______________________________
تمرین دیروز
آقایی مسن یک سمعک به فروشگاهی که آقای ریچاردز کار می کرد آورد
An old gentleman brought a hearing-aid into the shop where Mr. Richards worked.
مرد به سؤال آقای ریچاردز جواب نداد زیرا ناشنوا بود
The man did not answer Mr. Richards's question because he was deaf.
آقای ریچاردز سؤالش را نوشت زیرا آن آفای مسن نمی توانست او را بشنود
Mr. Richards wrote his question down because the old gentleman could not hear him.
آقای مسن به پرسش آقای ریچاردز با نوشتن جواب داد
The old gentleman answered Mr.Richards's question in writing.
سمعک برای آقای مسن بود
The hearing-aid was the old gentleman's
آقای مسن نمی توانست صحبت کند
The old gentleman couldn't speak.
_____________________________________________________
Mrs. Black was old and rich. She lived in a splendid house and owned a lot of valuable things. Then she died, and there was a big funeral . Notices were sent out to relatives and friends, and they came from far and near to attend the funeral.
The service took place in Mrs. Black's old church, and then her body was taken back to be buried in a spacial place in her garden.
The hearse carrying her body moved along slowly, followed by the relatives and friends, the women and children in cars, and the men on foot.
One of Mrs. Black's cousins saw a poorly dressed man following of the hearse and crying bitterly.
The cousin said to him kindly, ' Were you a relative of the dead woman too?'
' No,' the man answered.
' Then why are you crying ?' the dead woman's relative asked.
' That's exactly why I'm crying ,' the poorly dressed man answered.
The service took place in Mrs. Black's old church, and then her body was taken back to be buried in a spacial place in her garden.
The hearse carrying her body moved along slowly, followed by the relatives and friends, the women and children in cars, and the men on foot.
One of Mrs. Black's cousins saw a poorly dressed man following of the hearse and crying bitterly.
The cousin said to him kindly, ' Were you a relative of the dead woman too?'
' No,' the man answered.
' Then why are you crying ?' the dead woman's relative asked.
' That's exactly why I'm crying ,' the poorly dressed man answered.
میراث
خانم بلاک ثروتمند و پیر بود . او در خانه ای با شکوه زندگی می کرد و مالک بسیاری از اموال ارزشمند بود . بعد او درگذشت و مراسم ختم بزرگی برپا شد. اعلامیه ها به دوستان و خویشان فرستاده شد و آنها از دور و نزدیک برای حضور در مراسم خاکسپاری آمدند
تشریفات در کلیسای قدیمی خانم بلاک برگزار شد و بعد پیکر او را باز گرداندند تا در مکانی ویژه در باغ او به خاک سپرده شود. آمبولانس حامل پیکر او که به آرامی پیش می رفت، توسط دوستان و بستگان همراهی می شد، زنان و کودکان در ماشین ها و مردان با پای پیاده
یکی از عمو زاده های خانم بلاک مردی را دید که با لباسی فقیرانه آمبولانس را دنبال می کرد و به شدت گریه می کرد
عموزاده با مهربانی به او گفت :« شما یکی از خویشان مرحومه هستید ؟
مرد جواب داد :« نه
فامیل خانم متوفی پرسید:« پس چرا گریه می کنید؟
مرد خرقه پوش جواب داد:« دقیقاً به همین خاطر است که گریه می کنم
تشریفات در کلیسای قدیمی خانم بلاک برگزار شد و بعد پیکر او را باز گرداندند تا در مکانی ویژه در باغ او به خاک سپرده شود. آمبولانس حامل پیکر او که به آرامی پیش می رفت، توسط دوستان و بستگان همراهی می شد، زنان و کودکان در ماشین ها و مردان با پای پیاده
یکی از عمو زاده های خانم بلاک مردی را دید که با لباسی فقیرانه آمبولانس را دنبال می کرد و به شدت گریه می کرد
عموزاده با مهربانی به او گفت :« شما یکی از خویشان مرحومه هستید ؟
مرد جواب داد :« نه
فامیل خانم متوفی پرسید:« پس چرا گریه می کنید؟
مرد خرقه پوش جواب داد:« دقیقاً به همین خاطر است که گریه می کنم
تمرین
خانم بلاک اعلامیه هایی را به اقوام و دوستانش فرستاد
مردم زیادی به مراسم تشییع جنازه آمدند
خانم بلاک در کلیسای قدیمیش دفن شد
مردان پشت آمبولانس راه می رفتند ، اما زنان و کودکان نمی رفتند
مرد خرقه پوش عموزاده ی خانم بلاک بود
مرد خرقه پوش گریه می کرد چون هیچی از مرحومه نمی گرفت
_________________________
واژه ی کلیدی امروز attention است
اسم
attention توجه ، مراقبت ، لطف
attendance حضور ، مراقبت ، حضار
attendant مأمور متصدی ، همراه و ملازم ، مراقب
bitter تلخی ، سختی ، آبجوی تلخ
splendor شکوه ، درخشش ، فروغ
hearse نعش کش ، مرده کش
attendance حضور ، مراقبت ، حضار
attendant مأمور متصدی ، همراه و ملازم ، مراقب
bitter تلخی ، سختی ، آبجوی تلخ
splendor شکوه ، درخشش ، فروغ
hearse نعش کش ، مرده کش
burial دفن ، به خاک سپاری ، تدفین
bitterness تلخی ، ناخشنودی ، دلخوری
_______________________________
فعل
to bury دفن کردن ، به خاک سپردن ، پنهان کردن ، در چیزی غرق شدن
to attend دقت کردن ، شرکت کردن در ، حضور یافتن
to pay attention ( to sb/ sth) توجه کردن به کسی / چیزی ، دقت کردن به کسی / چیزی
to pay attention ( to sb/ sth) توجه کردن به کسی / چیزی ، دقت کردن به کسی / چیزی
_____________________________
صفت
splendid باشکوه ، عالی ، چه عالی
bitter تلخ ، تندخو ، عصبانی ، دردناک ، نیش دار
______________________________
Stand at/to attention خبردار - در ارتش
to bitter end تا آخر کار، دم آخر
M.T
0 comments:
Post a Comment