفتهی خوبی داشته باشی
M.T 👧
پن: یادم رفت بگویم هفتهام ملودیک شد با آلبوم تجربهکن شادمهر.♬♩🎻♬♫♩
Wednesday, December 14, 2016
خدا برای اوست که هستی او را در دل خویش لمس کند
میلاد حضرت محمد مصطفی (ص) و هفتهی وحدت گرامی باد
بخوان به نام پروردگارت...
خدا بیمنتهاست.بیمنتها را باید شورمندانه و با همهی وجود خواست.تنها در این صورت است که او از آن تو میشود.اگر در ستایش و نیایش تو شور و شراری نباشد،بتی را ستایش کردهای.اگر بتی را با شور و شرار و حضور تمام عیار دل ستایشو نیایش کنی، خدا را ستودهای.در این زمینه، عطار حکایتی شیرین و شنیدنی دارد.عطار میگوید شبی از شبها، روح الامین در سدره بود.او شنید که خداوند عاشقانه به راز و نیازهای کسی لبیک میگوید.روح الامین گفت: «نمیدانم کیست که در این وقت شب با خدا سخن میگوید. اما هر که هست، بندهایست عالی که نفسی مرده و دلی زنده دارد.»بنابراین، خواست که این بندهی عالی مقام را بشناسد،او هفت آسمان و زمین را گشت.دریاها و کوهها را گشت.به دشت و دمن سر کشید.اما اثری از این بندهی خوب خدا نیافت.ناچار به سوی حضرت حق شتافت و مشاهده کرد کهخداوند همچنان مشغول لبیک گفتن به آن بندهی سعادتمند است.بازگشت و دوباره به جستوجو پرداخت.سرانجام، بیآنکه آن بندهی دعاگو را دیده باشد، نزدخداوند رفت و گفت: «تو او را به من نشان بده. شوق دیدار او را دارم.»خداوند به روح الامین گفت: «به روم و به فلان ویرانه برو. او را خواهی یافت.»روح الامین به روم رفت و در آن ویرانه بتپرستی رادید که از خمیر ماندهی نان بتی ساخته است و درمقابل آن بت زار میزند و عاشقانه نجوا میکند.بتپرست،در آن ویرانه،شورمندانه و عاشقانه بتی را خطاب میکردو خداوند به لطف خویش به او پاسخ میداد!
اگر در ستایش و نیایش تو شور و شراری نباشد، بتی را ستایش کردهای.
در ستایش زندگی به قلم مسیحا برزگر
Monday, December 12, 2016
آخـــــــر خطــــــــــــــــــــ------
کنفوسیوس زمانی گفت: «بزرگترین افتخار ما این نیست که هرگز شکست نخوردهایم، بلکه آن است که پس از هر شکست دوباره برخاستهایم.» در حقیقت، لحظهی شکست، لحظهی به زمین خوردن امیدها و رویاها، آزمون جسارت است. خوشا به سعادت آنانی که تن به طوفان میسپارند و تسلیم نمیشوند.
آری، تفاوت انسانهای موفق و ناموفق در لحظات دشوار مشخص میشود؛ درست هنگامی که اغلب مردم میپندارند به آخر خط رسیدهاند، آنها جسورانه برخاسته، به تلاش ادامه میدهند؛ درست مانند فرد دیلوکا مؤسس ساب وی.
اگر زیر بار قرض و قوله باشید و مغازهتان در آستانهی ورشکستگی باشد چه کاری انجام میدهید؟ شک دارم دو سه تا مغازهی دیگر اجاره کنید، همان کاری که «فرد دیلوکا» انجام داد.
فرد دیلوکا بنیانگذار فروشگاههای ده میلیارد دلاری زنجیرهای سابوی، نمونهی بارز بیباکی است. در سال ۱۹۶۵، فرد که جوانی از محلهی برونکس بود، میخواست برای ورود به دانشگاه پولی جمعآوری کند. بنابراین از یکی از دوستان خانوادگی پرسید که چه باید بکند و آن دوست به او گفت: «تو باید یک مغازهی ساندویچفروشی باز کنی. اگر علاقهمند باشی، من هم با تو شریک میشوم و هزار دلار به تو میدهم»و آن روزها، با هزار دلار خیلی کارها میشد کرد. اجاره خانه و همچنین موادی که فرد با آنها ساندویچهایش را درست میکرد، ارزان بود، او مغازهاش را باز کرد و کاغذهای تبلیغاتی مغازه را در محله پخش نمود. از دوستانش کمک گرفت و در روز افتتاح مغازه سیصد ساندویچ فروخت.
اما به زودی میزان فروش کاهش یافت، زیرا همانطور که خودش میگوید: «ما نمیدانستیم چه کار میکنیم». فرد از ترس تعطیلی مغازهاش، دست به کار عجیبی زد. او مغازهی دوم را گشود و این فکر را در ذهن مردم القا کرد که تجارت موفقی دارد. دو مغازه به زحمت خرج خودشان را درمیآوردند که او سومی را گشود و سپس هر سه مغازه شروع به سقوط کردند، پس او چهارمی را افتتاح کرد و سپس پنجمی را! سرانجام، مغازهی پنجم رونق یافت و سابوی شروع به رشد نمود تا جایی که امروزه بیش از ۲۹۰۰۰ نمایندگی فروش سابوی در سراسر جهان، از جمله در پایگاههای نظامی عراق، وجود دارد.
تصمیم دیلوکا در مورد توسعهی کارش، در زمان بحران، شاید در ظاهر غیر عاقلانه به نظر برسد-کمتر مشاوری چنین راه ناهمواری را توصیه خواهد کرد- اما فرد به خودش و محصولش ایمان داشت و تسلیم نشد تا زمانی که به موفقیت دست یافت.
فرد دیلوکا میگوید: دلیل عمدهی ادامهی بقا سابوی، تمایل کارمندانش به موفقیت او بود. آنان حتی در سختترین دوران از او حمایت کردند. فرد آنان را در این صنعت سهیم کرد، برای تمامیشان فرصتی فراهم آورد و به چشم بیگانه به آنان نگاه نکرد.
فکر بزرگ: دانی دویچ
Subscribe to:
Posts (Atom)