خورشید که در آسمان بالا می آمد ، اهالی روستا سرِ زمین می رفتند و زراعت می کردند تا هنگام غروب، سپس به آسمان چشم می دوختند و از همدیگر می پرسیدند:« خورشید کو؟ کجا رفت؟»
کدخدا، داناترین مرد روستا، می گفت :« بدون آفتاب می میریم، باید برگردونیمش.»
آن وقت مردم سوار بر ارابه و اسب پی خورشید می تاختند، تا از نفس می افتادند، بعد غمگین و نومید به خانه برمی گشتند و می خوابیدند تا روز بعد که این ماجرا دوباره تکرار می شد.
این حکایت بسیاری از ما آدمهاست، اغلب خوشبختی را در بیرون خودمان می جوییم ، در صورتی که سعادت با ماست، در درون ما.
" سـالها دل طلب جام جم از ما مــی کرد
وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد."
روابط در دنیای کهن بیرونی است
انسان ها جملگی در جستجوی خوشحالی و کامیابیند و یادگرفته اند که شادی را از بیرون طلب کنند ، زیرا بنیان دنیای کهن در بیرون است، آنها می کوشند تا با ارتباط با دیگران به احساس شادمانی ، امنیت و آرامش دست یابند، ولی این انتظار اغلب به دلخوری و شکست می انجامد ، آنها یا این احساس را سرکوب می کنند یا به شخص دیگری پناه می برند.
انسان ها جملگی در جستجوی خوشحالی و کامیابیند و یادگرفته اند که شادی را از بیرون طلب کنند ، زیرا بنیان دنیای کهن در بیرون است، آنها می کوشند تا با ارتباط با دیگران به احساس شادمانی ، امنیت و آرامش دست یابند، ولی این انتظار اغلب به دلخوری و شکست می انجامد ، آنها یا این احساس را سرکوب می کنند یا به شخص دیگری پناه می برند.
سنت های قدیم دیگر راهگشا نیستند
« فکر می کنید پدر و مادرتان از روی عشق با هم زندگی می کنند یا از روی عادت؟»
پرسش غیر منتظره ای بود، غیر منتظره تر پاسخ همکلاسی هایم :« از سر اجبار.»
حتی یک نفر نگفت :« از روی عشق» برایم شگفت آور بود ، اینها که وضعیت مالی خوبی داشتند و استاد ادامه داد :« به نظر شما چرا با وجود جدایی عاطفی به زندگی مشترکشان ادامه می دهند؟»
-- « چون به این رابطه عادت کرده اند، هر کاری لازم باشد انجام می دهند تا حفظش کنند.»
همین طور است، پیوندها در گذشته پایدارتر بود و اکثر زوج ها یک عمر با هم می مانند، برعکس دنیای امروز که روابط به سرعت در حال فروپاشی است، انگار هر چه بیشتر از سنت ها و ارزش هایمان دور می شویم ، روابطمان نیز سست تر می شود.
گاهی وحشت زده تصمیم می گیریم به عقب بازگشته و رسوم کهن را احیا کنیم ، اما واضح است که روش مطلوبی نیست، زیرا ما دیگر آن انسان فداکار گذشته نیستیم سطح فکر و آگاهی ما بسیار فراتر از چند هزار سال قبل رفته است ، پس چه باید کرد؟
روابط در دنیای نوین درونی است
گاهی وحشت زده تصمیم می گیریم به عقب بازگشته و رسوم کهن را احیا کنیم ، اما واضح است که روش مطلوبی نیست، زیرا ما دیگر آن انسان فداکار گذشته نیستیم سطح فکر و آگاهی ما بسیار فراتر از چند هزار سال قبل رفته است ، پس چه باید کرد؟
روابط در دنیای نوین درونی است
بهترین راه حل بازگشت به درون است، در حقیقت ریشه ی روابط در درون ماست و نه در بیرون. سایرین آیینه هایی است که واقعیت وجودی ما را منعکس می کنند، اگر رابطه من با خودم بهتر باشد و بیشتر خودم را دوست بدارم،ناخودآگاه مردمی را که دوستم دارند به زندگیم دعوت می کنم، چگونه ممکن است آن چه نداریم از دیگران بخواهیم؟
زندگی در روشنایی : شاکتی گاوین
0 comments:
Post a Comment