در سیزده آبان پنجاه و هفت گروهی از دانشجویان و دانش آموزان در دانشگاه تهران اجتماع کرده و علیه رژیم شاه تظاهرات می کردند. هنگام ظهر مأموران گارد امنیتی با تیراندازی می کوشند تا خشم شعله ور شده ی ملت را خاموش سازند، اما پس از ساعتی محوطه ی دانشگاه تهران با خون جوانان میهن گلباران می شود ، از آن پس 13 آبان « روز دانش آموز » نامیده شد
یک سال بعد و چند ماه پس از پیروزی انقلاب به مناسبت گرامیداشت یاد و خاطره ی شهدای دانش آموز و دانشجو گروهی از جوانان دانشجو که در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند ، از دانشگاه تهران خارج شده و به سمت سفارت آمریکا حرکت می کنند- در آن دوران شاه ایران برای معالجه در آمریکا به سر می برد و وزرات خارجه ایران خواستار تسلیم شاه برای محاکمه به دولت ایران بود، اما آمریکا تسلیم این خواسته نشده بود- این دانشجویان انقلابی که خود را «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» نامیدند، نسبت به این امر معترض بودند؛ بنابراین هنگامی که به سفارت رسیدند ، وارد سفارت شده و به سرعت سفارت را به تصرف خود درآوردند و کارکنان سفارت را به گروگان گرفتند. از آن پس سفارت آمریکا به «لانه ی جاسوسی آمریکا» معروف شد و 13 آبان« روز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا» نیز نامیده شد
13 آبان دوست داشتنی
وقتی دانش آموزی ،13 آبان ها را دوست داری. زیرا چند ساعت درس و کلاس تعطیل است و البته هر چه مراسم گرامیداشت 13 آبان طولانی تر باشد ، بهتر است. برای همین ما 13 آبان ها با شور و اشتیاق خاصی در حیاط مدرسه به صف می ایستادیم و منتظر اجرای مراسم می شدیم و به بعضی از دانش آموزان که پوشش مناسب تری داشتند و عضو «بسیج دانش آموزی» بودند غبطه می خوردیم. - زیرا آنها با شرکت در راهپیمایی یک روز کامل از درس معاف بودند- مراسم با شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل شروع می شد
سرود ، نمایش و مسابقه بخش های دیگر مراسم بودند. اما بهترین قسمت مراسم ، سخنرانی مدیر یا یکی از معاونین مدرسه بود. گاهی نیز یک سخنران میهمان به مدرسه دعوت می شد . اگر چه سخنرانی ها سخنان تکراری سال گذشته و حرفهایی بود که در کتاب درسی خوانده ، از رادیو شنیده و یا در تلویزیون دیده بودیم ، اما سخنرانی طولانی ترین قسمت مراسم بود و از همین رو عاشقش بودیم . با آتش زدن پرچم مراسم13 آبان خاتمه می یافت
دبستان
اوایل من عاشق قسمت اختتامیه ی مراسم بودم. سالی یکبار در مدرسه مراسم آتش بازی برگزار می شد آن هم در 13 آبان. بنابراین بی صبرانه به انتظار سیزده آبان ها می نشستم تا نظاره گر مراسم آتش زدن پرچم باشم. گاهی پرچم آمریکا را آتش می زدند و گاهی پرچم اسرائیل را. گاهی پرچم پارچه ای شعله ور می شد و گاهی کاغذی. شعله ور شدن پرچم های کاغذی زیاد تماشایی نبود، کاغذ خیلی زود می سوخت و به خاکستر تبدیل می شد. یک بار مدیرمان کاغذ سفیدی را که رویش 2 تا مثلث کشیده بود را آتش زد. گفتم : مسخره است ، اگر قرار است پرچم آتش بزنند حداقل یک پرچم واقعی تر را بسوزانند
آن روزها با خودم فکر می کردم ، هر چه دشمنان بیشتری داشته باشیم بهتر است ؛ مثلاً انگلیس، فرانسه ، آلمان ، روسیه و ... . آن وقت پرچم های بیشتری برای آتش زدن داریم . شاید شعله ور شدن پرچم هایی که تنوع رنگی بیشتری دارند زیباتر باشد
راهنمایی
آن روزها گذشت. در دوران راهنمایی درباره ی پرچم ها بیشتر یاد گرفتم. دانستم که پرچم یک کشور نماد هویت یک کشور است. پرچم ها مهم و قابل احترام هستند و احترام به پرچم یک کشور یعنی احترام به مردم آن سرزمین. سپس فهمیدم که هر یک از ستاره های پرچم آمریکا یکی از ایالات آن کشور هستند. یعنی هر بار که پرچم آمریکا آتش می گرفت ، ایالت های آمریکا یکی پس از دیگری نابود می شدند و از بین می رفتند. حتی تصورش هم غم انگیز بود. هیچ وقت دوست نداشتم نظاره گر تباهی و نابودی یک کشور ، یک سرزمین و یا یک تمدن باشم ، حتی اگر رفتار و سیاست های آن ها را دوست نداشته باشم. از این رو به تدریج این مراسم برایم کم جاذبه تر شد
وقتی معلم می گفت بگو مرگ بر آمریکا ، مرگ بر اسرائیل . تنها لبانم حرکت می کرد، بدون اینکه کلامی از آن خارج شود. دوست نداشتم مرگ کودکان، دختران و پسرانی را که درست مثل من بودند را خواستار شوم، زیرا پدرانمان همدیگر را دوست نداشتند
این جنگ، جنگ من نبود. جنگ گروهی با گروه دیگر، جنگ دولتی با دولتی دیگر بود و من جزئی از مردم بودم و مردم همواره خواستار صلح ، دوستی و آرامش هستند
--
0 comments:
Post a Comment