می شد صدف باشم و تو یک قطره باران
از نســــل مــــــــــروارید های احتمالی
دریـــــــا تو را ای کاش در ساحل ببیند
تا دست بردارد از این آشــــــفته حالی
وقتی تو را دارم غزالی تشـــــــنه ام که
یک چشمه پیدا کرده ام در خشک سالی
گفتی که می آیی اگر این شاخه گل داد
باید تـــــو را فــــردا ببــــــینم این حوالی
بــــرگرد اگر پاییــــــــــز هم باشد ، برایت
گلــــخانه ای می سازم از گل های قالی."
سلام ، این هفته چطور گذشت ؟
_____________________________________________
نت در یک شهرستان کوچک در انگستان زندگی می کرد
Nat lived in a small town in England
سال قبل او برای تعطیلات به اسپانیارفت
He went to Spain on holiday last year
در انگستان مردم در سمت چپ می رانند
In England people drive on the left side
اما در اسپانیا مردم دست راست می رانند
But in Spain people drive on the right
نت این را فراموش کرده بودNet hadn't forgotten it
او برای پیاده روی بیرون رفت
He went out for a walk
یک ماشین او را زیر گرفت
A car knocked him down
چند ثانیه ای روی زمین دراز کشید و سپس نشست و گفت : کجا هستم
He lay down on the ground for a few seconds , and then sat down, and said,' Where am I?'
مردی که نقشه می فروخت گفت : آقا ، نقشه ی شهر
A man was selling maps , said,' Map of the city, sir?'
_____________________________________________
_____________________________________________
تمرین دیروز
آقاي جونز عاشق بالا رفتن از کوه ها بودMr. Jones was very fond of climbing mountains
او از چند کوه آسان بالا رفت
He climbed some easy mountains
او يک راهنماي سوئيسي پيدا کرد
He found a Swiss guide
اول بالارفتن از کوه مشکل نبود
At first it wasn't difficult to climb the mountain
راهنما گفت : اينجا مواظب باش
The guide said, Be careful here
تو به آساني مي افتي و مستقيم پايين مي ري
You fall easily, and fall straight down a long way
يک منظره ي فوق العاده زيبا آنجا وجود دارد
There is an extraordinarily beautiful view there
_______________________________________________________
Joe and Fred were helping to build a house in a village. The weather was very warm, there was a lot of dust everywhere, and by half past twelve, they were very thirsty
, so they stopped work to have their lunch. They found the nearest small bar, went in and sat down with their sandwiches.
' Good afternoon, gentlemen. What can I get you?' the man behind the bar asked.
Joe looked at Fred and said, ' Beer, I think. Yes, a pine of beer each . Is that all right for you, Fred?'
' Yes, that's all right,' Fred said. Then he turned to the man behind the bar and said, ' And I want it in a clean glass! Don't forget that.'
The man behind the bar filled the glasses and brought them to Joe and Fred. Then he said, ' Which of you asked for the clean glass?'
لیوان تمیز
جو و فرد به ساخت خانه ای در یک دهکده کمک می کردند . هوا خیلی گرم بود و همه جا پر از گرد و غبار بود، نزدیک دوازده و نیم ، آنها بسیار تشنه بودند ، بنابراین برای ناهار کار را رها کردند و نزدیکترین بار را پیدا کردند ، داخل بار رفتند و با ساندویچ هایشان آنجا نشستند
مرد پشت پیش خوان گفت : عصر به خیر آقایان ، چی براتون بیارم؟
جو به فرد نگاهی کرد و گفت : فکر کنم آبجو . بله ، برای هر کدام یک پاینت آبجو. فرد ، برای تو هم خوبه؟
فرد گفت : « آره ، خوبه » سپس به سمت مرد پشت پیشخوان چرخید و گفت : « و من آن را در یک لیوان تمیز می خواهم . این فراموش نکن .»
مرد پشت پیشخوان ، لیوان ها را پر کرد و برای جو و فرد آورد و گفت :« کدام یک از شما لیوان تمیز می خواست ؟»
__________________________________
تمرین
جو و فرد صبح کار می کردند
هوا گرم بود
آنها برای ناهار ساندویچ داشتند
آنها هر کدام دو پاینت آبجو خوردند
جو لیوان تمیز درخواست کرد
مرد آبجو را در 2 لیوان تمیز آورد
_________________________________
May I be excited to try
your cooking... no matter what
خدا کند از امتحان دستپخت تو ،
حالا هر چی که هست ذوق زده شوم
__________________________________________________________
________________________________________________
ادامه ی حال کامل
گفتیم که کاری که از گذشته شروع شده و تاکنون ادامه دارد ، را با زمان حال کامل بیان می کنیم، Since & For معمولاً با حال کامل به کار می روند , Since به معنای از یک زمانی در گذشته تا به حال است و For برای طول دوره به کار می رود ( به شرط آن که جمله گذشته نباشد
I have known her for twenty years
من بیست ساله که اون را می شناسم
I have known her since she was a child
من او را از وقتی بچه بود می شناسم
Ali has lived here since he was a teenager
از وقتی علی نوجوان بود، اینجا زندگی کرده است
Ali has lived here for thirty years
علی سی ساله که اینجا زندگی می کند
She has traveled to Mashhad several times
I have written eleven emails this week
ادامه دارد
واژه ی کلیدی امروز Dust است
اسم
dust گرد و خاک ، گرد و غبار ، خاک ، گرد
dustbin سطل زباله ، سطل آشغال
gent =gentleman آقا
gently اشراف
gentleman آقا، مرد نیک ، اشراف زاده
beerآبجو
gentleness مهربانی ، لطف ، آرامی ، ملایمت
paint پاینت ( پیمانه ی آبجو
village روستا، اهالی دهکده ، مردم روستا
villa خانه ی ییلاقی
villager روستایی
_______________________________________
_______________________________________
فعل
to dust گرد گیری کردن ، پاشیدن ، زدن
_____________________________
_____________________________
صفت
dusty پر از گرد و خاک ، گرد گرفته
مهربان ، رئوف ، دل رحم، ملایم ، دلنشین ، خوشایند gentle
genteel اشراف مآب ، مبادی آداب ، متشخص ، اصیل
___________________________________
___________________________________
قید
everywhere جا ، هر جا با فعل مفرد به کار می رود
_____________________________
_____________________________
dust sth/sb down/ off
( فکر کهنه ، طرح) دوباره استفاده کردن، دوباره سرپا شدن ، خود را جمع و جور کردن ، ( لباس و ..) گردگیری کردن ، تکاندن گرد و خاک
______________________________________فرد از اشتباهات خود می آموزد نه از موفقیت هایش
تئودور جونز
0 comments:
Post a Comment