« من کی باشم که بتوانم اوضاع دنیا را تغییر بدهم؟ من فقط یک آدم معمولی هستم، یک آدم کوچک ، ضعیف و بی ارزش، بسان قطره ای در دل اقیانوسی بزرگ؛ حتی نمی توانم زندگی خودم را سر و سامان بدهم، یا مسائل خودم را حل کنم، چطور دنیا را عوض کنم؟ چطور؟ ناراحت نشو ولی حرفت خیلی مضحکه، همین که می گویی تغییر دنیا از تغییر اشخاص شروع می شود، حرفت را قبول ندارم، شاید مشاهیر، سیاستمداران، دانشمندان، علما ، هنرپیشگان و ورزشکاران بر اجتماع تأثیر ویژه ای بگذارند، ولی نه آدم های معمولی مثل من و تو؛ ما مهم نیستیم، خاص نیستیم، می آییم ، می رویم و به آسانی فراموش می شویم؛ آره، ذره ای هستیم در دنیا و رهگذری هستیم بی ردپا. »
هنوز هم پای حرفم وایستادم؛ می گویم یک دست هم صدا دارد و با تغییر ما دنیا هم تغییر می کند. گفتی که ما فقط قطره ای کوچک در دل اقیانوسی بزرگیم؟ آره ؛ هستیم ولی، ببین اقیانوس را قطره ها می سازند، اگر قطره ها نباشند دیگر اقیانوسی نیست، بنابراین بود و نبود یک قطره در هستیِ اقیانوس مؤثر است.
کاوه یک آهنگر معمولی بود که خودش را کمتر از ضحاک ندید و زیر بار ظلم و ستم نرفت، علیه ضحاک شورید و دیگران را نیز با خودش همراه کرد، باور کن هر ذره در عالم ردی از خودش به جا می گذارد، حتی اگر این رد از نظر سایرین محسوس نباشد، حدس می زنم راجع به « سندروم صد میمون » شنیده باشی:
کاوه یک آهنگر معمولی بود که خودش را کمتر از ضحاک ندید و زیر بار ظلم و ستم نرفت، علیه ضحاک شورید و دیگران را نیز با خودش همراه کرد، باور کن هر ذره در عالم ردی از خودش به جا می گذارد، حتی اگر این رد از نظر سایرین محسوس نباشد، حدس می زنم راجع به « سندروم صد میمون » شنیده باشی:
در یک جزیره ی ژاپنی شماری میمون وحشی که خوراکشان سیب زمینی شیرین بود، در کنار یکدیگر زندگی می کردند. در یکی از روزهای زیبای سال 1952 یکی از میمونها کار غریبی انجام داد، پیش از خوردن سیب زمینی آن را شست، میمون های دیگر با تعجب به او نگریستند، روز بعد میمون کارش را تکرار کرد و فرداهای بعد هم، چندتا میمون جوّ گیر شدند ، به تقلید از او سیب زمینی هایشان را شستند.
چند ماه گذشت، دیگر شستن سیب زمینی شیرین در جزیره رفتاری عادی محسوب می شد ، 6 سال بعد؛ یعنی در سال 1958 تمامی ساکنین جزیره پیش از خوردن سیب زمینی آن را می شستند؛ عجیب تر آن که این رفتار در جزایر اطراف نیز گزارش شد، در صورتی که هیچ میمونی از جزیره مذکور به جزایر دیگر منتقل نشده بود، در واقع هیچ گونه ارتباط فیزیکی بین این جزایر وجود نداشت، ارتباط فکری چطور؟
چگونه رفتار یک میمون می تواند رفتار اجتماع میمون ها را دگرگون کند؟ دانشمندان این طور استنباط کردند که هر میمون با میمون های دیگر از لحاظ آگاهی مرتبط است، به این ترتیب هنگامی که آگاهی یکی تغییر می کند بدون هیچگونه تماس مستقیم بر سطح آگاهی جمعی میمون ها اثر می گذارد و آن را دگرگون می کند، همین قضیه ی درباره ی سایر موجودات از جمله انسان صادق است، به این معنا که انسانها با هر طبقه ی اجتماعی به یک آگاهی مشترک ( آگاهی جمعی ) دسترسی دارند.
چگونه رفتار یک میمون می تواند رفتار اجتماع میمون ها را دگرگون کند؟ دانشمندان این طور استنباط کردند که هر میمون با میمون های دیگر از لحاظ آگاهی مرتبط است، به این ترتیب هنگامی که آگاهی یکی تغییر می کند بدون هیچگونه تماس مستقیم بر سطح آگاهی جمعی میمون ها اثر می گذارد و آن را دگرگون می کند، همین قضیه ی درباره ی سایر موجودات از جمله انسان صادق است، به این معنا که انسانها با هر طبقه ی اجتماعی به یک آگاهی مشترک ( آگاهی جمعی ) دسترسی دارند.
« بنی آدم اعضای یک پیــــــکرند
که در آفـــــریـنش ز یک گوهرند »
همان طور که شاعر شیرین سخن سعدی فرموده، انسان ها همانند اعضای یک پیکرند ، پیکر ستاد فرماندهی اندیشه ها و آگاهی جمعی اعضاست، آگاهی هر عضو با آگاهی جمعی پیوسته در ارتباط و در حال تبادل اطلاعات است؛ پس دوری از یکدیگر یا عدم دسترسی به فردی خاص هیچ خللی در انتقال آگاهی از یکی به دیگری وارد نمی کند.
با این حساب هنگامی که سطح آگاهی گروه کوچکی از انسانها تغییر کند، این تغییر بر سطح آگاهی جمعی اثر گذاشته ، سبب تحول آن می شود.
سخن آخر: دنیا آیینه ی ماست، تحول ما برابر است با تحول دنیا.
زندگی در روشنایی : شاکتی گاوین
M.T☺
0 comments:
Post a Comment