This blog is about books, eBooks , my memories .

Friday, August 15, 2014

A Nice Newspaper



سلام دوستان

یک هفته است که داستانهای انگلیسی می خوانیم، امروز بهترین فرصت برای مرور درس یک است، طبق منحنی فراموشی شصت درصد مطالب یاد گرفته شده در ساعات اولیه فراموش می شوند ، یعنی در روز اول، به همین خاطر ما هر روز اول درس روز قبل را یادآوری می کنیم ، اما برای این که واژه ها در خاطرمان بماند خوب است یک هفته بعد درس هفته ی قبل را مرور کنیم : حتماً کلاه آقای جونز را به خاطر دارید ، آقای جونز چند روز تعطیلی داشت
Mr Jones had a few days' holiday
او سوار قطار شد He got into the train  ، در طی سفر سرش را بیرون از پنجره می کرد
He put his head out of the window during the trip
که کلاه زیبایش را باد برد That the wind pulled his hat off
آقای جونز کیفش را به بیرون پرتاب کرد He threw his old bag out the window
زیرا روی کیفش نام و آدرسش بود
 Because there was a name and address on his bag
یکی از واژه های که امروز یاد می گیریم یادآور درس هفته ی قبل است windmill آسیاب بادی را که به خاطر دارید mill به معنای آرد کردن ، آسیا کردن و کارخانه است
____________________________________________
تمرین دیروز
جرج عضو یک باشگاه فوتبال است( به یک کلوب فوتبال تعلق دارد
George belongs to a football club
ماشینش کاملاً کوچک است
His car is quite small
دوشنبه ی گذشته بعد از تنیسش سگش با او سوار ماشین نشد
After his tennis last Monday, his dog did not get into the car with him.
جرج فریاد زد و سگ با او آمد
George shouted , and the dog came to him
سگ در ماشین درست بود و جرج در اشتباهیه
The dog was in the right car, and George was in the wrong one.


_________________________________



A Nice Newspaper


   Fred Williams worked in a factory with a lot of other men. They talked and laughed a lot, and at lunch time they sat together and read newspaper and laughed about the pictures in them.

   Then Fred married. His wife, Betty , was very nice, but she liked better newspapers than Fred. Every day a boy brought Fred's newspaper and Betty's newspaper to the house, and Fred took his to the factory and left Betty's in the hall. Once or twice he looked at hers , but he did not like it, and sometimes in the evening he said to Betty, " Why do you read the paper? I hate it."

   But last Monday Fred said to his wife, " There was something very nice in that newspaper yesterday."

   Betty was happy. "Oh!" she said, " that's good, Fred . What was that?"
Fred laughed and said," My friend Bill's lunch. He brought it to work in the newspaper."

فرد ویلیام با مردان زیادی در یک کارخانه کار می کرد . آنها با هم حرف می زدند و خیلی می خندیدند. وقت ناهار با همدیگر می نشستند و روزنامه می خواندند و به عکس های آنها می خندیدند

سپس فرد ازدواج کرد . همسرش بتی خیلی خوب بود ، اما بیشتر از فرد روزنامه را دوست داشت . هر روز پسری روزنامه ی فرد و بتی را به خانه می آورد . فرد مال خودش را به کارخانه می برد و روزنامه بتی را در هال می گذاشت. یکی دو بار به روزنامه ی بتی نگاه کرد ، اما ازش خوشش نیامد و گاهی اوقات عصرها به بتی می گفت : « چرا اون روزنامه را می خوانی ؟ من ازش متنفرم

اما دوشنبه ی پیش ، فرد  به همسرش گفت :« یک چیز خوبی در روزنامه ی دیروز بود.
بتی خوشحال شد و گفت : « اوه! چه خوب ! خب چی بود؟
فرد خندید و گفت : « ناهار دوستم بیل. اون ناهارش رو به سرکار تو روزنامه آورد
______________________________________________
تمرین

فرد متأهل است و از روزنامه ی همسرش بتی متنفر است
همسر فرد، بتی ، روزنامه را بیشتر از فرد دوست داشت
بتی یک داستان خوب در روزنامه ی فرد خواند
هر روز یک پسر دو تا روزنامه به خانه ی فرد می آورد
فرد روزنامه اش را سر کار می برد
مردها با همدیگر می نشستند و روزنامه می خوانند و به عکس آنها می خندیدند
_______________________________



واژه ی کلیدی امروز Factory است
اسم
Factory کارخانه
گیاه ، ماشین آلات ، کارخانه ، خبرچین ، پاپوش ساختن ( عامیانه ) Plant
mill آسیا ، کارخانه
کارخانه Works
plantation کشتزار ، درخت زار ، درختستان
Plant کار ( در ترکیب ) ، ماشین بذر پاش ، گلدان
اثر هنری ، کار هنری Work of art
workaholic دیوانه ی کار ، خوره ی کار ، معتاد به کار
کارگاه Workshop
Work place محل کار
Work station ایستگاه کاری
کار، اثر ، شغلWork
Worker کارگر
کارکنان Workers
Work force نیروی کار
شغلی ، کاری Working
Workout تمرین ( بدنی ) ، ورزش
Working Capital سرمایه ی در گردش
Workman کارگر
طبقه ی کارگر Work class
Job کار ، شغل ، کار شاق
بیکار Jobless
عروسی ، جشن عروسی Wedding
Bell زنگ ، زنگوله ، ناقوس ، صدای زنگ
Marriage ازدواج ، زناشویی ، عقد ازدواج
ساقدوش Best man
Best-selling پر فروش ، پر طرفدار
Best-seller پرفروش ترین کتاب ، پرفروش ترین
Newspaper روزنامه
روزنامه Paper
خبرنامه ،بولتن خبری Newsletter
Newsroom اتاق خبر
Chimney دودکش
عکس Pic
Picture عکس
Better شرط بند حرفه ای
Beloved معشوق ، معشوقه
_____________________________________
صفت
Workable کارکن ، سالم ، عملی ، شدنی
آدم زحمت کش Worker
Jobless بیکار
بهتر ، بیشتر Better
Best بهترین ، بهترین کار ، بهترین چیز
محبوب ، عزیز Beloved
__________________________________
فعل
to mill آسیا کردن ، آرد کردن
کاشتن ، مستقر کردن ، گذاشتن ، بمب کار گذاشتن ، تأسیس کردن to plant
to plant a kiss بوسیدن
کار کردن ، عملی بودن to work
to better بهتر کردن ، بهبود بخشیدن ، بهتر شدن
to marry ازدواج کردن ، عروسی کردن با ، به عقد درآوردن ، عقد کردن ، شوهر دادن ، زن دادن ، پیوند دادن
اعطا کردن ، ارزش داشتن ، نثار کردن to bestow
______________________________
_____


to marry
ازدواج کردن با معنا می دهد و بدون حرف اضافه به کار می رود یعنی marry with  اشتباه است
He married a friend of his sister's
او با دوست خواهرش ازدواج کرد
البته get marriedرایج تر از marry است
He is getting married to Sheila next week.
او هفته ی بعد با شیلا ازدواج می کند
_____________________________________________
So much the better= all the better چه بهتر
به امید دیدار ، خیر پیش ( در خداحافظی )  All the best
All the best با بهترین آرزوها ( در پایان نامه
Best of all بهتر از همه ، از همه بهتر
فکری را در سر کسی گذاشتن to plant an idea in somebody's mind
as sound as a bell صحیح و سالم
واضح ، شفاف ، روشن as clear as a bell
ring a bell صدا ، اسم و غیره : آشنا بودن
به کسی زنگ زدن to give someone a bell
mill about = mill around این طرف و آن طرف رفتن ، درهم لولیدن
در برابر مشکلات خم به ابرو نیاوردن ، با دل خونین لب خندان
to make the best of a bad job
at best در بهترین شرایط ، خیلی که خوش بین باشیم
______________________________
_______
چقدر واژه های امروز زیاد هستند نه ؟ تازه کلی از واژه ها را قلم گرفتیم ، اما درباره ی این چهار واژه که در فارسی کارخانه ترجمه می شوند
Factory, plant, works , mill

همه ی آنها را کارخانه ترجمه می کنیم ، اما در زبان انگلیسی کاربرد متفاوتی دارند

Factory
A Car Factory
A Chocolate Factory
به جایی که در آن چیزی را می سازند ، یا قطعاتی را به هم متصل می کنند تا محصول تازه ای تولید کنند Factory می گویند

Plant
A chemical plant
کارخانه ی فراورده های شیمیایی
A nuclear-weapons plant
کارخانه ی تولید سلاح هسته ای
مجتمع بزرگی که در آن فرایندهای پیچیده ای انجام می گیرد

Works
A steelworks

اگر چه در ظاهر جمع است ، اما در معنا مفرد است ، معمولاً در ترکیب به کار می رود و کارخانه ای است که مواد لازم برای دیگر صنایع را فراهم می آورد . مثل کارخانه ی ذوب آهن

Mill
A paper mill
به کارخانه ای گفته می شود که عمدتاً مواد اولیه تولید می کند ، مثل کارخانه ی کاغذ سازی
___________________________________________



All the Best
M.T



M.T

0 comments:

Post a Comment

Recent Posts

My Blog List

Blog Archive

Powered by Blogger.

Text Widget

Copyright © iIslandbooks | Powered by Blogger

Design by Anders Noren | Blogger Theme by NewBloggerThemes.com