« از کرده ی خود پشیمانم/ جز توبه ره دگر نمی دانم.»
بارها و بارها در طی روز به سراغ مان می آید و نمی گذارد یک آب خوش از گلویمان پایین برود: وقتی سر به سر کسی می گذاریم؛ کلاه کسی را بر می داریم؛ چراغ قرمز را رد می کنیم؛ پشت سر کسی صفحه می گذاریم یا از زیر بار وظایف مان شانه خالی می کنیم، احساسش می کنیم.
تقصیر این وجدان لاکردار است که مثل خط کشِ ناظم همیشه بالای سر ماست و ما را عذاب می دهد.
برای بسیاری از اشخاص رهایی از احساس گناه به رویایی دست نیافتنی می ماند، به ویژه برای اشخاصی که بدون سر زدن خطا، با اخمی، تشری، بغضی، آهی یا اشکی دچار عذاب وجدان می شوند :)
« آری، چگونه می توانید مجازات کنید کسانی را که عذاب وجدان دارند و از گناه خویش پشیمانند؟ مگر پشیمانی و عذاب وجدان همان کیفری نیست که قانون تعیین می کند؛ همان قانونی که شما مسئول اجرای آن هستید. با این وجود، شما نمی توانید مرهم پشیمانی را بر دل بی گناهان حاکم کنید یا آن را از دل گناهکاران درآورید. او شب هنگام، زمانی که هیچ کس منتظرش نیست، می آید و مردم را از خواب غفلت بیدار می کند تا به اعمال و رفتار خود بیندیشند.» خلیل جبران
چرا عذاب وجدان؟
یکی از ظهرهای آفتابی فصل پاییز بود. سرازیری خیابان را با هیجان پایین می رفتم تا برای مدرسه خوراکی بخرم، فرصت کمی داشتم، یک ربع دیگر زنگ مدرسه می خورد.
نزدیک خواربار فروشی دختری گریان توجهم را گرفت، انگار چیزی گم کرده بود، روی زمین مشغول جستجو بود. تا مرا دید، صدایم زد و خواست در پیدا کردن سکه یاورش باشم. پذیرفتم، یکی دو دقیقه ای فضای سبز را گشتم، اما سکه ای نیافتم. یک آن از خاطرم گذشت می توانم بیشتر کمکش کنم، خوراکی نخرم و پولم را به او ببخشم. شاید اگر روز دیگری بود، این کار را می کردم، اما نه آن روز نه،اصلاً امکان نداشت! مگر سالی چند بار از طرف مدرسه به سینما می رفتیم، فقط یک بار. تازه اگر دست خالی به مدرسه می رفتم، دوستانم شاکی می شدند. این شد که پا گذاشتم به فرار، دختر فریاد زد:« وایسا، داری کجا می ری؟»، بی آن که بایستم یا سربرگردانم، گفتم:« ببخشید دختر خانم، مدرسه ام دیر شده، باید برم.»
از بقالی که بیرون آمدم، چنان تیز و سر به زیر سر بالایی را بالا رفتم ، مبادا که نگاه شرمسارم به نگاه ملامت گرش بیفتد.
سر وقت به مدرسه رسیدم، اتوبوس هنوز نرفته بود، اما همه ی راه و حتی در سالن سینما فکر آن دخترک غمگین و پریشان دمی آرامم نگذاشت. بدتر از آن، سالها از آن ماجرا گذشت و از احساس پشیمانی و گناه سبک نشدم ، مدام از خودم می پرسیدم این احساس درست است یا اشتباه؟ و چرا چنین حسی دارم؟
احساس گناه، احساسی است که در اغلب اوقات شبانه روز تجربه اش می کنیم، هنگامی که همسر، والدین، خواهر و برادر، رئیس، همکار، همسایه، دوست ، غریبه و آشنا با قیافه ای ناراضی یا چشمانی غمگین به ما زل می زنند، وجدان به ما نهیب می زند که آگاه باش! خطایی از تو سر زده که باید بابتش شرمنده و پشیمان باشی. پرسشی که در اغلب مواقع برای ما مطرح می شود این است که آیا احساس درستی دارم؟ آیا اشتباه نمی کنم؟ یعنی، در برابر هر اخم، تشر، اعتراض و بغضی مسئولم و باید خود را مقصر بدانم؟
برای پاسخ به این پرسش اول باید بدانیم که چرا چنین احساسی در نهاد انسان وجود دارد؟ و وظیفه اش چیست؟ عذاب وجدان سنگ محکی است برای سنجش خلوص و هماهنگی درون انسان. در حقیقت، ندای وجدان مسیریاب انسان است، اوست که از ما می پرسد مطمئنی که راه درست را می روی یا نه؟ اگر محکم بله بگوییم از سر راه مان کنار می رود و راحت مان می گذارد، اما اگر به درستی مسیر ایمان نداشته باشیم، یقه امان را محکم می چسبد و هرگز رها نمی کند.
پس دفعه ی بعد که عذاب وجدان گرفتیم، مردانه از خودمان بپرسیم او حق دارد یا ندارد؟ اگر حق به جانب ماست، از این احساس قدردانی کنیم که صداقت ما را به یادمان آورد، بعد این احساس را رها کرده، مطمئن گام بر می داریم.
ولی چنانچه بدانیم مقصریم و داریم بیراهه می رویم، دور می زنیم و معذرت می خواهیم تا لکه ی گناه بر قلب مان ننشیند.
مثال: صبح جمعه است. مرد قصد دارد با دوستانش به گردش برود، اما همسرش توقع دارد که او در منزل بماند و به وی کمک کند. مرد بی توجه به نگاه ملتمس همسر از خانه بیرون می زند، اما در راه، احساس گناه بر او چیره می شود. بهتر است به خانه برگردد یا به حرکت ادامه دهد؟
تصمیم ایشان بستگی به این دارد که تا چه اندازه خودش را مسئول ناراحتی همسرش بداند. اگر او، مردی است که به قدر کافی برای همسرش وقت گذاشته و به او توجه داشته است، می تواند با آسودگی به رانندگی ادامه دهد تا به دوستانش بپیوندد. اما در صورتی که مرد خودش را مقصر بداند، خودرو را نگه می دارد، تا با همسرش تماس بگیرد. خدا را چه دیدید شاید هم به خانه برگشت و به همسرش کمک کرد تا اشتباهش را جبران کند.
ریشه یابی
عوامل زیادی احساس گناه را در انسان برمی انگیزند، «از دست دادن» یکی از عوامل زمینه ساز احساس گناه است که به حس ارزشمند بودن انسان بر می گردد. آن هنگام که در چشم دیگران خوار و خفیف می شویم؛ محبت و عشق همسر، خانواده یا دوستی را از دست می دهیم؛ زمانی که مقام، منزلت، شهرت یا اعتبار از ما سلب می شود، یا زمانی که سکه ی یک پول می شویم و بی آبرو ، احساس گناه بر ما مستولی می شود، بلکه بتواند آن چه را رفته به ما باز گرداند، ولی « اون که رفته دیگه هرگز نمیاد.» پس چسبیدن به این حس نه تنها سودمند نیست، بلکه خود مانعی برای پرداختن به آینده است.
بهتر است خالصانه برای از دست رفته عزاداری کرد، بعد رخت عزا را از تن درآورد ، جای خالی را دید ، چاره ای اندیشید و به استقبال فرصت های تازه رفت. در اصل باید فقدان را فهمید و درک کرد؛ یعنی:
۱- قدردان و شکرگزار موهبتی که مدتی فرصت تجربه اش را داشتیم، باشیم.
۲- بپذیریم که شرایط تغییر کرده است.
۳- بر امکانات و فرصت های ممکن تمرکز کنیم.
مواقعی نیز احساس گناه به سبب اشتباهی است که مرتکب شده ایم. مثل اوقاتی که دلی را شکسته ایم؛ کلاهی را برداشته ایم؛ آبرویی را برده ایم و ... در چنین مواردی کافی است گناه را به گردن گرفته، تأسف مان را ابراز کنیم، اگر ممکن است خطا را جبران کنیم و گرنه خودمان را ببخشیم و برای همیشه از قید گناه آزاد شویم:«درست است که مرتکب این اشتباه شدم، اما خودم را به طور تمام و کمال می پذیریم!» بعد پاک کن سحر آمیز را برداریم و در تخیل خطایمان را تصحیح کنیم.
ریشه ی احساس گناه را در بازتاب جهان بیرون باید جست، زمانی که مردم می گویند که از فلان رفتار ما آزرده شده اند، احساس گناه را در ما به وجود می آورند. ما چطور با این احساس رو به رو شویم؟ آن را بپذیریم؟ حالا پاسخ این پرسش را می دانیم.
در مواجهه با چنین اظهار نظری صادقانه و بی طرفانه رفتارمان را بررسی می کنیم اگر موردی برای رنجش نیافتیم که هیچ، اما در صورتی که دریافتیم اعتراض شخص به جا و منطقی است از او معذرت می خواهیم و تأسف عمیق خود را اعلام می کنیم:«متأسفم، که تو را رنجاندم، مرا ببخش، واقعاً متأسفم!»
این که شخص ما را ببخشد یا نبخشد، دیگر به خودش بستگی دارد، یک بار عذر خواهی کافی است، لازم نیست هر بار که شخص را دیدیم تأسف خویش را ابراز کنیم و با تقویت احساس گناه، شیطان را پروار کنیم.
حتی اگر مطمئنیم شخص آزرده، هرگز از ما راضی نخواهد شد، پس از ابراز تأسف خالصانه، پشیمانی و احساس گناه را فراموش می کنیم.زیرا «ما جوابگو و مسئول احساس آزردگی که فرد دیگری آن را می پروراند نیستیم.»، می شود از شخص رنجیده خاطر پرسید :«من مقصرم که تو را رنجاندم، اما تو چرا این احساس را به خودت راه دادی؟ چرا دژ محکمی در برابر حملات بیگانگان برای خودت نساختی؟ چرا از قلعه ی قلبت خوب محافظت نکردی تا دشمن واردش نشود؟ تو به اندازه ی من، بلکه بیشتر مقصر نیستی؟ من به تو حمله کردم ،ولی قبول کن که تو هم جنگجوی خوبی نبودی.»
آدرس بهشت
نزدیک خواربار فروشی دختری گریان توجهم را گرفت، انگار چیزی گم کرده بود، روی زمین مشغول جستجو بود. تا مرا دید، صدایم زد و خواست در پیدا کردن سکه یاورش باشم. پذیرفتم، یکی دو دقیقه ای فضای سبز را گشتم، اما سکه ای نیافتم. یک آن از خاطرم گذشت می توانم بیشتر کمکش کنم، خوراکی نخرم و پولم را به او ببخشم. شاید اگر روز دیگری بود، این کار را می کردم، اما نه آن روز نه،اصلاً امکان نداشت! مگر سالی چند بار از طرف مدرسه به سینما می رفتیم، فقط یک بار. تازه اگر دست خالی به مدرسه می رفتم، دوستانم شاکی می شدند. این شد که پا گذاشتم به فرار، دختر فریاد زد:« وایسا، داری کجا می ری؟»، بی آن که بایستم یا سربرگردانم، گفتم:« ببخشید دختر خانم، مدرسه ام دیر شده، باید برم.»
از بقالی که بیرون آمدم، چنان تیز و سر به زیر سر بالایی را بالا رفتم ، مبادا که نگاه شرمسارم به نگاه ملامت گرش بیفتد.
سر وقت به مدرسه رسیدم، اتوبوس هنوز نرفته بود، اما همه ی راه و حتی در سالن سینما فکر آن دخترک غمگین و پریشان دمی آرامم نگذاشت. بدتر از آن، سالها از آن ماجرا گذشت و از احساس پشیمانی و گناه سبک نشدم ، مدام از خودم می پرسیدم این احساس درست است یا اشتباه؟ و چرا چنین حسی دارم؟
احساس گناه، احساسی است که در اغلب اوقات شبانه روز تجربه اش می کنیم، هنگامی که همسر، والدین، خواهر و برادر، رئیس، همکار، همسایه، دوست ، غریبه و آشنا با قیافه ای ناراضی یا چشمانی غمگین به ما زل می زنند، وجدان به ما نهیب می زند که آگاه باش! خطایی از تو سر زده که باید بابتش شرمنده و پشیمان باشی. پرسشی که در اغلب مواقع برای ما مطرح می شود این است که آیا احساس درستی دارم؟ آیا اشتباه نمی کنم؟ یعنی، در برابر هر اخم، تشر، اعتراض و بغضی مسئولم و باید خود را مقصر بدانم؟
برای پاسخ به این پرسش اول باید بدانیم که چرا چنین احساسی در نهاد انسان وجود دارد؟ و وظیفه اش چیست؟ عذاب وجدان سنگ محکی است برای سنجش خلوص و هماهنگی درون انسان. در حقیقت، ندای وجدان مسیریاب انسان است، اوست که از ما می پرسد مطمئنی که راه درست را می روی یا نه؟ اگر محکم بله بگوییم از سر راه مان کنار می رود و راحت مان می گذارد، اما اگر به درستی مسیر ایمان نداشته باشیم، یقه امان را محکم می چسبد و هرگز رها نمی کند.
پس دفعه ی بعد که عذاب وجدان گرفتیم، مردانه از خودمان بپرسیم او حق دارد یا ندارد؟ اگر حق به جانب ماست، از این احساس قدردانی کنیم که صداقت ما را به یادمان آورد، بعد این احساس را رها کرده، مطمئن گام بر می داریم.
ولی چنانچه بدانیم مقصریم و داریم بیراهه می رویم، دور می زنیم و معذرت می خواهیم تا لکه ی گناه بر قلب مان ننشیند.
مثال: صبح جمعه است. مرد قصد دارد با دوستانش به گردش برود، اما همسرش توقع دارد که او در منزل بماند و به وی کمک کند. مرد بی توجه به نگاه ملتمس همسر از خانه بیرون می زند، اما در راه، احساس گناه بر او چیره می شود. بهتر است به خانه برگردد یا به حرکت ادامه دهد؟
تصمیم ایشان بستگی به این دارد که تا چه اندازه خودش را مسئول ناراحتی همسرش بداند. اگر او، مردی است که به قدر کافی برای همسرش وقت گذاشته و به او توجه داشته است، می تواند با آسودگی به رانندگی ادامه دهد تا به دوستانش بپیوندد. اما در صورتی که مرد خودش را مقصر بداند، خودرو را نگه می دارد، تا با همسرش تماس بگیرد. خدا را چه دیدید شاید هم به خانه برگشت و به همسرش کمک کرد تا اشتباهش را جبران کند.
ریشه یابی
عوامل زیادی احساس گناه را در انسان برمی انگیزند، «از دست دادن» یکی از عوامل زمینه ساز احساس گناه است که به حس ارزشمند بودن انسان بر می گردد. آن هنگام که در چشم دیگران خوار و خفیف می شویم؛ محبت و عشق همسر، خانواده یا دوستی را از دست می دهیم؛ زمانی که مقام، منزلت، شهرت یا اعتبار از ما سلب می شود، یا زمانی که سکه ی یک پول می شویم و بی آبرو ، احساس گناه بر ما مستولی می شود، بلکه بتواند آن چه را رفته به ما باز گرداند، ولی « اون که رفته دیگه هرگز نمیاد.» پس چسبیدن به این حس نه تنها سودمند نیست، بلکه خود مانعی برای پرداختن به آینده است.
بهتر است خالصانه برای از دست رفته عزاداری کرد، بعد رخت عزا را از تن درآورد ، جای خالی را دید ، چاره ای اندیشید و به استقبال فرصت های تازه رفت. در اصل باید فقدان را فهمید و درک کرد؛ یعنی:
۱- قدردان و شکرگزار موهبتی که مدتی فرصت تجربه اش را داشتیم، باشیم.
۲- بپذیریم که شرایط تغییر کرده است.
۳- بر امکانات و فرصت های ممکن تمرکز کنیم.
مواقعی نیز احساس گناه به سبب اشتباهی است که مرتکب شده ایم. مثل اوقاتی که دلی را شکسته ایم؛ کلاهی را برداشته ایم؛ آبرویی را برده ایم و ... در چنین مواردی کافی است گناه را به گردن گرفته، تأسف مان را ابراز کنیم، اگر ممکن است خطا را جبران کنیم و گرنه خودمان را ببخشیم و برای همیشه از قید گناه آزاد شویم:«درست است که مرتکب این اشتباه شدم، اما خودم را به طور تمام و کمال می پذیریم!» بعد پاک کن سحر آمیز را برداریم و در تخیل خطایمان را تصحیح کنیم.
ریشه ی احساس گناه را در بازتاب جهان بیرون باید جست، زمانی که مردم می گویند که از فلان رفتار ما آزرده شده اند، احساس گناه را در ما به وجود می آورند. ما چطور با این احساس رو به رو شویم؟ آن را بپذیریم؟ حالا پاسخ این پرسش را می دانیم.
در مواجهه با چنین اظهار نظری صادقانه و بی طرفانه رفتارمان را بررسی می کنیم اگر موردی برای رنجش نیافتیم که هیچ، اما در صورتی که دریافتیم اعتراض شخص به جا و منطقی است از او معذرت می خواهیم و تأسف عمیق خود را اعلام می کنیم:«متأسفم، که تو را رنجاندم، مرا ببخش، واقعاً متأسفم!»
این که شخص ما را ببخشد یا نبخشد، دیگر به خودش بستگی دارد، یک بار عذر خواهی کافی است، لازم نیست هر بار که شخص را دیدیم تأسف خویش را ابراز کنیم و با تقویت احساس گناه، شیطان را پروار کنیم.
حتی اگر مطمئنیم شخص آزرده، هرگز از ما راضی نخواهد شد، پس از ابراز تأسف خالصانه، پشیمانی و احساس گناه را فراموش می کنیم.زیرا «ما جوابگو و مسئول احساس آزردگی که فرد دیگری آن را می پروراند نیستیم.»، می شود از شخص رنجیده خاطر پرسید :«من مقصرم که تو را رنجاندم، اما تو چرا این احساس را به خودت راه دادی؟ چرا دژ محکمی در برابر حملات بیگانگان برای خودت نساختی؟ چرا از قلعه ی قلبت خوب محافظت نکردی تا دشمن واردش نشود؟ تو به اندازه ی من، بلکه بیشتر مقصر نیستی؟ من به تو حمله کردم ،ولی قبول کن که تو هم جنگجوی خوبی نبودی.»
آدرس بهشت
راستی چرا تا این حد به احساس گناه وابسته ایم؟ چرا از گناه خودمان و دیگران به راحتی نمی گذریم و کینه به دل می گیریم؟ بی شک در این شیوه ی سودی برای ما نهفته است، این طور نیست؟
البته! از همین روست که واژه ی «بخشش» بر لب مان جاری است، ولی بر قلب مان واژه ی «نمی بخشم» حک شده است. ما آگاهانه و ناآگاهانه دیگران را در احساس گناه نگه می داریم، شاید به بهشت نزدیکتر شویم و خویشتن را در احساس گناه نگه می داریم، تا به خود یادآور شویم که کامل و بی نقص نیستیم. بلکه با انجام کارهای نیک خود را بسازیم و بنده ی شایسته ی خدا شویم.
متأسفانه، آدرس اشتباهی بهشت را گرفته ایم، با انتظار نیکی از گناه و تقویت شیطان هرگز به حوالی بهشت نیز نخواهیم رسید، بهتر است بانک مان را عوض کنیم و سود را در راستی قلب و خلوص نیت ببینیم. دست و پا زدن در مرداب احساس پشیمانی، حاصلی ندارد جز نگرانی ، غم ، افسردگی و کناره گیری از زندگی.
راه مستقیم و درست برای رهایی این پرسش است:«چرا هنوز به این احساس چسبیده ام؟» یافتن پاسخ این پرسش، همان رهایی است. بیایید از احساس گناه فاصله بگیریم، زیرا انرژی انسان به همان جا می رود که او توجهش را به آن معطوف کرده است.
« با احساس گناه شیطان را پروار می کنیم!»
زندگی در اینجا و اکنون: پروفسور کورت تپرواین
M.T :)
0 comments:
Post a Comment