This blog is about books, eBooks , my memories .

Tuesday, July 14, 2015

پرونده ی هسته ای مختومه شد!



درود و تبریک فراوان

باورتان می شود که پرونده ی هسته ای مختومه شد؟ این موفقیت بزرگ را به شما و تیم صبور و فعال مذاکره کننده تبریک می گویم، به امید شنیدن خبرهای شیرین تر

« خواندن یک شعر در ژانویه به اندازه ی قدم زدن در ماه ژوئن دوست داشتنی است.
                                                                                        جین پال »

______________________________
_________



15th Feb. May it please Your Most Excellent Majesty:

This morning I did eat my breakfast upon a cold turkey pie and a goose, and I did send for a cup of tee ( a china drink) of which I had never drank before.

Don't be nervous, Daddy-- I haven't lost my mind; I'm merely quoting Sam'l Pepys. We're reading him in connection with English History, original sources. Sallie and Julia and I converse now in the language of 1660. Listen to this:

'I went to Chairing Cross to see Major Harrison hanged, drawn and quartered: he looking as cheerful as any man could do in that condition.'

And this: 'Dined with my lady who is in handsome mourning for her brother who died yesterday of spotted fever.'

Seems a little early to commence entertaining, doesn't it? A friend of Pepys devised a very cunning manner whereby the king might pay his debts out of the sale to poor people of old decayed provisions. What do you, a reformer, think of that? I don't believe we're so bad today as the newspapers make out.

Samuel was as excited about his clothes as any girl; he spent five times as much on dress as his wife-- that appears to have been the Golden Age of husbands. Isn't this a touching entry? You see he really was honest. 'Today came home my fine Camlett cloak with gold buttons, which cost me much money, and I pray God to make me able to pay for it.'

Excuse me for being so full of Pepys; I'm writing a special topic on him.
What do you think, Daddy? The Self-Government Association has abolished the ten o'clock rule. We can keep our lights all night if we choose, the only requirement being that we do not disturb others-- we are not supposed to entertain on a large scale. The result is a beautiful commentary on human nature. Now that we may stay up as long as we choose, we no longer choose. Our heads begin to nod at nine o'clock, and by nine-thirty the pen drops form our nerveless grasp. It's nine-thirty now. Good night.

اسم
association شرکت، انجمن، مشارکت، ائتلاف
commentary تفسیر

صفت
spotted خالدار، خال خال
decayed  فاسد، ضایع
abolished  منسوخ

قید
merely تنها، فقط

فعل
converse  محاوره کردن، صحبت کردن
quarter پناه بردن، زنهار دادن به



15
ماه فوریه
تقدیم به پیشگاه عالیجناب

صبحانه امروز اینجانب عبارت بود از بوقلمون سرد و پونچیک غاز . بعد یک فنجان چای چینی خواستم که تاکنون چنین چایی ننوشیده بودم

باباجان، ناراحت نشوید، من دیوانه نشده ام، اما یک قطعه از نوشته های ساموئل پپیز را برای شما بازگو کرده ام

ما در تاریخ انگلستان که از منابع موثق اقتباس شده این مطالب را می خوانیم
من و سالی و جولیا حالا به زبان سال 1660 صحبت می کنیم، توجه بفرمایید

به چرینگ کراس رفتم که به دار آویخته شدن "ماجورهاریس" را تماشا کنم. ماجور در آن شرایط، شادمان و سرزنده به نظر می رسید

و این یکی
 
با معشوقه ام شام خوردم . او به خاطر برادرش که دیروز بر اثر بیماری حصبه مرحوم شده بود، لباس مشکی پوشیده بود و در آن لباس بسی زیبا می نمود

بابا، شما قبول ندارید که یک روز پس مرگ از برادر از عاشق پذیرایی کردن خیلی زود به نظر می آید؟

یکی از دوستان "پپیز" حیله ای اندیشید تا با فروش غذاهای فاسد به بینوایان بدهکاری حاکم را بپردازید. شما که یک اصلاح طلب هستید نظرتان در این مورد چه هست؟

ساموئل مثل دخترها، لباس هایش را دوست می داشت و پنج برابر بیشتر از زنش پول برای لباس می داد

بنابراین باید گفت که آنها در دوران طلایی شوهران زندگی می کردند. توجه بفرمایید چه قطعه ی جالبی است . خیلی رک و پوست کنده می گوید

امروز شنل اطلس زیبای مرا که دکمه های طلایی دارد و بسی پول بخاطرش پرداخته ام آوردند
. از خداوند یاری می طلبم تا بتوانم پول آن را بپردازم

بابا عذر می خواهم که زیاد اســـم پپیز را می نویسم دلیلش این است که حالا دارم مقاله ای در مورد او می نویسم

دستورالعمل خوابیدن در ساعت 10 لغو شده است و ما اگر بخواهیم می توانیم تا نیمه شب چراغمان را روشن نگاهداریم.اما مشروط بر اینکه دیگران را ناراحت نکنیم، و عده ی زیادی را به اتاقمان دعوت نکنیم

نتیجه این کار زیباترین تشریح احوال آدمی را به دنبال دارد. حالا که می توانیم تا هر ساعت دوست داریم بیدار بمانیم پس از ساعت 9 شروع به چرت زدن می کنیم . ساعت 9:30 دقیقه قلم از میان انگشتانمان می افتد . حالا ساعت 9:30 دقیقه است . شب بخیر


_______________________________________



M.T☺

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com