آقا و خانم هرمن خرید رفتند
Mrs. Hermann often said,' Isn't that beautiful ?'
خانم هرمن اغلب می گفت : قشنگ نیست ؟
Mr. Hermann answered, ' all right, dear. How much is it?'
آقای هرمن جواب می داد : بسیار خوب عزیزم ، قیمتش چقدره ؟
When they came out of the last shop,
زمانیکه آنها از آخرین مغازه بیرون آمدند
He was tired , and thinking about other things.
او خسته بود و درباره ی چیزهای دیگه فکر می کرد
His wife said,' look at that beautiful moon, Joe!'
همسرش گفت : ماه قشنگ را ببین ، جو
He answered,' all right, dear. How much is it?
او پاسخ داد: بسیار خوب ، عزیزم ، قیمتش چقدره؟
_____________________________________________
تمرین دیروز
جیمی از معلمی یاد گرفت ساعتها را تعمیر کند
Jimmy learned to mend watches from a teacher.
او ساعتهای دوستانش را تعمیر کرد
He mended his friends' watches.
افسرها ساعتهایشان را برایش می آوردند
Officers brought him their watches.
او ساعت را برای افسری تعمیر کرد
He mended a watch for an officer.
او می خواست فرمانده یک پوند به او بپردازد
He wanted the captain to pay him one pound.
او ساعت فرمانده را خیلی خوب تعمیر کرد
He mended the captain's watch very well.
_________
این ساعت شکسته
This watch is broken.
این ساعت داره می شکنه
This watch is breaking.
این پل داره خراب می شه
This bridge is breaking
این پل شکسته ( خراب شده )
This bridge is broken
این مرد ترسیده
This man is frightened
این مرد داره می ترسه
This man is frightening
این آب داره می جوشه
This water is boiling
این آب جوشیده
This water is boiled
__________________________________
Unskilful Player
When Alan was young, he played a lot of football, and he was very good at it, but then he went and worked in a town, and there was no team for him there, so he stopped playing.
Then he began to get rather fat, so he thought , ' I've stopped playing football, and now I'm getting fat. What am I going to do?' He thought about it for a few days, and then he said to himself, ' I know I'll play tennis.'
He had a few lessons, and then played for a few months.
He met a nice girl at the tennis club one day, and they played a game of tennis against another young man and woman. Alan played very badly, and was very angry with himself. ' I've never played as badly as this before, ' he said to the girl.
' Oh,' she said, ' you have played before, have you?'
بازیکن ناشی
وقتی آلن جوان بود ، زیاد فوتبال بازی می کرد و فوتبالش خیلی خوب بود. اما بعد برای کار به شهرستان رفت. آنجا براش تیم فوتبالی نبود، به همین سبب بازی را کنار گذاشت
بعد اضافه وزن گرفت، و با خودش فکر کرد : « من فوتبال را ادامه ندادم و دارم چاق می شم ، چی کار کنم ؟» چند روزی درباره اش فکر کرد ، سرانجام به خودش گفت :« تنیس بازی می کنم .»
چند تا درس تنیس برداشت، دو سه ماهی هم بازی کرد . یک روز در باشگاه تنیس دختر زیبایی را دید ، آنها با هم یک دست در مقابل زن و مرد جوانی تنیس بازی کردند ، آلن خیلی بد بازی کرد
او از دست خودش خیلی عصبانی بود و به دختر گفت :« تا حالا اینقدر بد بازی نکرده بودم
دختر گفت : «اوه ،تو قبلاً تنیس بازی کرده بودی ؟جداً ؟
_______________________________________________
آلن در فوتبال خوب بود
او فوتبال را کنار گذاشت چون تنبل بود
او تنیس بازی کردن را یاد گرفت
یک روز با سه نفر دیگر بازی کرد
او خیلی بد بازی کرد
دختر گفت :« تو قبلاً تنیس بازی نکرده ای ؟ درست می گم ؟
____________________________________
May we share our most embarrassing
moments with each other
خدا کند در بیشترین لحظات شرمندگی با یکدیگر سهیم باشیم
_______________________________________
حال کامل - قسمت دوم
I have seen this movie before
من قبلاً این فیلم را دیده ام
موارد کاربرد حال کامل
کاری که در زمان نامعلومی در گذشته انجام شده و اثرش را حالا می بینیم
Parmis has finished her homework.
پارمیس تکالیفش را تمام کرده است
Armis has cleaned her room.
آرمیس اتاقش را تمیز کرده است
حال کامل برای زمان مبهم به کار می رود ، در مثال بالا نمی دانیم آرمیس کی اتاقش را تمیز کرده است ، ولی اثرش را الان می بینیم ، ( اتاقش حالا تمیز است ) ، اگر بدانیم آرمیس کی اتاقش را تمیز کرده است ، باید از زمان گذشته استفاده کنیم
Armis cleaned her room an hour ago.
آرمیس یک ساعت قبل اتاقش را تمیز کرد
0 comments:
Post a Comment