This blog is about books, eBooks , my memories .

Thursday, November 13, 2014

تقویم گوگل : چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید



" سه چار دانه گندم نوشته ام این جا
مگر توجه گنجشک های چشــمت را

پارمیس جان سلام ، چطوری؟



که کنجکاو به دنبال دانـــــــــه ها هستند
به سمت دفتر خود جلب کرده باشم، تا...

وقتی آفتاب خودش رو گم کرد ، دستش رفت رو کرکره، بی خیالِ مشتری هایی که تو مغازه این ور و آن ور پرسه می زدند، روزهای باقیمانده را شمرد، چه خوب! فقط یک هفته تا سر ماه مانده بود، با بی حوصلگی گفت:« زود باشید، مگه ساعت ندارید؟ می خواهم مغازه ی بیست و دوم را هم ببندم ...

آره، دومین ماه پاییز هم دارد برگهای رنگارنگش را توی چمدانش می ریزد تا راهی سفر شود و از اینجا برود؛که ما با دیدگانی اشکبار و آرزوهای بر باد رفته در پی خاطراتش بدویم



خوشت می آید از چشم اندازی دوست داشتنی به برنامه های کسل کننده ی روزمره ات نگاه کنی و چاشنی هیجان را  به کلاس ها ، جلسات کاری ، قرار ملاقات ها و خریدهات اضافه کنی ؟ اگر آره ، این اپ خوراکته


بعد از جی میل جدید: Inbox، حالا نوبت تقویم گوگل است که رنگ و بویی تازه گرفته و کاراتر از گاهشمار قبلی شود، با این اپ جدید می توانی سازمان دهی وظایفت را در زمان کوتاهتری انجام دهی ، تقویم را سریع و آسان پر کنی ، اتفاق ها ، قرارها و ... را از جی میلت به آن بیفزایی و بیشتر. این اپ مختصه اندروید است


همین که پر بزنند و به دفـترم برسند
به یک فریب بگیرم که چشم های ترا

طرح این تقویم رویایی از  خانم " لاتا نیمینن Lotta Nieminen "طراح است ، محشر است نه ؟اگر دوست داشتی سری به وب سایت این طراح مشهور بزن و یک دل سیر نقاشی ها را تماشا کن، من که خیلی خوشم اومد



به جای بیت چهارم به روی این کاغذ
بر این خطوط موازی ببندم و فــــــردا...


صبح که از خواب پاشدم ، بر خلاف هفته ی پیش خبری از باد و باران و رگبار نبود، آسمان صاف صاف بود با چند تکه ابر سفید . از خونه زدم بیرون ، آفتاب بی رمق پاییزی خودش را دراز کرده بود تو خیابونهای خلوت و بی روح شهر



چه سکوت مرموزی! خب پنج شنبه است دیگه ، مدرسه ها بسته است،
 خب پنج شنبه است دیگه، روز دوچرخه است ، اما سر راهم هیچ دکه ی دوچرخه فروشی نبود

اما چند خیابان را که پشت سر گذاشتم ، دیدمش ، جلوی یک سوپرمارکت ، منم یکی برداشتم و رفتم داخل مغازه :« یک همشهری.»

به خونه که رسیدم چند ساعتی دوچرخه سواری کردم و بعد دیدم فرصتی برای خوندن بقیه ی روزنامه نمونده ، سرسری تیترها رو مرور کردم

اتمام حجت روحانی با 5+1 ( این رو دقیق خوندم، بی صبرانه منتظر پایان خوش این نشست ها هستم)

اختلال موبایل و اینترنت صدای مردم را درآورد( اینو نصفه خوندم ، خودم از این اینترنت همیشه شاکیم)
بالاخره قانونی دسترسی آزاد به اطلاعات لازم الاجرا شد ( اینو هنوز نخوندم!!!)
آخرین فرصت بازدید از نمایشگاه مطبوعات ( چند صفحه به نمایشگاه مطبوعات اختصاص داشت ،همراه یک مصاحبه ی جالب با آقای مرتضی احمدی ، من عاشق کارتون پینوکیو بودم ، خیلی دوست داشتنیه )
سوریه و عراق 13/5 میلیون آواره ی جنگی دارند ( شاید وقتی دیگر)
با رضایت دایی مایلی کهن آزاد شد ( با چهره ای بسان علامت تعجب این خبر را مرور کردم)
310 نفر اخراجی ؛ 3600 نفر تشویقی در ناجا، حضور 136 هزار نفر در سی و هفتمین دوره ی مسابقات قرآن کریم، توضیحات درباره ی حادثه ی شهر ری، 4 آری کیوی ایرانی تا پایان سال پرواز می کنند ، امشب واریز یارانه نقدی ، سرسختی آمریکا در مسقط : قرار است سرفرصت این مقالات را بخوانم


دوچرخه مثل همیشه شگفت انگیز بود ، اما مطلبی که بیشتر از همه چشمم رو گرفت :« شهر به شهر در جست و جوی کتاب تازه » بود



کمبود کتاب تألیفی ویژه ی نوجوانان

دو تا پرنده که دارند دانه می چینند
دو تا چشم با دو نگاه موازی از بالا

داستان از این قرار است که دوچرخه یک مسابقه ی کتاب خوانی برای نوجوانان ترتیب داده بود ، قرار بود کتابخورها - کسانی که بیشترین کتاب تألیفی نوجوانانه را بلیعده اند- جایزه بگیرند ، دوستان یار مهربان هم نقشه را برداشتند و در جستجوی گنج تمام کتابخانه ها و کتابفروشی ها شهرشان را زیر و رو کردند ، دست آخر دست به دامان ناشرها شدند، چه کتاب تازه ای برای نوجوانان ها منتشر کرده اید ؟


مرا به ســـرقت این بیت متهم کرده
و پای شعر به جای تو می کند امضا

کمتر از یک جین

فقط همین! البته هر ساله کتابهای زیادی برای نوجوانان به فارسی برگردانده می شود ، اما کم هستند نویسندگانی که برای نوجوانان بنویسند و دغدغه ی آنها را داشته باشند، این قصه ی تازه ای نیست ، تازه الان خوب شده ، حداقل ده تا کتاب تازه ی نوجوانانه پیدا می شود ، یک زمانی سالی یکی هم منتشر نمی شد

نوجوانان امروزند که فردای جامعه را می سازند، کاش بیشتر قدرشان را بدانیم. جای تأسف است ، در حالی که گوگل، فیس بوک و دیگر شرکت های میلیاردی تمام هم و غم خود را روی کودکان و نوجوانان گذاشته اند ، در ایران کتاب کافی برای پرورش و بالندگی کودکان و نوجوانان موجود نیست





دو تا پرنده که دارند دانه می چینند
و می خورند تمـــــامی واژه ها مرا



همه می دانیم درآمد اصلی گوگل از تبلیغات است، حالا اگر اختلالی در یکی از برنامه های مجری آگهی ها پیش بیاید ، چه اتفاقی می افتد؟

امروز صبح ساعت 9:15  این حادثه رخ داد و جای آگهی ها در فوربس ، تایم ، باز فید و چند وبگاه دیگر به مدت یک ساعت و نیم خالی ماند ؛ دلارهای سبز گوگل و چند شرکت تبلیغاتی پرواز کردند و به دلشان آه و حسرت باقی گذاشتند

ماجرا چطور اتفاق افتاد؟ به گفته ی گوگل یک قطعی برق در ابزار آگهی " دبل کلیک " عامل این حادثه بود.

گفتنی است که  میانگین درآمد گوگل از پیام های بازرگانی 568 هزار دلار در هر ساعت است



به این امید که باقی شعر پاک شود
و بعد پر بزنند از خــــــــطوط دفتر تا...

شیرین ترین خبر هفته برای من تولد برادرم بود و داغ ترین خبر شایعه ی درگذشت " مرتضی پاشایی" خواننده ی محبوب بود



ولی من این طرف صفحه باز منتــظرم
سه چار دانه ی گندم نوشته ام این جا




تا هفته ی بعد ، دقت کردی این هفته یک کم متفاوت تر بودم ، اول یک اپ معرفی کردم بعد خبرای هفته :)، خبرهای بد را ننوشتم مثل موج تازه گرانی ( آب ، برق ، تلفن ) خدا به دادمان برسد
می خواستم درباره ی واژه های تکراری هم برایت بنویسم ، می دانی که « من از تکرار سرشارم » که فرصت نیست، در یک نوبت مناسب درباره ی تکرار حرف می زنیم


کسی که هدفی روشن داشته باشد حتی در ناهموارترین راه ها به جلو می رود.
شخص بدون هدف در هموارترین راه ها هم پیشرفتی نخواهد داشت.
توماس کارلایل

شعر از محمد رضا حاج رستم بگلو

How Google Lost Hundreds of Thousands of Dollars in an Hour and Half









M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com