شما در سمینارهایی شرکت می کنید که عقاید و باور هایتان را تأیید و تقویت می کنند، کتاب هایی را مطالعه می کنید که سخنان نویسنده اش را درست می پندارید ، با کسانی معاشرت می کنید که دیدگاه یکسان و مشترکی با شما دارند ، در حقیقت شما به نقطه نظراتی توجه می کنید که با برداشت ها و باورهایتان سازگار باشند . دیگران نیز به مانند شما نظراتی را که می دانند و به درستی آن ایمان دارند را می پذیرند ، بنابراین هنگامی که با شخصی صحبت می کنید که با او اختلاف عقیده دارید ، مهم نیست که نظرتان چقدر خیرخواهانه ، درست و دوستانه است ، شما با طرح نظرتان به او می گویید : " تو اشتباه فکر می کنی ، باور تو نادرست است " و این به معنی بن بست در مذاکره است، زیرا باور یک انسان است که آن انسان را می سازد ، چه بسیارند انسان هایی که حاضرند برای دفاع از باورها و ارزش های خود ، جان خودشان و دیگران را به مخاطره بیاندازند ، پس برخورد با باور یک انسان برخورد با حقیقت وجودی اوست ، بنابراین برای متقاعد کردن مخاطبتان بیشتر احتیاط کنید،و باورهای او را زیر سؤال نبرید
پس چطور عقیده ی مخاطبمان را تغییر دهیم ؟
بهترین شیوه برای متقاعد کردن اشخاصی که با ما هم رأی نیستند ، همگام شدن با آن هاست . همه ی ما انسانیم و در بسیاری موارد با یکدیگر هم عقیده هستیم . در چه مواردی شما و مخاطبتان مثل هم فکر می کنید ؟ بر روی آن ها تمرکز کنید و راهی برای تأیید باورها و نظریات او پیدا کنید .هرگز به قبول مطلبی که به آن اعتقاد ندارید ، برای جلب نظر مساعد مخاطب تظاهر نکنید ، بر روی اصول خود استوار بایستید ، اما بکوشید باورهای درست مخاطب را تصدیق کنید. سپس پیشنهاداتتان را ارائه دهید و مخاطب را در جهتی که مایلید هدایت کنید
با توجه به بررسی های انجام شده به نظر می رسد که اشخاص برای دریافت و قبول پیام هایی که در چشم انداز آنها در جهان وجود ندارد ، دشواری دارند و در برابر آن مقاومت می کنند. اشخاص بی آن که متوجه باشند به نقطه نظرهایی توجه می کنند که با برداشت ها و باورهای خود آن ها سازگار باشدجی. ای . سی . براون
روبرت سه ساله بر روی زمین افتاده بود ؛ لبش پاره شده بود و یکی از دندان های بالاییش شکسته بود ، خون زیادی از لب و دهانش جاری بود و از شدت درد و هراس جیغ می کشید . من و مادرش به سراغ او رفتیم . هنگامی که روبرت برای جیغ بعدی مکث کرد ، با لحنی ساده و صمیمی و البته بسیار سریع به او گفتم :" روبرت، بدجوری خودت را زخمی کردی ؟ خیلی دردناک است ." روبرت که با من هم عقیده بود ، متوجه شد که او را به خوبی درک می کنم
سپس به او گفتم : " و می دانی که ناراحتیت کمی ادامه خواهد داشت."
با این جمله به ترس او اشاره کردم و برداشتی را که او از حادثه و ادامه دار بودن دردش داشت، تأیید کردم
در ادامه به او گفتم :" خون زیادی از دهانت جاری شده ، به نظرت خون خوش رنگی نیست ؟ به نظر من که خیلی خوش رنگ است ."
روبرت به خون ریخته شده بر روی پیاده رو خیره شد و دست از فریاد کشیدن برداشت
با این جمله می خواستم ذهن روبرت را به موضوعی دیگر جلب کنم تا درد را فراموش کنید و برای پذیرش مراقبت های پزشکی آماده شود
در این مثال میلتون اریکسون با مهارت خاصی با پسرش همگام می شود ،او آن چه پسرش می داند؛ درد شدید و ادامه دار بودن این درد را تأیید می کند، سپس توجه او را به سایر امکانات و احتمالات موجود جلب می کند و در نهایت او را هدایت می کند.همواره از توافق به توافق رسیدن ، بسیار ساده تر و کار آمدتر از ، از اختلاف به توافق رسیدن است
معجزه ی ارتباط و ان.ال.پی : جری ریچارد سون
0 comments:
Post a Comment