بازم سلام،
دیشب هوا گرم بود و امروز صبح خیلی خنک؛ تو چند روز اخیر هوای متغیر و جالبی را تجربه کردیم ،خوشبختانه اینجا حادثه ی دلخراشی رخ نداد ولی ... ظاهراً دیگران به قدر ما خوش اقبال نبودند :(
« از کالج مرا به دلیل تقلب در امتحان متافیزیک اخراج کردند، هنگام امتحان از روی دست جان و روح پسر بغل دستی ام نگاه کردم.
وودی آلن »
_______________________________________
17the May Dear Daddy-Long-Legs,
This is going to be extremely short because my shoulder aches at the sight of a pen. Lecture notes all day, immortal novel all evening, make too much writing.
Commencement three weeks from next Wednesday. I think you might come and make my acquaintance-- I shall hate you if you don't! Julia's inviting Master Jervie, he being her family, and Sallie's inviting Jimmie McB. , he being her family, but who is there for me to invite? Just you and Lippett, and I don't want her. Please come.
Yours, with love and writer's cramp.
Judy
Commencement جشن فارغ التحصیلی ، آغاز
acquaintance آشنایی، آگاهی ، آشنا
cramp گرفتگی عضلات، درد شکم ، حصار، محدود کننده
This is going to be extremely short because my shoulder aches at the sight of a pen. Lecture notes all day, immortal novel all evening, make too much writing.
Commencement three weeks from next Wednesday. I think you might come and make my acquaintance-- I shall hate you if you don't! Julia's inviting Master Jervie, he being her family, and Sallie's inviting Jimmie McB. , he being her family, but who is there for me to invite? Just you and Lippett, and I don't want her. Please come.
Yours, with love and writer's cramp.
Judy
اسم
acquaintance آشنایی، آگاهی ، آشنا
cramp گرفتگی عضلات، درد شکم ، حصار، محدود کننده
صفت
immortal جاودان، ازلی
17 ماه می
بابا لنگ دراز عزیز،
این نامه خیلی کوتاه می باشد. حتی از تماشای قلم و مداد شانه های من درد می گیرد. تمام روز نوشتن و نوشتن خیلی برای من سخت است.
جشن فارغ التحصیلی سه هفته ی بعد از چهارشنبه آینده شروع خواهد شد . بهتر است آن روز شما بیایید تا از نزدیک با هم آشنا شویم. اگر تشریف نیاورید من ناراحت می شوم.
جولیا از آقای جروی دعوت کرده بیاید. با هم قوم و خویش هستند.
سالی از جیمی دعوت کرده ، چون برادر اوست. پس من باید از چه کسی دعوت کنم؟ شما هستید و خانم لیپت.
دوست ندارم از خانم لیپت دعوت کنم. خواهش می کنم شما بیایید. با یک دنیا محبت و علاقه . در حالی که انگشتانم از نوشتن درد می کند.
جودی_______________________________________
0 comments:
Post a Comment