درود ؛ صبح بخیر
_______________________________
یادآوری
وقتی جیمی در ارتش بود ، به خودش تعمیر ساعت ها را آموزش داد
When Jimmy was in the army, he taught himself to mend watches.
بسیاری از دوستانش ساعتهای خرابشان را برای او می آورند
A lot of his friends brought him their broken watches.
جیمی آنها را برایشان تعمیر می کرد
Jimmy mended them for them.
یک روز فرمانده از او خواست تا ساعتش را تعمیر کند
One day , the captain wanted him to mend his watch.
چند روز بعد جیمی ساعت را به فرمانده برگرداند و یک پوند گرفت
After a few days , he brought the watch back to the captain, and got one pound.
و دست آخر سه تا چرخ دنده به فرمانده داد
And in the end, he gave the captain three wheels.
و گفت : من نتونستم جایی برای آنها پیدا کنم
And said, ' I couldn't find a place for them.'
تمرین دیروز
اوایل پت در شهرهای دیگر کار نمی کرد ، زیرا او به قدر کافی مهم نبود
At first Pat did not work in other cities, because he was not important enough.
او در هتل ها می ماند وقتی در شهرهای دیگه بود
He stayed in hotels when he was in other cities.
در ابتدا او خیلی کم درباره ی هتل ها می دانست
At first he knew very little about hotels.
یک روز او از کارمند دفترش درباره ی نامه ها پرسید
One day he asked his office clerk about letters.
کارمند نام او را پرسید
The clerk asked his name.
پت نامش را به کارمند نگفت
Pat didn't tell the clerk his name.
_______________
A Place for us
Mr. Reece was a farmer. He and his wife grew a lot of things and they had a few cows. They worked very hard. One day, Mr. Reece said to his wife. ' Let's go to Portsmouth next Sunday. We can have a good lunch there, and then we can go to the cinema.'
His wife was very happy when she heard this, because she and her husband always ate a lot, and she did not like cooking three times a day every day.
They went to Portsmouth by train and walked a bout for an hour. Then , when it was 12 o'clock, they wanted to have a meal. They looked at several restaurants. In one of them there was a notice outside:' Lunch : 12: 30 to 2:30 : 1.50 pound'
' Well, that's good.' Mrs. Reece said,' We can eat for two hours for 1.50 pound here! This is the place for us.'
مکانی برای ما
آقای ریس یک کشاورز بود ، او و همسرش محصولات زیادی را پرورش می دادند و چند تا گاو داشتند . آنها خیلی کار می کردند . یک روز ، آقای ریس به همسرش گفت :: بیا یکشنبه ی بعد به پورتسماث بریم، ما می تونیم آنجا یک ناهار خوب بخوریم و بعدش به سینما بریم."
همسرش از شنیدن این حرف خوشحال شد، چون و شوهرش خیلی غذا می خوردند و او از آشپزی روزانه سه بار در روز لذت نمی برد
آنها با قطار به پورتسماث رفتند ، تقریباً یک ساعتی قدم زدند . بعد ساعت 12 شد و آنها می خواستند ناهار بخورند. چند تا رستوران را دیدند و بیرون یک از رستورانها یک آگهی دیدند : ناهار از دوازده و نیم تا دو و نیم : یک و نیم پوند
خانم ریس گفت : خب ، این خوبه ، ما می تونیم اینجا با یک و نیم پوند دو ساعت غذا بخوریم . اینجا مخصوص ماست
______________________
May we start a special holiday that only we celebrate.
خدا کند تعطیلاتی ویژه را برای جشنی دو نفری شروع کنیم
___________________________________
ادامه ی حال کامل
قیدهایی مانند so far, up till now, up to now, up to the present, as yet به معنای تاکنون ، تا حالا و نیز ever since, since then از آن وقت تاکنون ، و هم چنین قید since when = از کی تا حالا ، با زمان حال کامل به کار می روند
up to now, I have written only two stories.
You are the prettiest girl I have ever been.
شما زیباترین دختری هستید که من تاکنون دیده ام
This is the best book that I have ever read.
این بهترین کتابی است که من تاحالا خوانده ام
_________________
اسم
Notice آگهی ، اعلان ، اطلاع ، اخطار
گزارش ، اطلاعیه ، اخطاریه Notification
___________________________
صفت
noted معروف ، مشهور، شناخته شده
محسوس ، درخور توجه ، چشمگیرNoticeable
___________________________
فعل
to notice توجه کردن ، فهمیدن ، دیدن
to note توجه کردن ، به خاطر سپردن ، نشان دادن ، یادداشت کردن
___________________________________
to take notice of sb/sth به کسی/ چیزی توجه کردن ، به کسی / چیزی اهمیت دادن
to take no notice توجه نکردن ، اهمیت ندادن به
__________________________________
Have a good weekend
M.T
0 comments:
Post a Comment