This blog is about books, eBooks , my memories .

Monday, June 13, 2016

جستجو کن، خواهی یافت


فرض کنید پا به شصت و پنج سالگی گذاشته و تنها یکصد دلار پس‌انداز کرده‌اید. روزی فکر می‌کنید باید کاری انجام دهید و در عین حال سردرگمید که چه کنید. بنابراین دوست‌تان پیشنهاد می‌دهد: «تو آشپز خوبی هستی، چرا رستوران‌داری را امتحان نمی‌کنی؟»
در نتیجه شما با پس‌اندازتان، رستورانی در کنار سی‌ و چهار رستوران دیگر کنار بزرگراه تأسیس می‌کنید. ولی مشتریان؟ تنها دوستان‌تان آنان می‌آیند، می‌خورند و بدون پرداخت می‌روند.
در این بین، مسیر بزرگراه و به همراهش رستوران‌های دیگر، به جایی دیگر تغییر پیدا می‌کنند. ولی شما نمی‌توانید... نمی‌توانید چون سرمایه ندارید.
بنابراین تصمیم می‌گیرید دستور عمل پخت خود را بفروشید و شروع به مذاکره با بقیه‌ی رستوران‌ها می‌کنید.
ولی یک، دو، سه تا سی‌ و چهار رستوران در را به روی شما می‌بندند. ولی شما تسلیم نمی‌شوید، در پی فرصتی بهتر به شهر می‌روید.
ولی در آنجا هم نتیجه‌ای مشابه می‌گیرید... نه یک‌بار، نه دوبار بلکه بیش از آنچه در تصورتان می‌گنجد.
اکنون به من بگویید، پس از چند بار رد شدن هنوز آماده‌ی حرکت خواهید بود؟
یکصدبار؟... دویست‌بار؟... چهارصدبار؟... پانصدبار؟...
آیا آن قدر شجاع هستید که پانصد بار اقدام کنید؟ اگر بله، دوباره در این باره فکر کنید که شما شصت و اندی سال دارید و پس‌اندازی هم ندارید. باز هم حاضرید؟ بسیار خوب، ولی چند بار؟
هفتصدبار؟... هشتصدبار؟... نهصدبار؟
آیا هنوز انرژی دارید که جلو بروید؟ بله! پس پیش از شروع به چهره‌ای که پس از دو سال کنار خیابان گذراندن دارید، نگاهی بیندازید.
حاضرید؟ هزار و نه بار چطور به نظر می‌رسد... بله هزار و نه بار!


من نمی‌دانم وقتی چنین سرنوشتی را مجسم می‌کنید چه احساسی دارید، ولی سرهنگ هـ. ساندرز همین روند را در واقعیت تجربه کرد. بله، با وجود هزار و نه بار رد شدن او نخستین سر تکان دادن به نشانه‌ی تأیید را مشاهده کرد و مرغ کنتاکیش کی‌اف‌سی یکی از پیشگامان عرضه‌ی غذای فوری در دنیاست که در بیش از هشتاد کشور فعالیت می‌کند.

هیچ‌گاه،هیچ‌وقت، هرگز تسلیم نشوید: ری آریا
                                              مترجم: کیانا اورنگ​
​​​
نقشه‌ی شعبات کی‌اف‌سی

1 comment:

  1. این داستان را قبلاً گذاشته بودم، اما امروز اختصاصی آن را برای داداش حسینم گذاشتم که سالها در فست‌‌‌ فود پسرخوانده زحمت کشید، در سرما و گرما، در برف و باران پیتزا و همبرگر و جوجه‌سوخاری مردم را به خانه‌هایشان رساند، همیشه وقتی خواب بودیم به خانه برمی‌گشت و در هیچ جشن، تولد و میهمانی نبود، یا پای صندوق بود یا بازار ...موفق باشی :)

    ReplyDelete

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com