س مثل سلام
«خوشحالی عطری است که نمی توانید مقداری از آن را به دیگری بزنید، در حالی که خودتان از آن نزده باشید. رالف والدو امرسون »
_______________________________________You know, Daddy, I think that the most necessary quality for any person to have is imagination. It makes people able to put themselves in other people's places. It makes them kind and sympathetic and understanding. It ought to be cultivated in children. But the John Grier Home instantly stamped out the slightest flicker that appeared. Duty was the one quality that was encouraged. I don't think children ought to know the meaning of the word; it's odious, detestable. They ought to do everything from love.
Wait until you see the orphan asylum that I am going to be the head of! It's my favorite play at night before I go to sleep. I plan it out to the littlest detail--the meals and clothes and study and amusements and punishments; for even my superior orphans are sometimes bad.
But anyway, they are going to be happy. I think that every one, no matter how many troubles he may have when he grows up, ought to have a happy childhood to look back upon. And if I ever have any children of my own, no matter how unhappy I may be, I am not going to let them have any cares until they grow up.
(There goes the chapel bell--I'll finish this letter sometime).
Wait until you see the orphan asylum that I am going to be the head of! It's my favorite play at night before I go to sleep. I plan it out to the littlest detail--the meals and clothes and study and amusements and punishments; for even my superior orphans are sometimes bad.
But anyway, they are going to be happy. I think that every one, no matter how many troubles he may have when he grows up, ought to have a happy childhood to look back upon. And if I ever have any children of my own, no matter how unhappy I may be, I am not going to let them have any cares until they grow up.
(There goes the chapel bell--I'll finish this letter sometime).
اسم
flicker جنبش، سوسو
صفت
sympathetic همدرد، دلسوز، غم خوار
cultivated متمدن
صفت
sympathetic همدرد، دلسوز، غم خوار
cultivated متمدن
بابا، به نظر من مهمترین سرشت آدم نیروی تصور و خیال اوست، چون آدم می تواند خود را به جای دیگری تصور کند و همین موضوع گاه آدمی را با محبت و دلسوز و دانا بار می آورد.
من فکر می کنم باید این صفت را در بچه ها تقویت کرد، اما در پرورشگاه جان گریر اگر این چیزها درون کسی پیدا می شد ، همان جا آن احساس را می کشتند، تنها چیزی که آنها روی آن اصرار می کردند وظیفه شناسی بود.
من معتقدم بچه ها باید بیاموزند که هر کاری را با شور و هیجان و علاقه انجام دهند. نه این که هر کاری را به عنوان وظیفه به آنان تحمیل کرد. من همیشه با این خیال شبها به خواب می روم. من طرح این کار به دقت در نظرم مجسم می کنم به جزئیات آن فکر می کنم. خوراک ، لباس ، درس ، تفریح و به جایش توبیخ حتی این را هم در نظر دارم.
خب، این درست است که بدون توبیخ و تنبیه کارها روبراه نمی شود، چون میان بهترین یتیم های بی سرپرست ، موجودات بد هم پیدا می شوند، اما یک موضوع برای من مهم است که یتیمان من باید از جان و دل خوشحال باشند. حالا اگر وقتی بزرگ شدند بر سر راهشان مشکل و دردسر و سختی پیش بیاید مهم نیست، اما آنچه مهم است این است که باید از دوران کودکی خود خاطرات خوشی داشته باشند.
من فکر می کنم باید این صفت را در بچه ها تقویت کرد، اما در پرورشگاه جان گریر اگر این چیزها درون کسی پیدا می شد ، همان جا آن احساس را می کشتند، تنها چیزی که آنها روی آن اصرار می کردند وظیفه شناسی بود.
من معتقدم بچه ها باید بیاموزند که هر کاری را با شور و هیجان و علاقه انجام دهند. نه این که هر کاری را به عنوان وظیفه به آنان تحمیل کرد. من همیشه با این خیال شبها به خواب می روم. من طرح این کار به دقت در نظرم مجسم می کنم به جزئیات آن فکر می کنم. خوراک ، لباس ، درس ، تفریح و به جایش توبیخ حتی این را هم در نظر دارم.
خب، این درست است که بدون توبیخ و تنبیه کارها روبراه نمی شود، چون میان بهترین یتیم های بی سرپرست ، موجودات بد هم پیدا می شوند، اما یک موضوع برای من مهم است که یتیمان من باید از جان و دل خوشحال باشند. حالا اگر وقتی بزرگ شدند بر سر راهشان مشکل و دردسر و سختی پیش بیاید مهم نیست، اما آنچه مهم است این است که باید از دوران کودکی خود خاطرات خوشی داشته باشند.
اگر روزی من بچه دار بشوم، سعی می کنم ناراحتی خودم را از آنها پنهان کنم. ( زنگ کلیسا را زدند، هر وقت فرصت کردم بقیه نامه را می نویسم)
0 comments:
Post a Comment