______________________________________________________________
حلقه ی گمشده ی سفر دانایی به توانایی
همه می دانیم دانایی برابر است با توانایی ، با این وجود تجربه به من ثابت کرده است که فاصله ی زیادی بین دانستن و توانستن وجود دارد؛ در چند سال اخیر کتابها و مقالات زیادی را خوانده ام ، سمینارهای آموزشی متعددی را دیده و شنیده ام و در اقیانوس بی کران اطلاعات غرق شده ام . بله ، من مطالب زیادی می دانم ، دانشی که نتوانسته ام آن را به کار ببرم ، بنابراین این طور به نظر می رسد که دانایی همیشه به توانایی ختم نمی شود و در مسیر دانایی به توانایی حلقه ی گمشده ای وجود دارد ، در جستجوی این حلقه ی گمشده به کتاب " دانستن توانستن است " رسیدم ، این کتاب همچون چراغی راهم را روشن کرد و حلقه ی گمشده ی بین یادگیری و به کارگیری دانش را نشانم داد
بارها به این موضوع فکر کرده ام ، که چه تفاوتی بین آموزش مدرن و سنتی وجود دارد؟ چطور در گذشته شاگردی خام به کارگاهی قدم می گذاشت ، و از کوره ی تجربه استادی آزموده و کاردان خارج می شد؟ اما حالا با وجود دسترسی آسان به انبوه اطلاعات ، پس از چند سال دانش اندوزی می بینیم که هنوز در جای اول ایستاده ایم ، هنوز شاگردیم و استادی همچون ستاره ای دور از دسترس به ما چشمک می زند ، راستی مشکل از کجاست ؟
چند سال قبل داستان " سفالگری " را خواندم ؛ نوجوانی در آرزوی ساخت گلدان های زیبا و چشم نواز هفته ها جلوی کارگاه بهترین سرامیک ساز روستا می نشست، زیرا استاد پیر که نیازی به شاگرد نداشت ، دست رد به سینه ی پسرک زده بود ، اما قهرمان داستان عاشقتر از آن بود که با اخم استاد و زبان تلخ او پا پس بکشد و پی کارش رود. سرانجام استاد تسلیم شد و پسرک را به شاگردی پذیرفت ، اما قدم نهادن به درون کارگاه تازه شروع مصیبت پسرک و شروع راه عاشقی بود
یک سال تمام ، شاگرد جوان سطل در دست ، سحرگاهان به کنار کوهپایه می رفت ، تا گل خاص استاد را به کارگاه بیاورد، او مسیر سنگلاخی کوهپایه تا کارگاه را در سرمای سخت زمستان و گرمای سوزان تابستان به امید نشستن در پشت چرخ سفالگری ، ورز دادن گل ها و ساختن گلدان های باشکوه طی می کرد ، از گل آوری به ستوه آمده بود ، اما استاد می گفت : شناخت گل خوب و مرغوب مهمترین قسمت کار ماست . ... در پایان کتاب پسرک پس از پشت سر گذاشتن تمام سختی ها و آزمایشها به استادی قابل ، ستودنی و ممتاز تبدیل شد. شاید مهم ترین تفاوت آموزش های سنتی و مدرن ، در رابطه ی استاد و شاگردی باشد
در گذشته استاد شاگرد را به حال خودش رها نمی کرد ، در کنارش می ایستاد ، تمام مراحل کار را به او می آموخت، پیگیر کارش بود ، و تا شاگرد مرحله ای را با موفقیت پشت سر نمی گذاشت ، استاد مطلب جدیدی را به او نمی آموخت ، دانش کم کم ، قطره قطره ولی پیوسته به شاگرد تزریق می شد، وقتی مطلبی در ذهن شاگرد ملکه می شد ، آن وقت نوبت آموختن درس جدید فرا می رسید و روزی که استاد آخرین درس را به شاگرد می آموخت، دانش تکمیل می شد ، آن روز شاگرد به استادی هم پایه ی استادش تبدیل شده بود ، درست برخلاف امروز
وقتی کم کم یاد می گیری و بیشتر تکرار می کنی به تدریج در مفاهیم غوطه ور می شوی ایده ها و مهارت هایت را گسترش می دهی سرانجام در کارت خبره می شوی می بینی خلاق تر از دیگران هستی
__________________________________________________________________
ما کتابهای فراوانی را می خوانیم ، از سمیناری به سمینار دیگر روانیم ، هنوز یک فیلم را تمام نکرده ایم، به تماشای دومی می نشینیم ، و هنگامی که دانشی در ذهنمان تثبیت نشده است ،علمی جدید به آن می افزاییم . دانسته های ما سطحی و بی پایه است ، دانایی که خیلی زود به دست فراموشی سپرده می شود ؛ این طبیعت مغز ماست " وقتی از چیزی غافل می شویم ، آن را فراموش می کنیم."
آموختن سفری است از دانستن تا عمل کردن
سه مشکل اصلی یادگیری
" دانستن توانستن است " به قلم "کن بلانچارد " می گوید : سه مشکل عمده ی یادگیری عبارتند از : انباشتگی اطلاعات ، پالایش منفی و کمبود پیگیری
انباشتگی اطلاعات : ما دلبستگی شدیدی به یادگیری مطالب جدید داریم ، زیرا اصولاً آموختن جذابتر از به کار بردن دانش است. اما بهتر است به جای غرق شدن در دریای اطلاعات ، فقط آنچه را که لازم است یادبگیریم و بر روی دانسته هایمان متمرکز شویم ، تا آنها در ذهنمان تثبیت شوند . تکرار کلید یادگیری است : پس کم تر یادبگیر و بیشتر تکرار کن
پالایش منفی : دانستن یک ایده ی جدید و نو هیجان انگیز است ، اما ذهن بسته و منفی گرای ما همواره ، ما را به عقب نگه می دارد و مانع پیشرفتمان می شود. اندیشه ی زرد سبب می شود که تنها بخش کوچکی از آن چه می بینیم یا می شنویم را استفاده کنیم ، و فقط درصد کمی از آن چه را واقعاً می توانیم به دست آوریم ، به دست می آوریم. بنابراین خیلی زود به کم قانع می شویم ، اندیشه های بزرگ را رها می کنیم و چیزهای کوچک را می پذیریم. با تمرین و تکرار می توانیم اندیشه های سبز و ذهن باز را جایگزین اندیشه های زرد و ذهن بسته کنیم
با ذهنی باز و بدون هیچ پیش داوری گوش دهید
کمبود پیگیری : واقعاً تغییر سخت است ، امری یک شبه و اتفاقی نیست ، نیازمند کوشش واقعی ، مستمر و متمرکز است . در این مرحله به کسانی نیاز داریم که درکنارمان باشند ، راهنماییمان کنند ، به ما اهمیت بدهند ، تشویقمان کنند و پیشرفتمان را پیگیری کنند
مهمترین عامل برای شکستن یک عادت و تغییر رفتار پیگیری است . " علت این که تصمیمهای ما در سال نو عملی نمی شود ، این است که اگر می توانستیم آنها را بدون کمک انجام دهیم دیگر تصیمیم نبودند ، وقتی تصمیم خو درا در سال جدید اعلام می کنیم تمام اطرافیان با خنده می گویند : " وقتی به چشم خود دیدیم باور خواهیم کرد." آنها ما را به حال خود گذاشته و به شیوه های مدیریتی می سپارند و منتظر می مانند تا شکست بخوریم و البته همین طور هم خواهد شد." یک ساختار مفید با ارتباطات ایجاد می شود ، شما به کسانی نیاز دارید که از شما پشتیانی کنند، به شما مسئولیت بدهند و روی شما حساب کنند
خب ، من با خواندن کتاب " دانستن توانستن است " ، پاسخ بسیاری از سوالات خودم را پیدا کردم ، اگر شما هم می خواهید رهبر بزرگی شوید ، در اولین فرصت این کتاب را مطالعه کنید و شعار گاج را با خود تکرار کنید : " به جای چندین کتاب ، کتابهای خوب را چندین بار بخوانید."
بار اول : برای درک مطلب
بار دوم : برای خط کشیدن زیر واژه ها و عبارات مهم و کلیدی
بار سوم: برای یادداشت برداری
بار چهارم : برای آموزش به دیگران
یادمان باشد که " یکی از بهترین راه های به کاربستن دانش جدید آموزش آن است . "
دانستن توانستن است : کن بلانچارد
مترجم : نعیمه ترابی فرد، نشر سپید
0 comments:
Post a Comment