مدتی است که آموخته هایم از کتاب " احساس شادابی " را برایتان می نگارم. پیشتر نوشته بودم که برنامه ی شادابی بخش دکتر هندریکس - که حاصل سال ها تجربه و تحقیق ایشان و همکارانشان است - برنامه ای چند بخشی است و به اعتقاد ایشان برای رسیدن به احساس شادابی ، ما باید به طور همزمان بر روی هر سه بعد جسمی ، ذهنی و روحی و روابط خود کار کنیم تا در هر سن و سالی که هستیم ، حس شور و شوق ، جوانی و شادابی را تجربه کنیم . در پست های قبل بخش جسمانی را که شامل غذاهای شادابی بخش و نرمش شادابی بخش است ، مرور کردیم . اکنون قصد دارم درباره ی بعد دیگر یعنی روابط شادابی بخش برایتان صحبت کنم . امیدوارم با خواندن مطالب این کتاب بتوانیم شاه کلیدی برای قفل قلب هایمان بیابیم . متشکرم
چگونه روابط شادی بخش و مناسبی با دیگران برقرار کنیم ؟
هفته ی گذشته طبق عادت همیشگی ، پست های گوگل پلاس را چک می کردم که پستی از لینکدین توجهم را به خود جلب کرد. " چه جملاتی بر مخاطب تأثیر گذارترند؟ " بر طبق تحقیقات انجام شده ، استفاده از عبارت " من باورت دارم " یا " بهت ایمان دارم " بسیار مؤثرتر از جمله ی " خودت رو باور کن " است . جمله ی " دوست دارم بهت کمک کنم " از دیگر جملات مؤثر فهرست شده در مقاله بود . اگر چه با ایده ی نویسنده کاملاً موافق بودم ، اما خواندن آن جمله ( دوست دارم ...) که یکی از جملات مورد علاقه ی من است ، خاطره ی ناخوشایندی را در ذهنم تداعی کرد
رنجش های گذشته
چند سال قبل وقتی با چهره ی اخمو و درهم دوستم رو به رو شدم ، گفتم : «از چی ناراحتی ؟ به من بگو ، دوست دارم بهت کمک کنم .» او که از شنیدن این جمله سرخ شده بود و عصبانی تر از قبل به نظر می رسید با لحن تمسخر آمیزی گفت : « تو ؟ ...تو می خوای به من کمک کنی ؟؟؟» و بعد با لحن خشنی افزود :« من به کمک تو هیچ نیازی ندارم .» . در آن لحظه من صدای فرو ریختن بنای دوستیمان را شنیدم و احساس کردم دیواری از خشم و اندوه در بینمان قرار گرفت . او بارها در موقعیت های گوناگون به یاری من آمده بود ، مثلاً هنگامی که بر روی جین محبوبم ، موم داغ ریخته بود و من بسیار ناراحت بودم . او گفته بودکه اگر چه پاک کردن لکه خیلی مشکل است ، اما او برای پاک کردن آن راهی بلد است و چندین بار که غمگین و پریشان بودم به من گفته بود ، می توانم با او درد دل کنم و از اندوهم برایش بگویم . اما در آن لحظه جمله ی زنگدار : « تو ؟ تو می خواهی به من کمک کنی ؟ » به من پیغام می داد : تو کوچکتر از آنی هستی که به من کمک کنی ، تو هیچ کس نیستی و
و جمله ی « من به کمک تو هیچ احتیاجی ندارم » می گفت : ما با هم واقعاً دوست نیستیم و تو دیگر نمی توانی روی کمک من حساب کنی
دردهای گذشته را به زمان اکنون نیاورید
با یاد آوری این خاطره نا خودآگاه این نظر را نوشتم : « یکبار من جمله ی دوست دارم بهت کمک کنم را به کسی گفتم و او گفت : من به کمکت نیازی ندارم .» ، می خواستم دکمه ی تأیید نظر را بفشارم که ناگهان صدایی را در درون خود شنیدم ، صدایی که مرا برای فشردن دکمه مردد کرده بود . او می گفت : « تو هنوز به گذشته چسبیده ای .» تأثیر صدا به قدری شدید بود که می خواستم از گذاشتن کامنت منصرف شوم ، اما سرانجام آن را تأیید کردم ، در صورتی که می دانستم حق با صداست . سالها از آن ماجرا گذشته است ، چرا باید حرفی که سال ها قبل شنیده ام ، شادی امروز مرا بر هم زند ، فرصت های امروزم را از من بگیرد و زمینه ی انتقاد از او را برایم فراهم کند ، انتقادی که ممکن است بر حق هم نباشد
ما آن قدر دیگران را نمی شناسیم که بتوانیم درباره ی آن ها عادلانه قضاوت کنیم . شاید او از به زبان آوردن آن جملات منظور بدی نداشته است ، شاید فقط عصبانی بوده و دلش می خواسته تنها باشد یا تمایل نداشته کسی آرامش و خلوت او را بر هم زند و هزار شاید دیگر که ممکن است هیچ کدامشان درست نباشد. آن چه مهم است این است که رنجشی که سال ها قبل به وجود آمده ، دردهای گذشته را به زمان حال می آورد و باعث می شود در گذشته بمانیم و اکنون را از دست بدهیم . من به خودم گفتم : خسته شدم ، از زندگی در زمان گذشته خسته شدم و از این که دردهای دیروز را امروز دوباره تجربه کنم ، به ستوه آمده ام . می خواهم اکنون را دریابم ، زیرا امروز تنها زمانی ست که من در اختیار دارم ، دیروز به تاریخ پیوسته است و فردا هم ممکن است هرگز نیاید. اکنون زمان عشق است و با چسبیدن به گذشته ها فرصتی که امروز برای عاشق شدن و عشق ورزیدن در اختیارم قرار می دهد را از دست می دهم
حلقه های ارتباطی ما
در دوران کودکی روابط ما محدود است و افراد کمی در حلقه ی ما قرار دارند ، یک حلقه ی کوچک اما گرم و صمیمی . هر چه بزرگتر می شویم ، دایره ی روابط ما نیز بزرگتر و گسترده تر می شوند و البته روابطمان نقش مهمی در زندگیمان ایفا می کنند . در دهه های بیست و سی سالگی به قدری سرگرم کار هستیم که به روابطمان بی توجه هستیم ، تنها هدفمان در این دوران کار بیشتر و به دست آوردن پول و قدرت بیشتر است
در دوران میان سالی اولویت های ما کم کم تغییر می کنند و ما از خود می پرسیم : « چه چیزی واقعاً در زندگیم مهم است ؟ » بنابراین به روابطمان با دیگران بیشتر توجه می کنیم و اغلب درمی یابیم که برقراری ارتباط و نگه داشتن روابط با دیگران برایمان چندان آسان نیست و تصمیم می گیریم به روابطمان سرو سامان دهیم
مهارت های سه گانه ارتباطی
مشکلات ارتباطی به مانند سایر مشکلات در آغاز ساده هستند . اگر همان لحظه ی اول به آنها توجه کنید ، مسأله حل می شود ، اما اگر به آن ها توجه نکنید ، به مشکلات پیچیده و لاینحلی تبدیل می شوند . برای حل مشکلات ارتباطی با دیگران ما به سه مهارت ارتباطی نیاز داریم
در پست های آینده این مهارت ها را بررسی خواهیم کرد
0 comments:
Post a Comment