" می ایســــتی می نشیند! یک کوچه گنجشک پشتترویـــــــــای گنجشـــــک ها را خوابانده ای توی مشتتای چشــــــمهایت پریشان مانند چشــــــــمان آهــــوببــــــــــری که آمد گرفتت دیــــوانه ات شد ! نکشتتبــــــردارم از کنج زنــــــــــــدان انگشت دورم بپیچانحالا قفس کیــــــف دارد افتــــــــــاده ام توی مشتتدر کوچه پا می گذاری آغاز پـــــــــــــــــــرواز و آواز
می ایستی می نشیند! یک کوچه گنجشک پشتت "
ســـــــــــــــلام
آهـــ !چه زود گذشت ! صدای گنجشک هایی که روی شاخه های درخت آواز می خوانند حیاط را پر کرده ، افسوس که روزهای آخر فصـــــــــــــــــل گنجشک هاست
____________________________________________
یادآوری
Joe and Fred were working in a village.
جو و فرد در روستایی کار می کردند
The weather was very warm and full of dust
هوا بسیار گرم و پراز گردو خاک بود
They were thirsty by half past twelve.
نزدیک ساعت دوازده و نیم تشنه بودند
They found a small bar, and went in.
یک بار کوچک پیدا کردند و داخل رفتند
Joe ordered a pint of beer each.
جو یک پاینت آبجو برای هرکدام سفارش داد
Fred said , 'I want it in a clean glass!'
فرد گفت : من اونو تو یک لیوان تمیز می خواهم
The man behind the bar brought them to them and said,' which of you asked for the clean glass?'
مرد پشت پیشخوان آنها را براشون آورد و گفت : کدوم یکی لیوان تمیز می خواستید؟
________________________
تمرین دیروز
مادر ماری مسن بود
Mary's mother was old
او چای را خیلی دوست نداشت
She did not like tea very much.
ماری هدیه ی زیبا یی با پست برای مادرش فرستاد
Mary sent her mother a nice present by post.
دستگاه خودش در صبح روشن می شد
The machine switched itself on it the morning.
کتری به برق نیازی نداشت
The kettle did not need electricity.
مادر ماری خیال می کرد که تنها وقتی در رختخواب است می تواند چای درست کند
Mary's mother thought she could only make the tea when she was in bed.
_______________
I missed again
Peter Judd joined the army when he was eighteen, and for several months he was taught how to be a good soldier. He did quite well in everything except shooting. One day he and his friends were practicing their shooting , and all of them were doing quite well except Peter.
After he had shot at the target nine times and had not hit it once, the officer who was trying to teach the young soldiers to shoot said, ' You're quite hopeless, Peter! Don't waste your last bullet too! Go behind that wall and shoot yourself with it!
After he had shot at the target nine times and had not hit it once, the officer who was trying to teach the young soldiers to shoot said, ' You're quite hopeless, Peter! Don't waste your last bullet too! Go behind that wall and shoot yourself with it!
Peter felt ashamed. He went behind the wall, and a few seconds later the officer and the other young soldiers heard the sound of a shot.
' Heavens! the officer said, ' Has that silly man really shot himself?'
He ran behind that wall anxiously, but Peter was all right. ' I'm sorry, sir,' he said,' but I missed again.'
دوباره از دست دادم
پیتر هجده ساله بود که به ارتش پیوست ، ظرف چند ماه آموخت که چطور سرباز بهتری باشد. او در هر کاری خوب بود جز تیراندازی. یک روز او و دوستانش تمرین تیراندازی داشتند
همه کارشون خوب بود ، جز پیتر. بعد از نه بار شلیک حتی یکی از تیرهایش هم به هدف نخورد، افسری که تیراندازی را به سربازان جوان آموزش می داد گفت : « تو واقعاً نومیدکننده هستی ! آخرین گلوله ات را هدر نده ! برو پشت دیوار و با اون خودت را بکش .»
پیتر شرمنده شد ، پشت دیوار رفت ، چند ثانیه بعد افسر و دیگر سربازان صدای شلیک گلوله ای را شنیدند
افسر گفت :« وای ، خدای من ! اون احمق واقعاً به خودش تیر زد . » او با نگرانی پشت دیوار دوید ، اما پیتر حالش خوب بود و گفت :« متأسفم ، آقا! اما من دوباره از دست دادمش
______________________
May we remember that we communicate even
when no words are spoken
خدا کند به خاطر داشته باشیم حتی وقتی کلامی بینمان رد و بدل نمی شود
باز هم با هم در ارتباطیم
______________________________
ضمایر انعکاسی
Go behind that wall and shoot yourself with it.
برو پشت آن دیوار و با آن به خودت شلیک کن
برو پشت آن دیوار و با آن به خودت شلیک کن
myself خودم
yourself خودت
himself خودش
herself خودش
itself خودش
yourself خودت
himself خودش
herself خودش
itself خودش
ourselves خودمان
yourselves خودتان
themselves خودشان
yourselves خودتان
themselves خودشان
I see myself in the mirror.
من خودم در آیینه می بینم
وقتی فاعل و مفعول جمله یکی است ، از ضمایر انعکاسی استفاده می کنیم
وقتی فاعل و مفعول جمله یکی است ، از ضمایر انعکاسی استفاده می کنیم
Ernest Hemingway killed himself.
ارنست همینگوی خودش را کشت
بنابراین ضمیر انعکاسی در جمله به جای مفعول ( بعد از فعل و یا بعد از حرف اضافه ) قرار می گیرد
فعلهایی که دو مفعول ( مستقیم و غیر مستقیم ) دارند ، وقتی مفعول غیر مستقیم در آخر جمله قرار می گیرد قبل از آن حرف اضافه ی to یا for لازم است
I buy a book for myself
کتابی برای خودم می خرم
در این جمله book مفعول مستقیم و myself مفعول غیر مستقیم است که با for آمده است ، همین جمله را می توان به صورت زیر بیان کرد
I buy myself a book
برای خودم کتابی می خرم
He cut himself.
That kettle switches itself off.
You enjoy yourself.
دو اصطلاح
enjoy yourself
خوش گذشتن
Help yourself
از خودتان پذیرایی کنید
________________________________________________________
________________________________________________________
اسم
Heaven خدا
shoot جوانه ، شکار ، عکس
target هدف، آماج
heaven بهشت ، ملکوت ، عرش
heavens آسمانها
anxiety اضطراب ، دلشوره ، تشویش ، نگرانی
shot صدای شلیک ، گلوله
bullet گلوله
shooting تیراندازی ، فیلم برداری ، شکار
waste اتلاف ، زمین بایر
Heaven خدا
shoot جوانه ، شکار ، عکس
target هدف، آماج
heaven بهشت ، ملکوت ، عرش
heavens آسمانها
anxiety اضطراب ، دلشوره ، تشویش ، نگرانی
shot صدای شلیک ، گلوله
bullet گلوله
shooting تیراندازی ، فیلم برداری ، شکار
waste اتلاف ، زمین بایر
_______________________
فعل
to join پیوستن به
to shoot شلیک کردن ، تیراندازی کردن ، فیلم برداری کردن ، شوت کردن ، عکس گرفتن
to waste تلف کردن ، هدر دادن
to target هدف قرار دادن ، هدف گیری کردن
to miss از دست دادن ، دلتنگ شدن
to shoot شلیک کردن ، تیراندازی کردن ، فیلم برداری کردن ، شوت کردن ، عکس گرفتن
to waste تلف کردن ، هدر دادن
to target هدف قرار دادن ، هدف گیری کردن
to miss از دست دادن ، دلتنگ شدن
_____________________________
صفت
waste بایر ، باطله
anxiousدلواپس ، مشتاق ، علاقه مند
shooting مربوط به تیراندازی ، مربوط به فیلم برداری،مربوط به شکار
anxiousدلواپس ، مشتاق ، علاقه مند
shooting مربوط به تیراندازی ، مربوط به فیلم برداری،مربوط به شکار
_______________________________
اصطلاحات
Heavens! ای وای ، خدای من ، عجب
in heaven's name آخه ، محض رضای خدا
Heaven help مگر خدا خودش کمک کنه ، خدا به داد برسه
Heaven Forbid خدا نکنه
to move heaven and earth زمین و آسمان را به هم دوختن
Heaven help مگر خدا خودش کمک کنه ، خدا به داد برسه
Heaven Forbid خدا نکنه
to move heaven and earth زمین و آسمان را به هم دوختن
Heaven open باران شدید باریدن
________________________________________
________________________________________
قید
Heavenly بهشتی ، ملکوتی ، آسمانی ، محشر ، معرکه
anxiously با نگرانی، مشتاقانه
_____________________________
شعر از حامد عباسیان
Have a wonderful weekend
M.T
0 comments:
Post a Comment