This blog is about books, eBooks , my memories .

Saturday, December 20, 2014

سرای انس؛ مذکر و مؤنث درون



" وظیفه ی زن و مرد ، ای حکیم دانی چیست؟
                            یکی ست کشتی و آن دیگریست کشتیبان"

همه ی ما در جست و جوی قهرمانان هستیم ؛ در همه جا و در همه ی لحظات زندگی. وقتی فیلم تماشا می کنیم، داستان می خوانیم ، حتی هنگامی که نظاره گر یک نزاع خیابانی هستیم . خصلت قهرمان جویی از سرشت انسانی ما سرچشمه می گیرد، ما دلاوری را دوست داریم و دلاوران را می ستاییم.

خوشبختانه، یافتن شوالیه ها کار سختی نیست، آن ها همه جا هستند، در صف اتوبوس، کلاس درس، اداره ها ، کارگاه ها، برج دیده بانی،سر چهار راه ها ...

در روزگار نه چندان دور شوالیه ها برای دفاع از آب و خاک میهن در میدان رزم شجاعانه می جنگیدند و در عصر ما از بام تا شام برای تأمین نیازهای خانواده با چرخ ناموافق روزگار در ستیزند.

 
من هم در قصه ها و داستان های کودکانه شوالیه ها را جست و جو می کردم؛ اولین شوالیه ی من " حبه ی انگور" ِ داستانِ " بزبز قندی" بود ، و نه " سیندرلا" ، " سفید برفی" یا " زیبای خفته "

مادرم از دستم کلافه بود، بس که به او گفته بودم بزبز قندی را برایم تعریف می کنی ، بالاخره کتابش را برایم خریدند و از دستم راحت شدند.

مدتی بعد دلبسته ی پیرزنِ " کدو قل قل زن " شدم ، چندی بعد خاله سوسکه و به همین ترتیب آنتِ بچه های آلپ، فلورِ خانواده ی دکتر ارنست، هانیکوِ داستان زندگی، مولانِ افسانه ی مولان، گرد آفریدِ شاهنامه ، ژاندارک و ... کوتاه این که ، در همه ی افسانه ها و کارتونها در پی دختران باهوش ، شجاع و مستقلی بودم که توانایی رویارویی با مشکلات زندگی را داشتند.

اگر چه از تماشای سیندرلا، سفید برفی، شنل قرمزی، هنسل و گرتل، زیبای خفته و بقیه ی قصه های غربی لذت می بردم ، اما نمی توانستم در جلد نقش اول داستان بروم یا با او همذات پنداری کنم. نه، به هیچ وجه نمی خواستم سفید برفی زیبا باشم ، ترجیح می دادم که مولان باشم یا گردآفرید حتی حبه ی انگور

به باور من شخصیت زن در افسانه های کهن غربی به درستی تصویر نشده است؛ زن جوان این داستانها زیبا و ساده است و زن مسن زشت و بدجنس .
مرد جوان افسانه های غربی دلیر و خوش چهره است و پیرمرد داستانها خردمند و خوش قلب.

برخلاف غربی ها، زن در افسانه های شرقی ، چه پیر ، چه جوان ، سرچشمه ی خرد و فرزانگی ست، حبه انگور مخفی گاه بهتری پیدا می کند، بزبز قندی به یاری هوش و زرنگیش بر گرگ ناقلا چیره می شود، خاله پیرزن با کدو تنبلش قل می خورد و به خانه می رسد، خاله سوسکه ی چادر زری و کفش قرمزی در خانه نمی نشیند ، در کوچه ها راه می افتد تا مرد رویاهایش را بیابد و معیارش هم برخلاف امروزی ها شهرت و ثروت نیست.

خاله سوسکه به هر مرد مجردی که می رسد اول از کسب و کار و مال و منالش می پرسد تا برسد به پرسش سرنوشت ساز، او از اول فکر آخر است، می پرسد: " اگر یک وقتی دعوامون شد منو با چی می زنی ؟"

هر کسی براساس شغلش جوابی می دهد، مثلاً قصاب می گوید:« وقتی عصبی می شوم،چنان خون جلوی چشمم رو می گیرد، که حال خودم رو نمی فهم و با همین ساطور شقه شقه ات می کنم ."

خاله سوسکه می رود و می رود تا به موش صحرایی می رسد ، موش صحرایی می گوید:« خدا اون روز رو نیاره ، اما اگه پیش اومد، من با دمم نوازشت می کنم."

خاله سوسکه و آقا موشه پای سفره ی عقد می نشینند و زندگی شیرینشان را آغاز می کنند ، هر چند این شیرینی چندان دوامی ندارد و پایان غصه غم انگیز است ، اما از همین تلخی پایان در می یابیم که حق با خاله سوسکه بوده ، آقا موشه همسری بی مانند است.
وقتی خاله سوسکه سرما می خورد، آقا موشه برای او سوپ بار می گذارد ، طفلکی موقعی که سوپ را هم می زده، در قابلمه می افتد و می میرد.



" زن از نخست بود رکن خانه ی هستی
                       که ساخت خانه ی بی پای بست و بی بنیان ؟"


هستی براساس اتحاد و هماهنگی انرژی مذکر و مؤنث بنا شده است. پروردگار هر آنچه را که در زمین است جفت آفرید : آدمیان ، گیاهان ، حیوانات، ابرها، ... و خلاصه همه ذرات عالم را.

مهم نیست زن هستیم یا مرد ، جملگی در وجودمان هر دو انرژی را داریم ؛ مذکر و مؤنث را .

 فلسفه ی شرقی از نخست براساس مفهوم "یین" ( زن / پذیرا) و " یانگ" ( مرد/ فعال) شکل گرفته است. در غرب نیز در صده ی اخیر تحقیقات گسترده ی " کارل یونگ " و همکارانش به دو بعد وجودی انسانها صحه می گذارد؛ یونگ و پیروانش ، انرژی زنانه ی ، مردان را " آنیما" و انرژی مردانه ی زنان را " آنیموس " نام نهادند.

به منظور زیستن در روشنایی ما به هر دو انرژی نیاز داریم. در حقیقت، هنگامی کشتی زندگی به ساحل مقصود خواهد رسید که هر دو انرژی زنانه و مردانه هماهنگ با یکدیگر کار کنند ، پس لازم است هر دو جنبه ی وجودمان را همزمان پرورش دهیم تا از نو متولد شویم.



مؤنث و مذکر : تابش و بازتابش، دانایی و توانایی


در قاموس روشنایی ، زن نماد عشق و فرزانگی ست و مرد سمبل حرکت و فعالیت.

قسمت زنانه ی وجود مان ، همان روح ، جان ، الهامات و شهود است، واضح است که جنبه ی مؤنث انسان مرکز ارتباط با عالم برتر و آسمانی است.

زن انرژی خلاق را از هستی گرفته و از طریق عواطف ، رویا و احساسات آن را در اختیار بخش مذکر وجود یعنی بخش توانای وجودمان قرار می دهد، مذکر انرژی دریافت شده و نهفته را به انرژی جنبشی تبدیل کرده و به صورت فعالیت جسمانی همانند تفکر، تلکم و تحرک بازتاب می دهد.

کافی است چشم دلمان را بگشاییم و کاملاً مطیع و تسلیم ملکه ی درونمان شویم تا با الهامات و شهود ما را در مسیر موفقیت و شادمانی هدایت کند.


مذکر و مؤنث کهن


متأسفانه،افکار کهنه از انرژی و قدرت زنانه بیمناک است و کوشیده تا آنجا که ممکن است انرژی مؤنث را کنترل و سرکوب کند. در دنیای قدیم بعد زنانه فرصتی برای ابراز وجود ندارد و قدرت مطلق در دست انرژی مردانه است .

مرد قلدر و سلطه گر در زنان و مردان دنیای کهن به طور مساوی وجود دارد، البته در زنان به شکل پنهانی و درونی و در مردان به صورت کاملاً واضح و بیرونی

در فرهنگ " مرد سالار" مردها ، قلدر، سلطه گر ، متعصب ، تنها و غمگین هستند. زنان نیز درمانده ، وابسته و اغلب فریبکارند، آن ها همیشه خود را کوچک ، ضعیف و ناتوان نشان می دهند ، زیرا می ترسند که مرد کهن به قدرت برترشان پی ببرد و ترکشان کند ، بنابراین به فریبکاری روی می آورند.

البته مرد کهن هم زنان  وابسته ، بی صداقت، زرنگ و سلطه پذیر را می پسندد.



مردانگی و زنانگی نوین


در سالهای اخیر ، قدرت زنانگی در حال تابش به دنیای ماست. ما تا حدودی از خط قرمزها گذشته ایم و از مرحله ی انکار و سرکوبی انرژی مؤنث به مرحله ی تأیید ، درک و تسلیم به شهود رسیده ایم.

عصر ما ، عصر تحول و دگرگونی است، عصر تولد مردانگی و زنانگی نوین .



خلاصه

زن و مرد ، هر دو انرژی زنانه و مردانه را در وجودشان دارند.

انرژی زنانه همان جان ، شهود و الهام است، بعد زنانه سرچشمه ی ارتباط با خود برتر است.

انرژی مردانه تحرک و فعالیت است، این بخش آرزوها و خواسته های ملکه ی وجود ( بعد زنانه ) را عملی می کند.

برای زندگی نوین به رشد و پرورش هر دو انرژی نیاز داریم .

در جهان قدیم ، بخش زنانه در هر دو جنس کاملاً سرکوب شده و تحت کنترل بخش مردانه است ، زنان و مردان قدیم هر دو به نوعی منعکس کننده ی فقدان انرژی زنانه هستند، مردان با قلدری و سلطه گری ، زنان با وابستگی ، فریبکاری و  خود کوچک انگاری

در دنیای نوین ، مردان و زنانِ دور افتاده از قدرت برتر هستی ، دروازه ی قلبشان را به روی شهود و الهامات می گشایند ، مردانگی نوین دیگر سد راه انرژی زنانه نیست ، با آن نمی جنگد ، بلکه پشتیبان و قدردان آن است.  در عصر حاضر " مردانگی کهن از طریق زنانگی نوین، تغییر ماهیت می دهد و از نو در قالبی تاره متولد می شود. "



        الهام مؤنث + حرکت مذکر = خلاقیت





*  فلسفه ی روشنایی نمی گوید زنها باید برای مردان تکلیف تعیین کنند، بلکه می گوید برای یک زندگی هماهنگ و خلاق، تمامی ما خواه مرد ، خواه زن باید تسلیم شهود ، احساسات و دانای درونمان باشیم .

زندگی در روشنایی : شاکتی گاوین
M.T








M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com